مستند زیبای «پشت شیشه»، داستان کوشندگان نان و زندگی در پایتخت، در بیستو دومین شب فیلم«خانه اردیبهشت اودلاجان» به نمایش درآمد. ۵۱ دقیقه زمان نمایش فیلم بود و ۱۱۰ دقیقه زمان پرسش و پاسخ با حضور کارگردان، تدوینگر و عکاس فیلم، با حضور مهمان ویژه، استاد احمد محیط طباطبایی. نشست پرباری بود با حرفهای بسیار جذاب و جدی. این شب یک ویژگی دیگر هم داشت.
نمایشگاهی از عکسهای علیرضا طبیبیان، عکاس این مستند در تالار اول «خانه» برپا بود که تصاویری از محیط و صحنههای فیلم «بدون مرز» و«پشت شیشه» را نشان میداد.
این نمایشگاه سه روز دیگر دایر خواهدبود. در مجموع، شب بسیار خوبی بود و ملایمت هوا اجازه داد جلسه پرسش و پاسخ با حضوربخشی از مخاطبان در حیاط «خانه» برگزار شود. تا ساعت ۷ و ۴۵ دقیقه عصر.
موضوع چیست؟
«کودکان کار» موضوع حساسی است که در محافل مدنی و اجتماعی به عنوان موضوع روز، همیشه مطرح است. آنچه مهم است، نوع نگاه هنرمند و کنشگر مدنی به این مساله است.
برخی از کنشگران این موضوع را و حضور کودکان در چهارراهها و معابر شهر را ناشی از فعالیتی مافیایی و سازمانیافته میدانند که با انگیزه سودجویی آبروی شهر و کشور را میریزند.
برخی دیگر آن را موضوعی اجتماعی و اقتصادی میدانند که ناشی از وخامت حساس اوضاع اقتصادی کشور در حال حاضر است و امری ملی و حتی حاکمیتی میتواند تلقی شود.
در سوی دیگر، نگاه انسانی و نزدیک به پدیدارگرایانه به معضل کودکانکار دارد و این بچههارا شهروندانی میشمارد که با فعالیت خود کمکحال معاش خانواده هستند.
مستند پشت شیشه، نگاهیکاملا انسانی ونوعدوستانه به موضوع دارد و میخواهد حساسیت امر را به مخاطب منتقل کند و او را در این حس سهیم کند.
کدام کودکان؟
محور قصه این مستند بچههایی هستند که امکان یافتهاند در دبستان «صبح رویش» درس بخوانند. البته بعد از ساعات کار.
معلم مدرسه تعریف میکند که این بچهها گاه چنان خسته از کار به مدرسه میآیندکه باید یکساعتی بخوابندتا بتوانند سرکلاس بنشینندو به کلام معلم گوشدهند.
جالب آنکه روش تدریس در این مدرسه کاملا متفاوت از روش جاری و عادی در سایر مدارس رسمی کشور است.
معلم نخستین وظیفه خودرا ایجاد ارتباط بین خودو کودک میداند تا بتواند کلام درس را به او منتقل کند.میتوان گفت داستان همین مدرسه، به تنهایی، میتواند موضوع تحقیق و الگوگیری مهمی در سامانه آموزشی کشور باشد. روانشناسی کودک به معنی دقیق کلمه در چنین مدرسهای معنا مییابد.بچههایی که در این مدرسه درس میخوانند، از اقوام و ملیتهای متفاوت هستند.
از جمله از آنانی که متاسفانه در کلام عوام به«غربتی» شناخته میشوند. عنوانی ستمبار در حق مردمی کهبه گفته محیط طباطبایی، حدود ۱۶۰۰ سال است که ساکن ایرانند.
همینطور عنوان «افغان» به کسانی که اصولا و طبق اسناد تاریخی، از نسل و بقایای ساکنان اصیل خراسان بزرگ هستند و ریشههای عمیق در ایران و تمدن آن دارند.
به گفته کارگردان، بسیاری از این اقوام، که عموما به مشاغلی چون چلنگری، آهنگری، خراطی، ساخت ساز و موسیقی اشتغال داشتند، در اثر از بینرفتن تدریجی این مشاغل تن به دستفروشی و فعالیتهای درجه دوم و سوم دادهاند و خانواده خود را هم برای تامین معاش به دنبال خود کشیدهاند.
گفت و شنیدها
کارگردان، در ابتدای نشست گفت که متاسفانه زندگی این خانوادهها، عملا و عموما، تغییر مثبتی پیدا نمیکند. کار همان است و زندگی همان. شاید هم بتوان گفت که تغییردادن «فضای زندگی» این خانوادهها تاثیر مثبت بر آنها نمیگذارد.
باید این فضا را بهبود بخشید نه اینکه تغییر داد. این کودکان را نباید از طبقه اجتماعی و خاستگاه آنها جدا و منزوی کرد. شواهدی هست که با جداکردن این کودکان از خاستگاه خود و ارتقادادن آنها به طبقه و منزلتی دیگر، سبب تضاد بین اینها و دیگران شده.
این موضوع را «ثریا باباخانی» که مددکار اجتماعی است و تجربه زیادی با بچههای خیابان دارد، تایید و تاکید میکند اکثریت غالب این کودکان از اقلیتها و قومیتهای متفاوتی هستند که هرگز «متکدی» نبودهاند و بر اثر جنگ، مهاجرت، از بینرفتن مشاغلو تغییر بافت جمعیتی، مجبور شدهاند وارد این بازار کار شوند و خانوادهشان را هم همراه خود کنند.
استاد محیط طباطبایی، به نکته مهمی اشاره دارد. از دید او، مهمترین موضوع این است که این کودکان خانواده دارند. هرچند کمپول یا کمتوان، ولی در خانوادهشان عشق وجود دارد، عاطفه وجود دارد. بنابراین، بزرگترین وظیفه کنشگر مدنی یا نهاد حاکمیتی آن است که عشق را از این بچهها نگیرد. باید با عینک خودِ این خانوادههاو بچهها به آنها نگاه کرد. متاسفانه سازمانی چون بهزیستی چنان عملکرده که بچهها میترسندگیر بهزیستی بیفتند. خیلی تاسفبار است.
از سوی دیگر، برخورد گلخانهای به این بچهها و خانوادهشان، اشتباه است. بسیاری از اینها از تبار «کولیها» هستند که گردش روزگار به چنین وضعی انداختهشان. اینها را نباید از فضا و موقعیت خودشان جدا کرد. مگر عشایر را با اسکاندادن در آپارتمانهای شهری توانستیم ارتقا دهیم؟ مگر با این عمل نرخ خشونت و بزه را در شهرهایی چون کرمان و یزد و اصفهان بالا نبردیم؟ مگردر دنیای متمدن اینها را به تغییر روش زندگی مجبور میکنند؟ امروز کولیهای فرانسه برای خود گروههای موسیقی و هنری دارند ولی به همان سبک سابق خود زندگی میکنندو دولت هم مراقبت میکند مشکل درمانی و اجتماعی پیدا نکنند.
محیط طباطبایی با تاسف اعلام میکند نتوانستیم در ایران برای این بخش از جامعه که سابقه ۱۶۰۰ سال سکونت در کشور را دارندیک موزه برپاکنیم. این، نگاه درستی نیست.
ما و کودکان کار
یکی از مخاطبان پرسید وقتی کودکی جنسی دو هزار تومانی به ما می فروشد و ما ده هزارتومان به او میدهیم، آیا به او توهین میکنیم؟ کودک چه واکنشی باید داشتهباشد.
مخاطب دیگری پرسش یا خواست تازهای مطرح کرد. او گفت، در این مستند یک مخاطب داریم آنهم کودک کار و خانوادهش است. ولی ما هم، در عمل، مخاطب هستیم. مخاطب این کودکان. چرا در مستند به مخاطب دوم نپرداخته. مستند به ما یادآور میشود این کودکانو خانوادهشان شهروندان ما هستند و ما باید حقوق شهروندی آنها را رعایت کنیم. ولی نمیگوید آنها چه وظیفهای در قبال ما دارند. اینکه یک کودک خودش را با لجاجت به ما و شیشه اتومبیل ما بچسباند و اصرار کند که چیزی از او بخریم، آیا خدشه به حقوق ما نیست؟ کودک حق دارد؟ چرا مستند به این موضوع اشاره ندارد. شایدلازم بود این مخاطب هم دیدهشود.کارگردان، نظر دیگری دارد. استاد محیط طباطبایی هم او را تایید میکند. گفته میشود وظیفه و خواست این فیلم یادآوری حقوق مخاطب اول است: کودکان. مستند دیگری هم میتواند به مخاطب دوم بپردازد.
کارگردان اصرار دارد به مخاطب این نکته را تاکید کند که به این کودکان وخانواده آنها نباید به عنوان حلقههای مافیای اقتصادی نگاه کرد. هرچند در بخشی ازماجرای کودکان کار، زبالهگردها، مافیا عمل میکندچون هیچ کودک وخانوادهای بهتنهایی امکان نقدکردن زباله جمعآوریشده را ندارد. آن کودکان در چنبره روابط مافیایی درگیر هستند و متاسفانه زندگی بسیار سختی دارند و عموما منزوی و دور از جمع هستند. گاه حتی قادر به ایجاد رابطه با مردم نیستند.
موسیقی و زندگی
یکی از مخاطبان پرسید آیا حضور پررنگ موسیقی در مستند عمدی و در جهت طرح پیام یا نگاه خاصی به مخاطب است یا تصادفی است. آیا کارگردان با ابریشم موسیقی و نواهای دلنشین مستور در مستند میخواهد حقانیتِ شادابی کودک را بیان کند؟
کارگردان، تعمد خاص خود در این موضوع را رد میکند. هرچند خود ساز میزند و به استادان موسیقیاش افتخار میکند. اما حضور پررنگ موسیقی در فیلم به خاطر حضور همیشگی و دائم موسیقی در فرهنگ و سلایق این خانوادهها است. هیچ خانه «کولی» نمیبینید که در آن ساز نباشد. ساز و موسیقی بخشی از زندگی این افراد است. و چون بخش بزرگی از کودکان کارِ موضوع این مستند از این خانوادهها هستند، پس موسیقی حضور پررنگ و موثری دارد. مخاطب دیگری با اشاره به خصلت ایرانیها و حتی جهانیان به حمایت از کمتوانان، پرسید چرا از مراجع رسمی، موکدا این پیام مخابره میشود که در مترو و خیابان به این بچههای «متکدی» کمک نکنید و آنها را از این مکانها جمع و گاه دستگیر میکنند. مخاطب دیگری به تعدد فراوان خیریهها در کشور اشاره کرد و آنرا غیرمنطقی خواند. چرا باید، طبق آمار رسمی، بیش از ۱۵ هزار موسسهخیریه در کشور وجود داشتهباشد. آیا اینها واقعا کار خیر میکنند؟ شاید رانتیدر میان باشد.
عشق و باز هم عشق
محیط طباطبایی میگوید، نیلوفر آبی و گل مرداب هرگز به خودش نمیگوید وقتی همهجا مرداب است چرا من گل کنم و شکوفا شوم، فایدهاش چیست. در زندگی امروز هم ما باید تکتک و همه کار درست و خیر بکنیم صرفنظر از اینکه جامعه چگونه است.
جمعبندی نشست از سوی میزبان این بود: « متشکر و سپاسگزاریم از صابر اللهدادیانکه درروزگارو جهانی چنین آشفته و غدار، به یادمان آورد که باید و بازهم باید، عشق را، دوستی را و انسانیت را پاس بداریم. امروز، این بزرگترین نیاز جامعه ما و جهان است. باید این گزاره را تاکید کنیم که «بالاتر از این زمانه، زمان جاریست». آنچه میماند، عشق است. بر آن بکوشیم. ممنون از کارگردان». آنچه میماند همین نشستوبرخاستها است. قدرش را بدانیم.
صابر اللهدادیان
میتوان کارنامه صابر اللهدادیان را در سایتها و منابع مختلف گشت و پیدا کرد. سابقه و کارنامهای پروپیمان دارد. ما را نیازی به ذکر همه آنها نیست. او مستند میسازد. عموما در حوزه مسائل اجتماعی. در چندسال اخیر موضوع کودکان کار و زندگی در سکونتگاههای غیررسمی را محور کار خود قرار داده. پشت شیشه، نامکان و بدون مرز از این رده هستند. اما این کارگردان فرهیخته اصل موسیقی و ادب هم هست. هم ساز میزند هم تدریس میکند. احترام بزرگان و استادان خودرا دارد. تا اسم محمد رضا اصلانی، محمدرضا لطفی و دیگر معلمانش میآید کلمه«استاد» با تاکید به آن اسم میچسبد. نویستده و مولف هم هست. روزگارش به و احوالش شاد باشد و موثر در خدمت به سینمای ملی ایران.
[…] گزارش مستند پشت شیشه […]