هفتاد و هشتمین شب فیلم/ 4 مردادماه 1402 خورشیدی
شهر سوخته، به عنوان یکی از مهمترین محوطههای باستانی ایران، در فهرست میراث فرهنگی جهانی، به عنوان شهر صلح به ثبت رسیدهاست.
گفته میشود در این شهر صحبتاز نزاعو جنگ نبودهو اقوامو ملتهای محتلف در آن به صلح و صفا میزیستهاند.
فیلم مستند «شهر سوخته» که در هفتادوهشتمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد، تلاش دارد این مدنیت باستانی ایران را به نمایش بگذارد.
ناصر پویش، کارگردانِ مستند، میگوید «از سالها پیش در این فکر بودم که چگونه میتوان به ریشه و سرشتِ نخستِ تمدن ایرانی دست یافت. در سالهای 81 و 82 کمکم پس از مطالعات نسبتا زیاد، به این نتیجه رسیدم که شهر سوخته ممکن است پاسخ سوال من باشد. همان موقع پیشطرح فیلم را نوشتم و دنبال مجوز و حامی گشتم.
با کمی تاخیر و تعلل کار به دوره آقای دکتر احمدینژاد رسید و به دلایل تقریبا معلوم، امکان ساختن این فیلم تقریبا از میان رفت. سالها گذشت و نهایتا به این نتیجه رسیدم که با سرمایه خودم و دوستانم فیلم را کلید بزنم. حاصل کار همین است که امروز دیدیم.
قطعا فیلم میتوانست بلندتر و پرمایهتر باشد، ولی محدودیت بودجه و موقعیت زمانی، این اجازه را به ما نداد.»
او اضافه میکند که در عین تعلق خاطر فراوانش برای وفاداری به اسناد و دادههای تاریخی، خود فیلم و ساختار آن هم بسیار مهم است.
«در واقع فیلمساختن مهم است. حس و حال فیلم مهم است. ممکن است عزیزانی چون فرشاد فداییان که مهمترین وظیفه مستند را دادن اطلاعات میدانند، از این فیلم راضی نباشند.»
او در مقابل این خواست یکی از مخاطبان که خود از تهیهکنندگان بزرگ سینمای ایران است، و توصیه میکند کاش تاریخ باستان این شهر به وضعیت و تاریخ امروز هم گره میخورد، به این نکته اشاره میکند که «البته خوب میشد چنین شود، ولی در آن صورت هم میکوشیدم فیلمبودن اثر فدای گزارش و دادههای تاریخی نشود»
شهر سوخته صلح!
یکی از مخاطبان علاقمند است بداند در شهر سوخته چه چیزی موجب حساسیت و علاقمندی کارگردان شده. پویش میگوید «در شهر سوخته با تمدنی سر و کار داریم که در آن مالکیت خصوصی نیست؛ زنان ارج و اعتبار زیادی دارند، جنگ نیست.
این خیلی مهم است که در هیچیک از قبور رونمایی شده هیچ نوع سلاح کشف نشده. این در شرایطی است که اهالی آن شهر، طبق رسوم خود، بسیاری از وسائل شخص مرده را هم در کنار او دفن میکردند، چون ظاهرا اعتقاد داشتند که مرده یک روزی برخواهدگشت و نباید بدون وسائل اولیه زندگی باشد.»
مخاطبی دیگر به اهمیت و گویایی صداهایی اشاره میکند که در طول فیلم به صورت گنگ شنیده میشود. انگار صداهایی از اعماق تاریخ و ژرفای خاک. کارگردان به گفتهای از عباس کیارستمی اشاره میکند که روزی به اعضای تیم گفته «فردا میرویم صدابرداری. دوربین هم با خودمان میبریم». یعنی صدا مستقل از تصویر میتواند بخشی از فیلم باشد که هست.
از نظر ناصر پویش، در مستند شهر سوخته تلاش شده صدا شخصیت خاص خودش را داشتهباشد. مثل یک پرسوناژ فعال و اصلی.
او به این پرسش یکی از مخاطبان که چرا در مستند، سازِ مشخصی دیده نمیشود، چنین پاسخ میدهد: «درست است که در طول فیلم صدای ساز مشخصی را میشنویم، اما خود ساز را نمیبینیم. برای من یقین نشدهبود که در موسیقی شهر سوخته چه سازی میتوانست باشد. ما دراین مستند بیشتر، از ساز قیچک و صدای آن بهره بردیم که به هرحال، امروز ساز بومی این منطقه است و حس مکان را منتقل میکند»
صفت اصلی این شهر تجارت و صنعت است. به سبب این داشتهها، رفاه نسبتا بالایی داشته و طبعا موسیقی و هنرهای مختلف هم در آن رشد کردهبود چون رفاه و فراغت کافی برای چنین فعالیتهایی وجود داشت.ولی هنوز ساز مشخصی برای آن پیدا نشدهاست و احتمالا باید منتظر کشفیات جدید بود».
لایههای مدنی سوخته!
در لابلای سخنان و واکنشهای مخاطبان، چنین پیدا است که نقاط قوت فیلم توانسته راهنمای مخاطب برای درک لایههای پنهان شهر سوخته باشد.
مثلا در این مستند درخت «کُل گز» را میبینیم. درختهای بلند وتنومند که نزد مردم، در طول تاریخ، گرامی تلقی میشده و معمولا آن را برای مصرف سوخت و دیگر مصارف نمیبریدند.
برای اینکار از درختهای معمولی گز که قد کوتاهی دارند، استفاده میشود. در این مستند صدای سگ را در طول فیلم میشنویم که بازتاب حقیقتی تاریخی است از وجود سگ در آن دوران. همینطور بز که نقش آن را در بسیاری از مهر ها و سفالها داریم.
اینها دلالتهای آشکار و پنهان اثر بر لایههای مدنیت شهر سوخته است. در کنار این شواهد، دکتر سرحدی به نکات مهمتر دیگری از بطن مدنیت عمیق انسانی شهر سوخته اشاره میکند.
«این شهر متعلق به سیستان نیست. شهری جهانی است. جامعهای چندملیتی بوده که بدون نزاع باهم زندگی و کار میکردند. این ملتها در محلههای جدا از هم زندگی نمیکردند، گورستان جداگانه نداشتند.
در یافته های باستانشناسی شهر سوخته هفت گونه جمجمه پیدا شده. یا اشیا و ظروفی که دلالتهای ملتهای متفاوت و متنوع ساکن آن شهر هستند. گونههای مختلف گور در شهر سوخته پیدا شده. ده گونه مختلف. این گورها در محوطه و قبرستان مختلف نبودند. همه در یک قبرستان و دقیقا کنار هم. اینها هستندوجوه مختلف ارزشهای شهر سوخته به عنوان یک جامعه مدنی انسانی و پایدار.
در شهر سوخته قبرهایی کشف شده که اصلا تدفین در آنها نیست. فقط وسائل و اشیا هستند. اینها قبور یادبودی هستند. احتمالا برای کسانی که مثلا به سفر یا تجارتی رفتهاند ولی برنگشتهاند و اهالی برایشان گوری ساختهاند تا از یاد برده نشوند. نشانهای دیگر از مدنیت انسانی»
چرا «سوخته»؟
این یک پرسش عام است که نام اصلی این شهر چه بوده و چرا الان به نام شهر سوخته شناخته میشود. این سوال را هم، باستانشناس نشست پاسخ میدهد.
«نام شهر هنوز معلوم نیست. زمانی، بر اساس اسناد و یافتههای بینالنهرین، اصرار میشد «اَرَته» باشد. بعد ها معلوم شد ارته نام تمدن جیرفت است.
بر اساس نامها و صفتهای رایج بین مردم و افواه عمومی، این شهر را سوخته نامیدند. ضمن آنکه طبق دادههای تاریخی، در طی هزارسال تداوم این مدنیت، دوبار آتشسوزی مهیب و همهگیر در این شهر اتفاق افتاده.
در میان مردم چنین رایج شده که این شهر چندبار سوخته.» شاید به همین خاطر است که در مستند، آن پژوهشگر ایتالیایی این جا را با پمپئی مقایسه میکند و برای هردو سرنوشت مشابهی برمیشمرد.
پمپئی در اثر آتشفشان مهیب کاملا در زیر گدازههای آتشفشان مدفون شد و چند سده بعد، بر حسب تصادف لایههایی از آن از زیر گدازهها نمایان شد و منجر به کشف این شهر مدفون شد که امروز یکی از مهمترین سایتموزه های جهان است.
شهر سوخته هم ممکن است در اثر زلزله یا آتشسوزی از بین رفته و مدفون شدهاست.
خط سیر مدنیت فیلم
مستند بر اساس سه خط روایی گذشته حال و آینده جریان پیدا میکند. دختر سیزدهساله شهر سوخته که در فیلم جمجمهاش زیر تیغ جراحی میرود، همان دختری است که امروز در صحرای خالی از سکنه شهر سوخته دیده میشود. کارگردان در پلانهای انتهایی فیلم آن دختر را نشان میدهد که از بستر بیماری بلند میشود و از اتاق خارج میشود.
دوربین چهره نیمرخ او را که چهرهای اساطیری هم دارد در قاب مینشاند و بعد، او را میبینیم که از قاب خارج میشود. پس از این سکانس ما دخترک سیستانی امروز را در تصویر داریم که پشت به دوربین راهش را گرفتهو میرود.
انگار همان دختر باستانی استکه امروز زنده شده. این سکانس یکی از زیباییهای مستند است که حال و گذشته این جامعه را به هم میدوزد. تصاویر چنان گویا هستند که به گفته یکی از مخاطبان که خود فیلم مستند زیاد ساخته، نیازی به دیدن و خواندن زیرنویس نیست.
ضمن آنکه موسیقی هم به خوبی توانسته تصویر را همراهی و یاری کند. در فیلم، باستانشناس ایتالیایی این شهر را نوعی هترارکیک قلمداد میکند. این یک اصطلاح علمی روانشناسی است و بر اساس آن هیچ یک از اعضای بدن نقشی والاتر نسبت به دیگر اعضا ندارد.
مثلا نمیشود گفت قلب مهمتر از دست یا پا است. همه اعضا در کنار هم و باهم ارگانیزم آدمی را تشکیل میدهند و باهم کار میکنند.
هیچعضوی را نمیتوان از این اندام کم کرد. خود فیلم هم چنین وضعی دارد.
هیچ تصویر یا سکانس فیلم درجه دو یا نازلتر از دیگر بخشها نیست. هیچ تکه یا پلان فیلم را نمیشود قطع کرد. این هم از ارزشهای فیلم است.
اگر حرفمان خشک شود!
در یک سکانس تعیینکننده، زن و مردی باستانی در خانه خود که یک بز هم در قاب هست، باهم درباره شهر و آینده آن صحبت میکنند.
زن درباره آینده دور و درازی میگوید که این تمدن از بین رفته و آیندگانی دارند دربارهش صحبت میکنند. او میخواهد نابودی شهر را تصویر کند. مرد، گویی، زیاد در جریان نیست، زن تکرار میکند که اگر نابود شود دیگر هیچ چیزی باقی نخواهدماند، مرد میگوید اگر مثلا قحطی بیاید؟!
ولی زن میگوید «اگر حرفمان خشک شود» به آخر خط رسیدهایم. زن علت نابودی را در کلام، ادبیات، مدنیت و رابطه انسانی میبیند. به همین خاطر از نابودی شهر میترسد چون نابودی ابدی خواهدشد.چون «حرفها خشک» شده. یعنی مدنیتی نمانده.
ناصر پویش چهرهای رسانهای است. سردبیر بوده، نقد سینما نوشته و در کنار اینها، دم دست عباس کیارستمی و دو سه استاد دیگر کار کرده. فیلم اولش با نام «شبیه شیدایی» هشت سال پیش ساختهشده ولیهنوز رنگ پرده بهخود ندیده. فیلم «شهر سوخته» را در روزهای کرونایی ساخته و در سال 1399، به صورت محدود در چند سینمای «هنروتجربه» نمایش داده شدهاست. او در این فیلم زبانی اختراعی برای اهالی شهر سوخته باستانی به کار برده که وجود عینی و خارجی ندارد و بر اساس آواها و صداهای احتمالی منسوب به گذشته ساخته شدهاست.
درود و سپاس از انعکاس مطالب مفیدذر مورد شهر سوخته که یکی از جاذبه های ایرانی ثبت شده در یونسکو می باشد. مطالب بسیار جالب و آموزنده بود از جنابعالی و همه دست اندر کاران سپاسگزارم.