چهلویکمین شب فیلم/ ۵ مرداد ۱۴۰۱ خورشیدی
مستند «گزارش چهار شب و یک روز» از محمدعلی سجادی در چهلویکمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، شروع یک برنامه چهارنوبتیِ گرامیداشتِ عباس کیارستمی بود.
مستندی که روایتگر نخستین روزهای بعداز درگذشت این فیلمساز ارجمند و بازتاب آن در میان محافل صنفی و فرهنگی است.
مستندی که هرچندنام«گزارش»برخود نهاده، پیرنگی هم دارد، از یکگزارش ژورنالیستی فراتر میرود و نیمنگاهی به انعکاس خبر درگذشت کیارستمی در ذهن و عمل دوستداران او و کلیه علاقمندان سینمای ایران دارد.
البته در چهره و رفتار کسانی که در این گزارش به تصویرکشیده شدهاند. ازاین زاویه دید، فیلم رامیتوان یک اثر «مستند» با تعریف سینمایی دانست تا یک گزارش معمول از مراسم تشییع و بزرگداشت عباس کیارستمی.
بر این اساس، کلمه گزارش در ابتدای نام مستند، فراتر از بار معنایی آن، اشارهای است بر اولین فیلم سینمایی بلند کیارستمیکه هنوز هم از آثار مهم ومطرح سینمای ایران بهشمار میرود.
درآغاز نشست بعدازتماشای فیلم، کارگردان در پاسخ به درخواست یکی از مخاطبان که دلیل کار او در مدیومهای مختلف هنری را پرسید، توضیحاتی داد، جالب!
«تصادف، رهبر جهان است»
«برخی انگیزهها برای آدم ممکن است جذاب باشد، برخی نه. برخی انگیزهها آشکارند، برخی نهان. برای من هم این گزاره صادق است.
من در سیزدهسالگی یک انیمیشن ساختم. بعدها به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفتم. به کلاس نقاشی، عکاسی و رشتههایدیگررفتمو آموختم. میخواندم،مینوشتم. ولی مثلا هرگز انگیزه جدی برای ورود به دنیای تئاتر نداشتم.
جسته گریخته نقاشی میکردم. ولی به صورت جدی فکرنمیکردم به هرکدام از این رشتهها برگردم. ولی این حرف لوئی بونوئل آویزه گوشم بود که «تصادف، رهبر جهان است».
خودم را رها کرده بودم. میدانم در این رهاشدگی، ممکن است سرت به سنگ بخورد و برگردی ولی ممکن است راهها و جهانهای تازهای به رویت گشوده شود.
ضمنا در قید این حرفها هم نبودمکه دور و اطرافم در موردکارهایم چه بگویند و نظر دهند. به درونم متکی بودم فقط.
سالهای ۶۹ و ۷۰ برای منِ سینمایی، کابوس بود. سینما را رها کردم. پناه بردم به ادبیات. اولش گلایه داشتم، ولی بزودی پذیرفتم که اینها هم بخشی از شخصیت و زندگی من هستند. پس باید ادامه داد».
کارگردان در اینجا به برخی از تصادفها که نقشی در انتخاب رسانه برای او داشتند، اشاره میکند.
مثلا مرگ پدر که جرقه شعر را در او میزند. نه شعری در قواره رایجیکه شاعران میسرایند. ولی بعدا پذیرفته میشود که همینها هم در یک کتاب چاپ شوند. او دنبال چاپ کتاب شعر نبود. تصادف او را به این سو سوق داد. سجادی به گذار دیگری از شخصیت حرفهای خود اشاره میکند. «سال ۹۰ سریالی ساختم که سانسور شد.
وقتی دوباره قرارشد بخش دوم آن را بسازیم، پس از تدارک همه مقدمات، درست در شب شروع فیلمبرداری، گفتند توقیف. نمیخواد. و من رو آوردم به نقاشی.
حدود ۲۷۰ تابلو از داستان سیاوش و شاهنامه کشیدم. آخرینش داستان جمشیدشاه است. این هنر را ادامه دادم. در سال ۹۹ انیمشن بلند بوف کور را ساختم. من از سال ۷۹ علاقه داشتم بوف کور را سینمایی کنم. ولی هردفعه که پا پیش میگذاشتم، نمیشد. انگار یکی جلو مرا میگرفت و میگفت «نه، حالا نه». رسیدیم به سال ۹۹ که حسکردم زمانش رسیده. کار خودش داشتمیجوشد. ساختم».
«بقای خودم، نه بقای آثارم!»
یکیاز مخاطبان به دو موضوع ازگفتههای کیارستمی در این مستند اشاره میکند. یکی آنجا که میگوید دوستدارم خودم باقی بمانم تا آثارم. و دیگری آنجا که میگوید همه این جشنوارهها و جایزهها خوبند ولی آنچه در کشور خود و خانه خودم باشد، لذت و ارزش دیگری دارد.
این مخاطب به موضوع دیگری هم اشاره میکند که در فیلم به جای مناسک رایج در سوگواریها مردم کف میزنند و سرود میخوانند. و نهایتا علاقمند است بداند آیا رفتن کیارستمیها سبب خلا و فقدان در سینما و هنر ایران نمیشود.
کارگردان نگاه روشنی دارد: «ما در جایی زندگی میکنیم که بنیانهای فلسفی خودش را دارد.
اینها بسیار قدیمی و ریشهدار هستند. ما در این سرزمین به ثنویت و دوگانگی باور داریم. بسیاری از مسائل و مشکلات را سیاه و سفید میکنیم و ازش میگذریم.
اما کیارستمی چند نکته را روشن میکند. از همه شاخصتر اینکه، او عاشق زندگی است. البته سهراب شهید ثالث هم این دیدگاه را داشت ولی تصویرها و فیلم های او تلخ و سرد هستند.
کیارستمی، اما، این جهانی و کاملا زمینی است. زندگی را رها نمیکند. مثلا همه میگویند «نمیگذارند». او هم اینرا قبول دارد ولی کارش را انجام میدهد و موفق هم هست.
از سوی دیگر برای کیارستمی مردم تبدیل به خط قرمز واین حرفها نشدهبود. حتی میشودگفت تا قبل از جایزه نخل طلا، کیارستمی هنوز پدیده نبود. ولی تبدیلبه پدیده شد.
این پدیدهشدن، تا حدودی، نوعی اعتراض اجتماعی بود. او نماد اعتراض فرهنگی در جامعه شد.
در مراسم تشییع او میبینیم حتی افردای که موافق اونبودند هم آمدهبودند. خود من هم که برخی آثار او را دوست ندارم این فیلم را در ارجمندی او ساختم.
کیارستمی و خیلی از هنرمندان دیگر در شرایطی کار و زندگی میکنند که فرهنگ استبدادزده بر آن حاکم است. فرهنگ تحقیر، تردید و تکفیر.
این فرهنگ مال این سالها نیست. از قدیمالایام با ما بوده و ادامه داشته. از مغان و اشراف و دبیران پیش از اسلام تا به امروز.
به همینخاطر من در این مستند خیلی به خود کیارستمی و مرگ او نمیپردازم، به بازتاب این رویداد در چهرهورفتار مردمیمیپردازم که در مراسم حضور دارند.
همه تاریخ در همه نقاط عالم سرشار ازاین اتفاقات است. به وانگوگ وزندگی او دقت کنید. چه ها که نکشید. و دیگران هم»
چرا «گزارش»؟
کارگردان به بهانه انتخاب عنوان گزارش در ابتدای نام فیلم، گریزی به فیلم گزارش کیارستمی دارد.
«اولین فیلم سینمایی عباس کیارستمی است که علیرغم برخی کاستیها گزارش دقیقی از روزمرگی زندگی طبقه متوسط مردم درآن سالها است. لایهها و کنجهای بهظاهر معمولی را چنان با ظرافت مطرح میکند و چنان بار درام به آنها میزند که با دیدن آن فیلم نمیتوانیم بهسادگی از کنارشان بگذریم.
به خاطر همین ارزشهای فیلم اول سینمایی عباس کیارستمی است که من عنوان گزارش را در ابتدا آوردم.
اما این توضیح هم ضروری است که با صرف گزارشنامیدن یک اثر نمیتوان آنرا تهی از ارزشها و صناعتهای ادبی و هنری تلقی کرد.
ما در تاریخ ادبیات و هنر خود گزارشهایی داریم که ارزشهای هنریوالادارند. ازهمه اینهاگذشته، فیلم من گزارش «من» است از این رویداد.
از زبان من و درونمایه فلسفی من. پس یک اثر روزمره ژورنالیستی نیست.
برخی از آثار کیارستمی!
کارگردان به پرسش مخاطبانهم که نظرشرا درباره آثار کیارستمی جویا بودند، پاسخ داد. به ویژه پاسخ به یکیاز مخاطبانکه او را مخلف برخی آثار کیارستمی نامید.
سجادی میگوید: «مهم نیست که من مخالف برخیکارهای کیارستمی باشم. او کارخودشرامیکند او هوشمندی زیادی داشت. میکوشید از اوج و برج بیاید پایین و از عادیترین امکانات استفاده کند. اگر از این درونمایه مهم عبور کنیم، میتوانیم به برخی از آثار او ایراد وارد کنیم. مثلا، از نظر من، «مشق شب» چندان هم سینمایی نیست. ولی «کپی برابر اصل» یک شاهکار سینمایی است.
لباس عروسی و مسافر هم همینطور. ولی من با کلوزآپ خیلی راحت نیستم. هرچنداز یک فیلمبردار بسیار دانا استفاده کرده بود. برای کیارستمی دوربین و این جور چیزها مهم نیست. اصل برای او موضوع است. یا مثلا در فیلم «شیرین» درونمایه فوقالعادهای هست.
همه زنانی که برابر دوربین مینشینند میتوانند شیرین باشند. اما این یک ایده کوتاه است. از سوی دیگر در فیلم «۲۴ فریم» با خالصترین کیارستمی مواجهیم. این فیلم یکی از مهمترین کارهای عباس کیارستمی است.
ازکارهای خود کیارستمی اگر بگذریم، به موجی از آثار و گروهی از فیلمسازان جوان برمیخوریم که از او تقلید میکردند و فیلم به جشنوارهها میفرستادند و هنوزهم میفرستند. اینان متوجه نبودندکه کارهای کیارستمی سهل ممتنع است. نمیشود تکرار کرد».
«حسن، حُب، حزن»
یکی از ببینندگان این مستند اشارهای به شیخ اشراق داشت. «عرفان، در تمام عالم، در سه کلمه خلاصه میشود: حسن، حب، حزن. انسان حسن را درک میکند تا به حب برسد. ممکناست نتواند تمام حسن را در بر بگیرد. در آغوش بکشد. دچار حزن میشود.
اما حزندر این معنا، اصلا تلخ و سرد نیست، سرشار است از عشق و حب. در جهان هنر، تلاش هنرمند انتقال از حزن به حسن است. اما ممکن است عوامل حاکمبر سرنوشت مردم، چنان کنندکه هنرمند نتواند ماموریتش را انجام دهد.
اگر سد و مانعهای حاکمبر راه هنرمند مستمر وشدیدتر شود و شاخو برگ اطراف هنرمند را بریزد، هنرمند به «غصه» میرسد. حس میشود سینمای ما، و بسیاری از هنرهای دیگر از دستگاه حزن به دستگاه غصه غلطیدهاند. اینجاست که اثر هنرمند تلخ و سرد میشود. پرسش این است که در حال و روز امروز، آیا امیدی به نسلو افرادی از تبار علی حاتمی و شخص سجادی هست که آینده هنر ایران را روشن سازد؟»
کارگردان معتقد است خود سهروردی مصداق خوبی برای خیلی از موضوعات است. ما بستر لازم برای شکفتگی نداریم. بستری که در آن امثال سهراب سپهری بجوشند و بیایند بالا. باید بسترسازی شود.
محمدعلی سجادی
محمدعلی سجادی زاده آمل به سال ۱۳۳۶ است. او در ۲۶ سالگی فیلم «بازجویی یک جنایت» را ساخت که مدتها به عنوان فیلم برتر مورد بحث بود. او به دلایل متعدد آثار زیادی در این حدود پنجاه سال ارائه نکرده. در همین نشست پس از نمایش فیلم «چهار شب و یک روز» خلاصهای از کارنامه و فعالیتهای خودرا بیان میکند. سجادی روزنامهنگار، نقاش، تدوینگر، کارگردان و نویسنده است. اخیرا به انیمیشن بیشتر میپردازد تا شاخههای دیگر هنری. میگوید «سالها بود که میخواستم برخی متنها و آثار را به زبان سینما روایت کنم. مثل «افسانه» نیما یا «بوف کور» هدایت. و البته قصههای شاهنامه. از سیاوش تا بستور. از جمشیدشاه تا سهراب. اینها منبع معتبر و جوشان تصویری هستند». سجادی در لابلای حرفهایش عشق به شیخ اشراق و مولانا را هم کتمان نمیکنداما تاکیدمیکند علقهای به عرفان رایج و عزلتگزینی ندارد. سپاسگزار آقای کارگردان!
[…] گزارش نشست مستند […]