گزارش مستند قایق سواری در تهران, گزارش مستند قایق سواری در تهران, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدوسیزدهمین شب فیلم/ 19 اردیبهشت ماه 1403 خورشیدی

محمدعلی سپانلو از معدود شاعران و روشنفکران ایران است که دغدغه شهر دارد. وقتی منظومه «پیاده‌رو» را منتشر کرد معلوم شد پایش روی سنگفرش و آسفالت خیابان‌ها و کوچه‌های شهر است.

 و سال‌ها بعد شعر «قایق‌سواری در تهران» را درآورد که شاید بشود گفت شناسنامه شعری تهران است. او زاده و پرورش‌یافته تهران است و در مدارس شاخص این شهر درس و مشق زندگی آموخته. از جمله در دبیرستان رازی و در دارالفنون. جالب آن‌که وقتی در دارالفنون بوده، خیلی از روشنفکران بعدی هم در همان سال‌ها در دارالفنون بودند. افرادی ‌چون بهرام ‌بیضایی، داریوش ‌آشوری، عباس پهلوان، نادر ابراهیمی و احمدرضا احمدی. این سرمایه بزرگِ تهرانیِ شاعر طبعا این انتظار بحق را برای‌مخاطبان شعرامروز به‌وجود می‌آوردکه در لابلای سطور و ابیات شعر سپانلو شهر خود را بشناسند و طعم شعری آن را بچشند.

 با این مضمون، صلاح‌الدین کریم‌زاده مستند «قایق‌سواری در تهران» را ساخته که در صدوسیزدهمین شب‌فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد. ساخت فیلم حدود سه سال طول کشیده و در سال 1391 آماده شد ولی یک سال طول کشید تا به روی پرده بیاید. سپانلو سه سال پس از آماده‌شدن فیلم درگذشت.

 

کریم‌زاده ساکن کرمانشاه است و در نشست پس از نمایش اثر حضور نداشت.

او خاطرات خوبی از کودکی خود داردکه در تهران زندگی می‌کرد: «کودکی من در تهران گذشته‌است. آن زمان وقتی همراه خانواده به پارک لاله می‌رفتیم، با خواهر و برادرم قایق‌های کاغذی درست می‌کردیم و در کانالی که از وسط بلوار کشاورز می‌گذشت رها می‌کردیم و مسابقه می‌دادیم. آن قایق‌های رنگارنگ و این خاطره و بلوار کشاورز همیشه برای من به عنوان یک نوستالژی باقی ماند تا این‌که شعر «قایق‌سواری در تهران» را خواندم و تصمیم گرفتم از این عنوان برای فیلم استفاده کنم».

این فیلم 57 دقیقه است‌و به بخشی از شخصیت سپانلو می‌پردازد و برای معرفی او گفتگوهایی با برخی شخصیت‌های فرهنگی انجام شده. غالب این افراد از هم‌دوره‌ای‌های سپانلو هستند و فقط ابراهیم گلستان است که به نسل قدیم‌تر پیش از سپانلو تعلق دارد و انصافا حرف‌های درست و دقیقی گفته.

شعر تهران/ شهر تهران

برای یکی از مخاطبان مستند جالب است که یک غیر تهرانی درباره شاعر تهران مستند ساخته. می‌گوید: «او شعرهای سپانلو را گرفته و آمده جلو. به وجوه دیگر شخصیت سپانلو هم نپرداخته. می‌دانیم سپانلو بغیر از شعر و شاعری، منتقد ادبی هم بود. ترجمه هم کرده. در فیلم هم بازی کرده. به عبارتی، سپانلو بخشی از خاطرات جمعی تهران را دارد و خودش هم بخشی از خاطره تهران است». اما این مخاطب به این نقص اشاره می‌کند که «چرا وقتی سپانلو به تغییردادن اسم خیابان‌ها و کوچه‌ها می‌پردازد و اعتراض می‌کند، هیچ رد و تصویری از آن خیابان‌ها و کوچه‌ها را در فیلم شاهدنیستیم». 

این موضوع‌را مخاطب دیگر، فخرالدین سیدی هم که خود نویسنده و مستندساز است، مطرح می‌کند و می‌گوید: «عصاره حرف‌های اغلب کسانی که در این مستند درباره سپانلو حرف می‌زنند آن است که او شاعر تهران است. شعرهایی هم با صدای شاعر درباره تهران در متن مستند می‌آید، ولی ما اثری از خود تهران و فیزیک تهران در این فیلم نمی‌بینیم و تصاویری چون تکه‌های آرشیوی نورباران تهران در فلان جشن تاریخی یا چرخ فلک و فانفار معرف تهران و ذهنیت سپانلو از تهران نیستند».

 فرهاد ورهرام هم درباره دیده‌نشدن تهران در این مستند، نکاتی را مطرح می‌کند. نخست معتقد است «همه خوشحالیم که سپانلو را در این مستند می‌بینیم. به نظر نمی‌آید غیر از این فیلم در مستند یا کلیپ دیگری سپانلو را دیده باشیم. از این جهت فیلم ارجمندی است. به‌ویژه شعرخوانی خود سپانلو».

 با این حال، ورهرام معتقد است فیلم می‌توانست قوی‌تر و موثرتر باشد. «انتظار داشتیم ذهنیت سپانلو که متمرکز بر تهران است، دیده‌شود. متاسفانه هیچ‌یک از شاعران ما نگاه جدی به تهران نداشته‌اند. سپانلو در این زمینه تنها و تک است. به همین خاطر از این مستند توقع زیاد داریم».

مستند قایق سواری در تهران،صلاح الدین کریم زاده چهارشنبه 19 اردیبهشت ماه 1403

شاعران خاموش

مخاطبی که آشنایی شخصی با سپانلو دارد و به شکلی در جریان ساخت این مستند هم بوده معتقد است «بعد از چندسال که فیلم را دیدم، حس فیلم‌های آرشیوی تلویزیونی به من دست داد. شادابی لازم را ندیدم».

 او اضافه می‌کند «دربسیاری مواردحسرت کارهای نکرده را داریم. زمانی که باید به فکر مستندسازی زندگی و آثار شخصیت‌های معتبرمان می‌افتادیم، تعلل کردیم. به یک‌باره متوجه شدیم خیلی دیر شده و موضوع اثر دیگر وجود ندارد». این مخاطب این غفلت را در مورد شاعران خاموش جدی‌تر می‌بیند.

 «سپانلو، رویایی، پوران فرخزاد و بسیاری دیگر، جزو شاعران خاموش هستند. هرگز نخواستند خودشان را در معرض قرار دهند. هرگز جایگاه خودشان را در جامعه مدنی کشور نشاختندو نشناساندند. اطرافیان‌هم دست‌وپایی نزدند این نقیصه را جبران کنند.

 فکر می‌کردیم این نعمات همیشه هستند، به یک‌باره فهمیدیم خیلی دیر شده». مخاطب دیگری، ضمن قبول نظر این مخاطب، به نکته خاصی درباره این‌مستند اشاره دارد. «صلاح‌الدین کریم‌زاده، شاید، تصور می‌کرده می‌تواند تمام شخصیت سپانلو را به تصویر بکشد و به همین خاطر در بسیاری جاها شاعرِ تهران بودن سپانلو را فراموش می‌کند و به گفته‌هایی از مصاحبه‌شوندگان میدان می‌دهد که متاسفانه کمکی به شناخت سپانلو نمی‌کند مثلا حرف‌های بهرام دبیری کمکی به شناخت شاعر تهران نمی‌کند. شاید کامل‌ترین تفسیر درباره سپانلو را ابراهیم گلستان دارد که معتقد است سپانلو به اندازه توانایی‌ها و استعداد خود قد نکشید ولی تندتر از دیگران در این حوزه رفت.

 گلستان معتقد است سپانلو ظرفیت خوبی برای شاعر مطلق‌العنان تهران شدن داشت ولی نه خودش باورش کرد نه دیگران مطالبه کردند و به همین خاطر، سپانلو به اوج نرسید.

 

زندگی عادی شاعر

هارون یشایایی آشنایی شخصی با محمدعلی سپانلو دارد و تاکید می‌کند او «در زندگی شخصی و کاری‌ش اصلا صرف‌ونحو و رفتاری که در دیگر شاعران دیدیم نداشت. خیلی عادی و راحت بود».

 یشایایی به مقطعی از زندگی سپانلو اشاره می‌کند که در روابط عمومی یک شرکت صنعتی بزرگ کار می‌کرد و رفتارش نه شاعرانه بلکه بسیار جدی و حرفه‌ای بود چون حافظ منافع شرکت متبوع خود بود. 

«سپانلو اصلا اهل ادا و اصول شاعران و روشنفکران نبود. درست مثل یک کارمند عادی یک شرکت رفتار می‌کرد و حریم ایجاد نمی‌کرد».

 این گفته یشایایی را یکی از مخاطبان مورد توجه خاص قرار می‌دهد و معتقد است «این وجه از رفتار و سکنات سپانلو می‌توانست دست‌مایه کارگردان برای شناخت جوهر شعری و فرم بیان او باشد. 

شعرهای سپانلو خیلی ساده و راحت تصویرهایی از شهر بیان می‌کندو ابایی ندارد از میدان گمرک و کوچه دردار حرف بزند. این ادبیات، احتمالا، از بطن زندگی عادی شاعر نشات گرفته». 

این مخاطب به وجه دیگر رفتاری سپانلو اشاره می‌کندکه کسانی که با او آشنا هستند مطرح می‌کنند که «سپانلو بسیار آدم شاد و شوخ و بذله‌گو بود و در هر محفلی می‌رفت، چه بسا همه حرف‌های جدی به کناری می‌رفت و رفاقت و شوخی جایگزین می‌شد.

 شاید می‌شد با نشان‌دادن این وجه رفتاری سپانلو، ادبیات ساده و ملموس شعرهای او را بهتر فهمید. که متاسفانه در این مستند نیست».

پیاده‌رو

در طول فیلم «قایق‌سواری در تهران» روجلد بسیاری از کتاب‌های سپانلورا می‌بینیم. هم ترجمه‌هایش را هم شعرهایش را. اما تنها کتابی که تصویر روی جلدش نمایان‌تر وموکدتر دیده‌می‌شود، کتاب «پیاده‌رو» است. شاعر از طبقه بالا و با تانی از پله‌ها پایین می‌آید و در دستش کتابی هست. به قطع جیبی. به کف که می‌رسد از کنار یک میز رد می‌شود و در این عبور کتاب را روی میز می‌گذارد: پیاده‌رو. و می‌رود در آن طرف اتاق روی صندلی راحتی می‌نشیند، پشت یک میز بزرگ احتمالا ناهارخوری، و ما او را از پشت سر می‌بینیم. پس از چندی او رویش را به سمت دوربین می‌چرخاند. این سکانس چنان است که گویی شاعر می‌گویدهرآن‌چه می‌خواستم بگویم دراین کتاب جیبی است. چه می‌خواست بگوید؟ تصویرهایی از شهر.

از پیاده‌روهای شهر نه از خیابان‌های شلوغ و سواره شهر. به باور یکی از مخاطبان، اگر منظور سکانس این باشد «سپانلو مبانی نظری نیرومند و پیشرفته‌ای درباره شهر دارد.

 امروز پس از دهه‌ها و سده‌ها تاخت‌وتاز خودرو در شهرهای عالم توجه مردم‌و مدیران به محورهای پیاده شهرها معطوف شده. محورهای انسان‌محور. اگر سپانلو چنددهه قبل این فریاد را سر داده، نشانه هوش و تفکر مترقی او می‌تواند باشد».

 این موضوع را مخاطبی دیگر با اشاره به شعری که در آن سپانلو بر روی کلمه «قزاقی» تاکید می‌کند که «دیواری با آجر قزاقی ساختند» علاقمند است به برخی زیبایی‌های شعری سپانلو تاکید کند. «سپانلو در مواردی اجزای شهر را تبدیل به پرسوناژ می‌کند و از «آواز نهرها» و «آبراه بلوار» و امثالهم می‌گوید و قصه‌های «شهر طلا و خواب» را روایت می‌کند. 

در شعری که در مراسم دریافت نشان شوالیه می‌خواند از خواب سنگ و خواب خاک می‌سراید و این‌که نهایتا نوک مته (حفاری) به اشکدان چشم سنگ می‌رسد و آن را می‌درد و نفت فواره می‌کند». از این زیبایی‌ها در شعر سپانلو کم نیست. هرچند مستند «قایق‌سواری در تهران» از این سرمایه و پتانسیل بزرگ به حد کفایت استفاده نکرده.

غنیمتِ مستند!

ممکن است برخی مخاطبان مستند «قایق‌سواری در تهران» را به‌حد کفایت نپسندند یا ایرادهایی به آن وارد کنند، یا کسانی دوست می‌داشتند وجه دیگری از زندگی و آثار سپانلو را در فیلم ببینند.

 ولی همین مستند هم غنیمت بزرگی است. هر اثر مستندی که درباره بزرگان فرهنگی و مدنی ما ساخته شود شایسته قدردانی است. در همین مستند سکانسی هست از یک دورهمی کوچک که در آن هوشنگ گلشیری و رضا براهنی را داریم در کنار محمد مختاری و محمدعلی سپانلو.تصویری به‌غایت کم‌یاب‌و غنیمت.

 تصویرهایی ازدوره‌های مختلف زندگی سپانلوو آثارش. این تصاویر و سکانس‌ها را اگر کریم‌زاده در این مستند کنار هم نمی‌گذاشت چه تضمینی بود و هست که کسی دیگر این کار را می‌کرد و بهتر هم می‌ساخت؟ سپانلو در چندجا از ترجیع‌بند مولانا استفاده می‌کند که «کوشش بی‌سود به از خفتگی!». حتی نمی‌گوید کم‌سود، بی‌سود می‌گوید. نفس کوشش و عمل مهم است و اگر نتیجه هم خوب باشد چه بهتر. در جای دیگری باز از مولانا قرض می‌گیرد و می‌گوید (نقل به مضمون) باریدن است وظیفه من؛ امید وظیفه من نیست.در این ارتباط رندی می‌گفت هر ایرانی موظف است در هر شغل و سن و صنفی هست کاری برای ایران بکند. اگر شاعر است شعری برای ایران بسراید، نقاش نقشی برای ایران بزند و دیگران هم همین.

گزارش مستند قایق سواری در تهران, گزارش مستند قایق سواری در تهران, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

 لازم هم نیست رسالتی برای خود تعریف‌کنند. ببارند! امید خود می‌آید.

فیلم «قایق‌سواری در تهران» را هم باید با همین نگاه سنجید. بسیاری از وجوه زندگی مدنی و سیاسی سپانلو در این مستند روایت نشده. از جمله نقش او در کانون نویسندگان ایران یا تاثیر او در نقد ادبی و شعری این سرزمین. برای ساخت پرتره نیاز به پژوهشی سنگین است و ممکن است کارگردان نیازی به آن ندیده، ولی همین‌که تصاویری از سپانلو در آخرین سال‌های زندگی‌اش را در این مستند می‌بینیم خوشحالیم.

 و از این‌که دوستان او و آشنایان او را هم در این مستند می‌بینیم خوشحال‌تر هستیم. خود کارگردان در یک گفتگوی مطبوعاتی گفته «این شناخت با خواندن یک یا دو کتاب و یا صرفا گفت‌وگو با چند شخصیت در حوزه‌ای که به سوژه‌ شما مربوط است، به دست نمی‌آید.»

 

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx