گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

پنجاه‌وششمین شب فیلم/ 21 دی ۱۴۰۱ خورشیدی

بکتاش آبتین می‌گوید خود را بیشتر شاعر و نویسنده می‌داند تا مستندساز یا عکاس. با این حال، به جرات می‌توان ادعا کرد بکتاشِ مستندِ «موریانه‌ای با دندان شیری» حتما یک مستندساز است.

این مستند خودنگار هیچ چیز از یک اثر سینمایی مستند کم ندارد. ساختار درستی دارد، از پی‌رنگ‌و درونمایه کاملا مشخص و ناب برخوردار است و در روایت آن‌چیزی‌که قرار است گفته‌شود، اصلا دچار لکنت زبان‌و ضعف تصویرسازی نیست. خلاصه این‌که بکتاش آبتین مستندساز قهار و قابلی است. حیف که پرکشید و در میان ما نیست.

در پنجاه‌وششمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، مستند «موریانه‌ای با دندان شیری» اثر بکتاش آبتین را با حضور مریم یاوری، همسر بکتاش و فیلمساز، و تعدادی از مخاطبان علاقمند تماشا کردیم.

اثری به غایت زیبا که فریاد زندگی در جای‌جای آن بلند بود و از هر نکته و ابزاری برای ستایش زندگی استفاده شده‌بود. اما بی‌اندازه دقیق و بدون هیچ اغراق و شعار و حاشیه.

این آخرین فیلم بکتاش است. هرچند سه اثر دیگر هم دارد که قبل از این مستند ساخته‌شده‌اند و می‌توان‌گفت آماده نمایش هم هستند.

 مریم یاوری می‌گوید «آبتین که محکومیت حبس گرفته‌بود، برای دوری ‌از کرونا به جزیره کیش می‌رود. جزیره‌ای که خودش را قرنطینه کرده و ورود و خروج مسافر به آن با محدودیت شدید مواجه است. در حقیقت، آبتین قرنطینه درقرنطینه است. او برای گذشتن‌از این وضع نومیدکننده، شروع به ساختن این سلف‌پرتره می‌کند. پیش می‌رود و پیش می‌رود تا زمانی که باید خود را به زندان معرفی کند. او این فیلم را تا زمانی که خود را به زندان معرفی کند، فیلم‌برداری کرد و کار تدوین و پست‌پروداکشن هم در غیاب او ولی با هدایت او از زندان انجام شد. خیلی دوست داشت این مستند را»

موریانه! دندان شیری!

مخاطبان مستند مشتاقند بدانند نام اثر از کجا آمده. مریم یاوری توضیح می‌دهد که این نام در حقیقت عنوان شعری از خود بکتاش آبتین است که خیلی مورد علاقه او بوده. هرچند به نوعی قرار بود چندتا نام پیشنهاد کنیم و از میان آن‌ها یکی انتخاب شود، ولی انتخاب آبتین این‌بود

 عنوانی‌که پارادوکس بزرگ زندگی و مرگ است. بخصوص برای آبتین که مصر بود و هرگز نمی‌گذاشت زندگی از دستش لیز بخورد و برود. در مورد شعرهای خوانده‎شده در مستند هم باید اعلام شود به جز یک شعر، همه از خود آبتین و با صدای خودش است.

 او این شعرخوانی را در زندان ضبط کرده و فرستاد. این نکته را از زبان بکتاش باید اعلام کرد که شاملو، از نگاه او، شاعر جسورو مبارزی است‌که هنرو شعر خودرا وقف پویش مدنی کرد.

گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

او در خوانش شعرهای خود ادابازی نمی‌کرد. مفهوم و تکیه بر واژه‌ها مهم‌تر از آهنگ و آواز شعر بود. بکتاش هم چنین بود. تکیه‌های خاص خودش ‌را بر کلمات می‌گذاشت. بکتاش در زندان چند شعر تازه سرود که از جمله «مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده» و «تنهایی دسته‌جمعی» از آن جمله هستند.

استعاره مرگ و زندگی

به باور یکی از مخاطبان، انتخاب نام «موریانه‌ای با دندان شیری»، استعاره خوبی برای بیان مبارزه آبتین برای زندگی است.

موریانه قاتل چوب‌و خاک و مخل آرامش است. همه‌چیز را می‌جودو پوک می‌کند. همان وضعیت اجتماعی که روح آدم را می‌کشد و فرسوده می‌کند. به یاد آوریم جمله معروف صادق هدایت در ابتدای «بوف کور» را که در زندگی زخم‌هایی هست که مثل موریانه روح را می‌جود و پوک می‌کند.

این‌جا آبتین برای زندگی و بقای آن می‌جنگد. کیش در این اثر انگار یک زندان است که آبتین خودش را در آن حبس کرده‌است. استعاره در جایی برجسته می‌شود که وقتی همسر بکتاش با ترفند و تلاشی بسیار به کیش و به نزد بکتاش می‌آید، او مجبور می‌شود کیش را به قصد تهران ترک کند.

چون پدر و چند نفر دیگر از خویشان نزدیکش به کرونا مبتلا شده‌اند و بکتاش برای مراقبت آن‌ها باید به تهران برود. انگار سرنوشتش را چنین نوشته‌اند. بدین‌ترتیب کل این مستند استعاره‌ای از زندگی و تلاش برای بقا است. ارزش اثر هم به همین درون‌مایه است.

رنگ و ریتم زندگی

یکی دیگر از مخاطبان در ادامه صحبت این دوست، به یک استعاره دیگر هم اشاره دارد. هرچند از نگاه استعاریِ فیلم، اوضاع زمانه به‌گونه‌ای است که گویی موریانه‌ای است در حال جویدن و پوکاندن زندگی، ولی دندان این موریانه شیری‌است‌و قاعدتا بایدبریزد. دندان اصلی و محکم نیست.

پس این امید هست که بر اوضاع چیره شویم. این امید را در رنگ‌آمیزی فیلم شاهدیم. در تمام اثر، شادابی رنگ‌ها و نظافت صحنه‌ها فریاد سرزندگی و امید می‌زند. به‌خصوص رنگ نارنجی دیوار خانه دومی که بکتاش در کیش در اختیار می‌گیرد و رنگ و نظافتش می‌کند و مستقر می‌شود. 

رنگ شاد و شاداب که اصطلاحا به رنگ خوراکی معروف است. علاوه بر این‌ها سکانس‌بندی اثر بسیار ریتمیک و تند است. رخوت و رکود ندارد. انگار شتاب دارد تا فرصت هست قصه زندگی را نقل کند. گویی باری بر دوش داردکه باید زمین بگذارد.

هنرمند خالص و خلص

مریم یاوری نقل می‌کند که اسم و فامیل اولیه آبتین در شناسنامه «مهدی کاظمی» بود.

 او بچه خانواده‌ای سنتی و مومن در شهر ری و میدان خراسان بود. پدر او انسانی بسیار متعبد و البته درستکار و سخت‌کوش بود.

 دایی‌ش از جمله لوطی‌های محل بود و آوازه خودش را داشت. آبتین خودش را از این فضا بیرون می‌کشد و نام  فامیلش را هم عوض می‌کند. چون خودش این اعتقاد را داشت که نه منجی است که نامش مهدی باشد نه کاظم است به رسم امام کاظم.

او انسان ساده و خالص بود که باید سخت بکوشد خودش را بپالایدو خالص کند. تا بشود بکتاش آبتین. جالب آن‌که مریم او را همیشه آبتین صدا می‌کرده نه بکتاش. بکتاش‌هم اعتراضی نداشت. به همسرش گفته با هرنامی که دوست داری صدایم بزن.

 او زندگی را دوست می‌داشت نه نام را». به تعبیر یکی دیگر از مخاطبان اثر، این مستند با ساختار دقیق خود همان حرفی را می‌زند که بکتاش می‌خواست. در این جا ما با یک‌آدم عادی ولی تلاشگرو امیدآفرین مواجه هستیم. عادی بدین معنا که نه دچار دلمردگی و نومیدی است نه قهرمان. هنرمندی است که کار و وظیفه‌اش را خوب می‌شناسد. فرجه‌ای کوتاه دارد تا زمان معرفی به زندانش‌را طی کند.

در این فرجه یک فیلم مستند می‌سازد. او مثل بسیاری از آدم‌های دور و برمان در خواب خروپف می‌کند. لباس می‌شوید و کف خانه را تی می‌کشد. به خانواده‌اش مرتب زنگ می‌زند و جویای احوال می‌شود. خلاصه یک زندگی عادی و راحت. ولی چون نمی‌خواهد زمان را از دست بدهد شروع‌به ساختن فیلم می‌کند. این یعنی زیبایی!

بی‌کرانگی!

بخش پایانی فیلم، قصه زیاد دارد. یکی از مخاطبان بر این باور است که وقتی ما تکه‌کاغذهای رنگی فیلم‌نامه را بر کف ساحل می‌بینیم که آب بر کنارش می‌آید گاه تکه‌ای را با خود می‌برد نشانه آن است که هنرمند حاصل کارش را به فنا می‌سپارد و دیگر هیچ. اما مخاطب دیگری عکس این باور را دارد. به اعتقاد او سپردن دست‌نوشته‌ها به دریا نشانه جاودانگی و بی‌کرانگی است. نشانه نجات نوشته و رساندنش به کسان دیگر است هرچند در زمان و سرزمینی دور و غریب. همان‌گونه که در اساطیر سپردن موسی به جریان رودخانه در یک سبد، نشانه نجات و مانایی این پیامبر آینده است.

در قصه‌ها و فیلم‌های بسیاری هم می‌بینیم که پیام و نوشته‌ای را داخل یک بطری یا ظرف مطمئن‌ به دریا می‌سپارند. بکتاش به اثر و هنر خود ایمان‌دارد. آن‌را به بی‌کرانگی دریا می‌سپارد تا جاودانه شود. در این صحنه است‌که او را درازکش و لخت در کنار دریا می‌بینیم. خودش را هم به بستر جاودانگی می‌سپارد. در بسیاری از آثار هنری، دریا نشانه رهایی و وسعت است. رفتن به دل دریا یعنی «دل به دریا زدن». یعنی جسارت و شهامت.

خودنگاره راحت و دیدنی!

«موریانه‌ای با دندان شیری»یک پرتره شخصی است حتی شاید بشود گفت شخصی‌ترین اثر بکتاش آبتین است. با این حال یک تفاوت اساسی با اغلب کارهای این‌چنینی دارد. معمولا مستندهای پرتره، متاسفانه، خسته‌کننده و کند هستند. پر از گفتگو و تعریف و تمجید از خود است. اما این مستند اصلاچنین نیست. دنبال توجیه چیزی ‌نیست. در پی نفی ‌و محکومیت کسی یا چیزی هم نیست. خودِ خودش را می‌نمایاند.

بکتاش خودش‌را با برشی‌از زندگی‌اش تعریف‌می‌کند. آن هم برشی عادی و طبیعی. از این جهت شخصی است که خودش را تصویر می‌کند نه شخصیت ادبی و مدنی‌اش را.

در مستندبا خود بکتاش آشنا می‌شویم نه با آثارش یا با فعالیت‌هایش. از این جهت این اثر را باید تقدیس کرد. متاسفانه در پرتره‌هایی که در سینمای مستند ساخته می‌شوند ما با «خود» شخص آشنا نمی‌شویم فعالیت‌های اجتماعی یا فرهنگی او را می‌بینیم. این‌جا چنین نیست.

 در خلال فیلم دو بار از زبان او می‌شنویم مرگ مادر در سیزده‌سالگی بکتاش چه تاثر وتاثیری بر ذهن او گذاشته. در فیلم می‌بینیم بکتاش برای گذران زندگی‌ش در کیش مجبور است از دوست و آشنا و فامیل قرض بگیرد. رقم این دست بدهی‌هارا در تکه‌کاغذی رنگین، به دیوار خانه الصاق می‌کند تا یادش بماند که بدهکار است.

 روی همان تکه‌کاغذهایی‌که سکانس و پلان فیلم‌نامه می‌نوشت و به دیوار می‌چسباند. یعنی که هنرمند برای نوشتن و خلق‌کردن نیاز به سوخت دارد. باید غذا بخورد و لباس بخردو بپوشد و خرج خانه‌را بدهد. اما این انسان هنرمند زبان سینما را خوب می‌شناسد. دوربین را در نقطه‌ای می‌کارد و از آن دور می‌شود. به مخاطب این رهایی را می‌دهد که نظاره‌گر آزاد پرسوناژ باشد. بکتاش قاب‌بندی را خوب می‌شناسد و نه در تصویر عشق زیاده‌روی می‌کند نه در ستایش فرزند از پدر.

گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, گزارش مستند موریانه‌ای با دندان شیری, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

هیچ پلان و سکانس اضافه ندارد. برای او زندان هم انگار بخشی از زندگی اجتماعی است. خود را برای رفتن به زندان آماده می‌کند. پارادوکس عجیبی در این‌جا وجود دارد. رفتار شخصیت در مستند چنان است که انگار هرلحظه آخرین دقیقه و لحظه است و فرصت تمام شده. در عین‌حال کارهایی می‌کند که گویی تا ابد وقت دارد و هیچ شتابی لازم نیست. این همان «زیستن در لحظه» است.

بسیاری‌ها حتی از شنیدن حکم زندان زندگی‌شان می‌پاشد و افسردگی و تنش بروجودشان مستولی می‌شود. یاد بیماری‌های خفته‌و عیانشان می‌افتند. دنبال مستمسکی می‌گردند که دچار زندان نشوند. ولی برای بکتاش انگار این هم بخشی از وظایف یک هنرمند است. کارش را به انتها می‌رساند و سر موقع عازم زندان می‌شود.

بکتاش آبتین، در ابتدای راه شعر و شاعری، غزلسرا بود و پس از این دوره با تغییر نام و فامیلش به بکتاش آبتین، به شعر آزاد روی آورد. اسامی برخی از مجموعه‌های شعری او جذاب و جالب هستند مثل «در میمون خودم پدربزرگم».

برای او هر واژه‌ اعتبار و عمق خاصی دارد. در انتخاب آن وسواس دارد.

 بکتاش در حوزه سینمای مستند کارنامه پر و پیمانی دارد. 19 مستند ساخته. تعدادی از این‌ها برنده جایزه یا نشان شده‌اند.

او سه مستند تقریبا آماده برای پخش دارد: «گل یا پوچ» که قبلا نامش «تو مصطفایی!» بود، «رنگ پاشیدن بر هیچ» و «کانون نویسندگان ایران». احتمالا این آخری باید مستند پرچالش و مهمی باشد. یاد و آثارش گرامی باد.

1
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx