صدودوازدهمین شب فیلم/ 5 اردیبهشت ماه 1403 خورشیدی
سومین مستند از رشتهمستندهای حوزه «شعر و قصه» به زندگی احمد شاملو اختصاص داشت. کاری از مسلم منصوری که چندسال قبل از درگذشت شاعر تهیه شده و گفتگویی است بین ناصر تقوایی و احمد شاملو. دو غول از دنیای تصویر و شعر.
در خلال این گفتگوی دقیق، سکانسی هم از حضور محمود دولتآبادی وجود دارد که او به احترام شاعر، متنی را میخواند و گپی کوتاه باهم دارند. در نماهایی محدود هم آیدا، همسر احمد شاملو را میبینیم که بسیار موجز درباره شاعر حرف میزند. در حد چند جمله. اما عبارت کلیدی کلام او این جمله است که «زندگی و شعر شاملو دو حوزه جداگانه نیستند. یکی هستند».
فیلم چهل و سه دقیقه است. بهجز چند صحنه محدودِ عموما آرشیوی از محیط و خیابان، بقیه اثر به صورت کلوزآپ از چهره شاملو و کمی هم ناصر تقوایی است. سیمین فلاح تهرانیکه خود مستندساز است معتقد است «کارگردان از ابتدا این تصمیم را داشته تصویرها را کلوزآپ بگیرد و این یک تصمیم جسورانه است.
اگر کمی لغزش داشتهباشد اثری کسلکننده و خستهکننده میشود. اما این مستند مخاطب را تا آخر با خود همراه میکند. از این جهت، فیلم موفقی است.» نکته جالب در این تصویرهای کلوزآپ آن است که پس از نیمههای اثر است که متوجه میشویم شاملو رو ویلچر نشسته، در حالیکه تا آن لحظه ما فقط صورت او را میدیدیم و ویلچر هم از صحنه غایب است.
در کنار جسارت خالق اثر در گرفتن تصاویر کلوزآپ، جذابیت دیگر فیلم ترکیب درست و زیبای تصاویر طبیعت یا محیط بیرونی با کلام و واژه های شعرهایی است که شاملو میخواند. یکی از مخاطبان میگوید: «فیلمبرداری جذاب بود.
ترکیب کلام و شعری که شاملو میخواند با تصویر متن فوقالعاده است.» به ویژه تصاویری از طبیعت که به صورت محو و مهآلوده در پس گفتار و شعر میآیند و طنین و آهنگ کلام شاعر را دوچندان میکنند. اینها به فیلم جذابیت و زیبایی میبخشند.
جمع بزرگان!
چهره اصلی فیلم «کلام آخر» بیتردید احمد شاملو است. سپس ناصر تقوایی که بار اصلی گفتگو با حرف و پرسش او شکل میگیردو سرآخر محمود دولتآبادی را داریم که گپی با شاملو دارد و متنی را میخواند. در حقیقت جمع کوچکی از یزرگان شعر، تصویر و رمان. اما در همین موضوع هم نکتههای زیبایی در مستند هست.
نخست آنکه ناصر تقوایی بسیار فروتنانه در برابر شاملو قرار گرفته و پرسشهای خود را کاملا سنجیده و دقیق و در کمال تواضع مطرح میکند و در مقابل، شاملو هم بسیار رندانه و ظریف ازبرخی پاسخها سر باز میزند. در عین حال که با دقت تمام به حرف
و پرسش تقوایی گوش میسپارد. یکی از مخاطبان به نکته ظریفی دراین رابطه اشاره میکند: «چشمهای شاملو تبدیل به پرسوناژ در این فیلم شدهاند. دارند با مخاطب حرف میزنند و کارگردان از این پتانسیل آگاه است و به خوبی از آن استفاده کرده.»
مخاطب دیگری با اشاره به کلوزآپ از صورت شاملو، معتقد است که کارگردان، انگار، با متمرکزشدن بر چشمهای شاملو و توجه عمیق او به پرسشهای تقوایی، میخواهد نقبی به درون شخصیت او بزند. در حقیقت نقبی بر درون شعرهای شاملو. و در این کار موفق هم هست.
تعهد شاعر!
در طول گفتگوی تقوایی با شاملو، بارها صحبتاز تعهد هنرمند در قبال جامعه و مردم میشود. علاوه بر آن، در جای جای فیلم، بهویژه آنجاها که شعر شاملو را روی تصویر میشنویم, این احساس دست میدهد که تمام شعرهای شاملو درونمایه اجتماعی دارند حتی همه عاشقانههای او.
گویی، شاملو هرگز جامعه و مردم را فراموش نکردهو عشق را هم با آنها تقسیم میکند. در این رابطه، یکی از حاضران در نشست، بر این باور است که تعریف و استفاده از «تعهد» با آنچه که از زبان شاملو در این فیلم میشنویم، کاملا متفاوت است و بخصوص نسل جوان با آن ادبیات آشنایی و الفت زیادی ندارند و خود را به چیزهای دیگری متعهد میداند.»
این موضوع را مخاطب دیگری از زبان خود شاملو چنین بیان میکند: «در این مستند شاملو به شکلی دقیق و موکد میگوید زمان عوض میشود، نظر و تفکر عوض میشود و نیاز و سلیقه هم تغییر میکند و ممکن است روزی برسد که حرف قبلا گفتهشده را اشتباه تلقی کنیم. در این جا تقوایی از او میپرسد، پس آیا شده که از سرودن شعری بعدها پشیمان شدهباشید؟
و شاملو خیلی قاطع جواب میدهد بله، خیلی! پس شاملو لزوم تغییررا فقط برای دیگران نمیخواهد خودش را هم مشمول این تغییر میداند.»
در رابطه با ادبیات سالهای چهل و پنجاه شمسی سده گذشته، یکی از مخاطبان به فضای آن سالها اشاره میکند که به صورتی خواسته و ناخواسته، بین هنرمندان و شاعران دستهبندی وجود داشت خواه از دید سیاسی و فرهنگی خواه از دید سلیقه و رفتار.
مثلا بزرگانی مثل احمدرضا احمدی، اسماعیل نوری علا، یدالله رویایی و اسماعیل شاهرودی، در دسته و رده کسانی مثل شاملو، سیاوش کسرایی و مهد اخوان ثالث نبودند. این اصلا ایراد و نقص نیست.
نشانه تبلور اندیشه در رفتار اجتماعی و تعهد فرهنگی هنرمندان است. همانگونه که تئاتریهایی که در کارگاه نمایش جمع میشدند، بخصوص دور و اطراف آربی آوانسیان با هنرمندانی که در تئاتر سنگلج جمع میشدند یا در تئاتر شهر وسالن فردوسی باهم شریک در یک مشرب و تفکر اجتماعی نبودند و همه هم فعالیت میکردند.»
فقط شاعر!
از دید یکی از مخاطبان، فیلم به جوانب مختلف زندگی شاملو توجه ندارد و فقط وجه شاعرانگی زندگی او را نشان میدهد. این مخاطب معتقد است شاملو وجوه مختلف هنری و اجتماعی دارد که میتوانست در فیلم مطرح شوند. او فیلمنامه نوشته، نشریه درآورده، سخنرانیهای آتشین داشته و بسیاری فعالیت دیگر. در اینمستند فقط به شعر شاملو پرداخته شده. مخاطب دیگری همین عقیده را داردو میگوید«چون کارگردان خودش اطلاعات لازم از شخصیت موضوع فیلمش دارد، تصور میکند بیننده و مخاطب هم این پیشینه را میشناسد.
بهتر بود بخشی از اطلاعات خود درباره شاملو را در همین مستند به مخاطب منتقل میکرد.»
البته این امر مورد وفاق عمومی نیست. مخاطبان دیگری هستند که انتخاب کارگردان از وجوه مختلف زندگی شخصیت مورد نظر برای به تصویرکشیدن او را اصل میداند. کارگردان میخواهد بگوید در رابطه با شاملو وجه شاعرانه او برجستهترین وجه است. و دیگران هم میتوانند رویههای دیگر زندگی او را به تصویر بکشند.
یا حتی همین کارگردان در مستندهای دیگری به وجوه دیگر زندگی این شخصیت بپردازد. مهم آن است آیا زاویهای را که برای معرفی پرتره انتخاب کرده، درست بیان کرده یا نه. در این مستند شاهدیم مسلم منصوری توانسته وجه شاعرانه زندگی شاملو را خیلی خوب بیان کند. البته چنس پرسشهای ناصر تقوایی هم در این روشناییبخشی موثر و مهم بودهاست.
آیدا هم با تکیه بر این عبارت که «شعر شاملو عین زندگی شاملو است» بر این وجه از زندگی شاملو تاکید دارد و درونمایه فیلم آن را مینمایاند.
جاودانگی صدا!
مخاطبی میگوید «برخیها معتقدند صادق هدایت با خودکشیاش جاودانهشد. من میگویمشاملو با خواندن شعرهایش و با صدایش جاودانه شد.» این مطلب را مخاطب دیگری ادامه میدهد و به موسیقی کلام و شعر اشاره میکند و پیشنهاد میکند: «کتابهایی را که ع. پاشایی باموضوع خوانششعر شاملو منتشر کرده بخوانیم.
پاشایی که یار غار و دوست و همکار شاملو بود، نحوه درست خواندن شعرهای شاملو را یادآوری میکند و لذتبردن از خوانش این شعرها را به خواننده یاد میدهد.» مخاطبی این موضوع را به زندگی خود شاعر هم میکشاند: «این مستند خیلی هم فیلم نیست. شعر است. صورت شاملو را میبینیم و چشمها و میمیک صورت را. عشق و انسانیت از نگرانیهای چشمها بیرون میتراود. عشقی را که در شعر شاملو میبینیم کارگردان در این فیلم نشان دادهاست.»
درباره ماندگاری شاملو و شعرهایش، هارون یشایایی نظر خودش را دارد: «شاملو تسلط کاملبه زبان فارسی داشت و به همین خاطر حرف و پیامش را میتوانست هم راحت و دقیق بیان کند، هم زیبا و ماندگار.
از سوی دیگر، مضمون شعرهای شاملو، عموما، اجتماعی و از دل مردم است. شاملو هرگز تعهد خود به این دو مقوله راکنار نگذاشت: زبانو هویت فارسی، مردم. رمز پایایی شاملو و شعرهایش همین دو تعهد است.»
در زندگی شخصی هم شاملو بسیار راحت و ساده بود. میگویند او در زندان هم «زندگی میکرد». و این حرف بسیار شاملو از این دسته آدمها بود. در تکهای از فیلم «کلام آخر» وقتی درباره آشنایی و ازدواجش با آیدا سخن میگوید، اعلام میکند تا قبل از آشنایی با آیدا هرگز کسی قلب او را به تپش نیاورده چون «اگر چنین شده بود، هرگز آن شخص را رها نمیکرد!» بهعبارتی دیگر اگر عشق سراغ شاملو بیاید دیگر از دست او خلاصی نخواهد داشت. این یعنی عشق به زندگی!
زمانِ شعر!
در فیلم، تقوایی از شاملو میپرسد چرا دیگر شاعر بزرگ نداریم؟ روزگاری نیما، شاملو، فروغ، اخوان ثالث داشتیم الان کیها را داریم؟ چرا؟ شاملو جواب خاصی دارد «شعر ساختنی و نوشتنی نیست. زمانش باید برسد. به همین خاطر ممکن است در یک دوره بلند و طولانی شاعر بزرگ به وجود نیاید. حتی در زندگی هر شاعر هم ممکن است دوره رکود و انجماد پیش بیاید. امری رایج و قابل قبول.» شاملو پس از این توضیح درباره خودش هم گزارش میدهد: «شده که سالها اصلا شعر نگفتهام. چنانی که انگار شاعری از یادم رفته. اما به یکباره شعری در ذهنم میجوشد و من حیران میمانم که چه شد! این شعر از کجا آمد؟ چرا تا حالا نجوشیدهبود؟! بارها برایم چنین اتفاقی افتاده.»
در بخشی دیگر به روشی دیگر، میگوید «شعر انگار همزاد من است و من واسطه ظهور و بروز آن!»
در گفتگوی تقوایی با شاملو، از او پرسیده میشود آیا تا کنون کنجکاو امر یا چیزی در شعر و ادبیات بودهاید؟ و شاملو از همین کلمه کنجکاو استفاده میکندو از ظرایف زبان میگوید: «همین کلمه کنجکاو را در نظر بگیرید. ترکیبی از دو جزء کنج و کاو. یعنی سرت را بکنی تو کنجو گوشه جایی و آن را بکاوی ببینی چیزی گیرت میآید؟ وقتی زبان در هر کلمه و ترکیبش چنین ظرافت و نازکیهایی دارد، شعر گفتن نباید زیاد سخت باشد.البته با این تبصره که زبان را بشناسی و بتوانی رمز و راز آن را برملا کنی، وگرنه سرودن شعر بسیار سختو عذابآور است.»
شاملو چون به زبانو رازهای آن تسلط دارد در مورد سرودن شعر خیلی راحت و صریح اعلام میکند «هر شعری که مینویسم، قبلا در ذهنم سروده شدهاست!».
او چنان به ارزشها و عظمت زبان فارسی اعتقاد دارد که در مزمت کسانی که این زبان را در مدح و ثنای ناپاکان و نامردان به کار میبرند میگوید «چگونه میتوانید هویت چند هزار ساله ایرانی را در پای چند پاپاسی قربانی کنید؟» به هرحال، تماشای مستند «کلام آخر» از مسلم منصوری غنیمتی بود برای زندهکردن نامو یاد شاعری که از قلههای بلند شعر معاصر ایران است.
بسیاریها بر این باور هستند که «شعر نو ایران نه با نیما، بل با شاملو شروع میشود، هرچند در تاریخ ادبیات، به نقل از کتاب «از صبا تا نیما» آغازگر شعر نو فارسی نه نیما یوشیج، بل حتی، بسیار قبل از او، محمدتقی رفعت باشد.» به وجه مترجمی شاملو هم باید نظر داشت. او حتما یکی از بهترین و بزرگترین مترجمهای ماست. ترجمههایی چون «مرگ کسب و کار من است».