پنجاهوپنجمین شب فیلم/ 7 دی ۱۴۰۱ خورشیدی
«سرود دشت نیمور» چهارمین مستندی بود که در بزرگداشت زندهیاد محمدرضا مقدسیان در پنجاه و پنجمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان نمایش دادهشد.
اثری ساختهشده در سال 1367، پرمحتوا، قوی، و موثر. به نقل حمید جعفری، مستندساز و از یاران مقدسیان، سال 67 دکتر فرهادی به مقدسیان خبر میدهد که در دشت نیمور آخرین سال لایروبی نهر و آیینهای تاریخی آن است و از سالهای دیگر چنین مراسمی نخواهدبود.
مقدسیان با تیم و وسایل لازم به دشت نیمور میرود و این مستند را میسازد که حتما حکم یک سند تاریخی را دارد.
اما آنچه که این مستند را تبدیل به اثری ماندگار میکند بیان سینمایی و هنری آن است. طبیعتا این مستند نمایش لحظهبه لحظه این فعالیت گروهی نیست.
کارگردان در چیدمان اتفاقها دخلوتصرفهایی کرده تا روایت سینماییاش از این اتفاق مهم جذابیت لازم برای بیننده داشتهباشد.
این مستند، مانند تقریبا تمام آثار زندهیاد مقدسیان نشان میدهد کارگردان توانسته ارتباط خوب و راحتی با اهالی روستا برقرار کند به گونهای که مردم ساده روستا به این راحتی در مقابل دوربین قرار میگیرند و هیچ حرکت تصنعی ندارند.
موضوع مستند لایروبی نهر نیمور بهطول هیجده کیلومتر است که به هفت دونگ تقسیم میشود و اهالی ساکن یا مستقر در متن و حاشیه این دونگها هریک به سهم خود در لایروبی نهر کار و مشارکت میکنند. در پایان این لایروبی، طبق سنتی دیرین، آیینهایی برگزار میشود که مهمترینش مراسم بیلگردانی است. مستند توانسته کلیت این فعالیت مشترک و جمعی را به تصویر بکشد و ایده خود را هم در تصویر و پیام مدنی آن دخالت دهد.
حماسه کار و خرد جمعی!
یکی از مخاطبان کنجکاو این مساله است که دخالت و چیدمان کارگردان در چه سطحو وسعتی است. مگر نه اینکه این مراسم هرسال انجام میشده؟!
جواب این پرسش را حمید جعفری چنین میدهد: «در یک اثر مستند یا حتی داستانی، دو مفهوم متفاوت داریم. نخست «موضوع» و سپس «ایده».
در اینجا نهر و لایروبی آن موضوع مستند است، ولی ایده کارگردان فراتر از این موضوع است. مقدسیان در این موضوع حماسه میبیند. به همین خاطر هم اسم مستند را «سرود» دست نیمور میگذارد.
از دید او کاری که این مردم میکنند، در حد حماسه است نه یک کار عادی و همیشگی.
بنابراین، در تصویر کردن این موضوع تقریبا ساده، دنبال ریشهها و نمودهای یک حماسه است و آن را مییابد.
این موضوع را به گونه دیگری هم میتوان توضیح داد: هر فعالیت و هر چیزی در درون خود یک امر و واقعه پنهان دارد. وظیفه هنرمند کشف این امر نهانی است. در حقیقت بیرونکشیدن حقیقت از دل یک موضوع ساده و روزمره.
این کشف است که یک اثر را از گزارش تلویزیونی یک واقعه تبدیل به یک مستند سینمایی میکند.
در سرود دشت نیمور یک موضوع عادی سالانه بار درام پیدا میکند و تبدیل به یک مستند ماندگار میشود. این هنر محمدرضا مقدسیان است.
سناریو یا واقعیت؟
یکی از مخاطبان با اشاره به سبک عمومی مقدسیان در آثارش که مبتنی بر سناریو و دکوپاژ دقیق قبلی است، علاقمند است بداند چگونه میتوان یک واقعه در حال اتفاق را روی یک سناریو سوار کرد.
این پرسش را حمید جعفری چنین جواب میدهد: « این که لایروبی نهر نیمور و مراسم آیینی آن هرساله اجرا میشد و این مستند هم قرار است آن را نمایش دهد، فقط موضوع مستند است.
اما چون مقدسیان در پی واکاوی موضوع و کشف حماسه پشت آن است، چیدمان خود را بر جریان عادی لایروبی سوار میکند.
مثلا، در سالهای گذشته همیشه در وقت لایروبی افراد تکتک و حتی در ساعات و دقیقههای متفاوت به سر نهر میآمدند.یکی پیاده میآمد، یک با موتور و آن یکی بر پشت یک وانت. نا منظم و بریدهبریده.
ولی در فیلم میبینیم افراد همه باهم از پشت تپه سر میکشند، همه بیل در دست دارند و از دور مثل قطعه حماسی یک سمفونی دارند کمکم به سمت دوربین میآیند و قاب تصویر را پرمیکنند.
این همان کشف امر نهان است. از نظر مقدسیان این افراد همه و همه باهم هستند. یک پیکر واحد هستند در برابر مشکلات زندگی. پراکنده و داغون نیستند.
تصاویر نشان میدهند این افراد نه تنها جمع متحد بلکه جمع مصمم هم هستند. باری بر زمین است که باید بر دوش بکشندش و وظیفهای را به انجام رسانند.
مقدسیان در جایجای این مستند چیدمانهایی دارد که از نظر زیباییشناسی بسیار زنده و زیبا هستند.
یک نمونه دیگر جایی است که در پیچ لاگوورز، که در حقیقت نیمه راه است، انتقال گل و لای داخل نهر به بیرون بهصورت پلهپله و با ریتم پیوسته بیلها و بازوها انجام میشود و تصویری ماندگار از حرکتی جمعی را به دست میدهد.
با همین سکانس است که مستند تقریبا به انتها میرسد در حالیکه کار لایروبی هنوز ادامه دارد. مقدسیان کاری به ادامه لایروبی ندارد.
داستانش را گفته و ایده مدنظرش را به بیننده منتقل کرده. پس لازم نیست ادامه دهد.
تصاویر درخشان
مخاطبی به چند تصویر فانتزی و درخشان هم اشاره دارد. مثلا وقتی قرار است مدال بر سینه «ژنرال» زده شود آن را نه در سینی زرین بل در کف بیل میآورند.
طنزی بسیار قوی و معنادار. یا خود ژنرال که قرار است فرمانهایی صادر کند و اهالی از مقابلش رژه بروند حتی نمیتواندسوار اسب بشود.
دو نفر کمک میکنند تا سوار شود. تصویری روشن از ژنرال و مراسمی که طبق سنت باید برگزار شود ولی از درون تهی شده.
شاید تصویر این چنینی از یک ژنرال بود که سبب سوءبرداشت ازنیروهای نظامی در سالهای جنگ شد و تا حد امکان در دیدهنشدن این مستند تلاش کردند.
در آن سالها، این مستند یکبار در میانه شب در تلویزیون نمایش دادهشد. والسلام.
مخاطب دیگری به صحنه بریدن بند در ابتدای مستند هم اشاره دارد. صحنهای که بسیار مهیج و موثر بود. صحنهای که در انتهای فیلم هم دوباره تکرار میشود ولی اینبار، بستن بند. با همان شدت و تلاش مرگبار.
این صحنهها فوقالعاده حساس و کوبنده هستند. شبیه تصاویر تلاش پیرمرد و دریا که از صحنههای جاودان سینمای جهان هستند.
باز هم مقدسیان!
همان صحنه بریدن بند در اول مستند و بستن بند در انتهای فیلم، از خواستهای مقدسیان برای انتقال ایده مستند به بیننده است.
واقعیت آن است که بند درزمان شروع فیلمبرداری دیگر چند الوارو تنه درخت نبود. به جای آن دریچهای فلزی کار گذاشتهبودند که با دستگیره و هندل باز و بسته میشد. از یک سال قبل چین شدهبود.
اما کارگردان ازاهالی خواست آن دریچه فلزی را درآورند و همان سیستم قبلی را سوار کنند. چون با آن سیستم میشد شدت همنوایی و همکاری مردم را میشد بهتر نمایش داد.
صحنه نهایی مستند هم که تصویرهای هوایی از ابتدا تا انتهای نهر نیمور است و دشتهای سبز و آباد اراضی پاییندست را نشان میدهد، نشان از مبانی نظری روشن و امیدوارانه کارگردان است.
گفته میشود در جریان این بخش ازفیلمبرداریکه با هلیکوپتر انجام شد، کارگردان از میر نهر خواستهبود که او هم سوار هلیکوپتر باشد.
میگویند وقتی هلیکوپتر برمیگردد و برزمین مینشیند، اهالی در پاسخ به نشاط و لبخند رضایت میرنهر از این سفر هوایی، به نشانه قدردانی از کارگردان تمام هلیکوپتر را پر از میوه و خیار و سبزی و صیفی میکنند. روستائیان قدرشناس.
رویاهای گذشته
وقتی صحنههای آخر مستند را میبینیم، آن دشت و دمنهای سبز و خرم را، یاد رویاهای گذشته و نابود شدهمان میافتیم.
متاسفانه، احتمالا، از آن دشتهای سبز و پرمحصول خبری نیست. آب در این مملکت تبدیل به مشکل اساسی شدهاست.
اطلاع داریم که آن آبشارهای آب اول مستند هم دیگر نیستند. خشک شدهاند. از کالبد و طبیعت هم که بگذریم، متاسفانه حتی روحیه و منش آن افراد هم تبدیل به رویاهای فراموششده ومهجور شدهاند.
درمستند با انسانهایی سروکار داریم که نه اهل فلسفه هستند نه اهل نظر و بحث. اهل کار هستند. خالص و بیمنت. همان اصل معروف به «خویشکاری» در مکتب زرتشت.
در این مکتب زندگی جریان دارد و کارها درست پیش میرود. در حقیقت، کار بخشی از زندگی است، نه تکلیفی برای معاش. آیا امروز هم همان روحیه و منش در اهالی نیمور وجود دارد؟ بعید است.
آنچه که اهالی نیمور را مثل نخ تسبیح به هم وصل میکرد نهر و دشت نیمور بود که آباد بود و آبادنی میآورد. و الان که آب نیست و دشت سبز نیست چه تعاملی و کدام همنوایی؟
این آگاهی تنها بخش و نتیجه ناراحتکننده مستند است. وقتی از رویای نهر و دشت نیمور بهدر میآییم حالمان بد میشود. از سوی دیگر، همین رویاهای گذشتهمان، در دست و نظر کارگردان در حکم ابزاری برای تلنگر زدن به وجدانهای خفته ماست.
کارگردان در عین وفاداری کامل به اصل موضوع دنبال حقیقتی نهانی ولی مهم در دل آن موضوع است. به عبارتی دیگر، موضوع را عوض نمیکند، آن را تحریف نمیکند، ولی به شکل خام و نپخته هم ارائه نمیکند.
موضوع را با ایدهای پیشرو چنان بازسازی و احیا میکند که اصلا تصور این که موضوع مستند واقعی است مورد شک قرار نمیگیرد.
در این اثر مقدسیان ظرافتهایی هم دارد. مثلا، رسم عام و معمول سالهای نیمور این بود که پس از لایروبی نهر دو سه نفر در کنار هم نماز شکر میخوانند.
مقدسیان این نمازخواندن را نمایش میدهد ولی اغراق نمیکند. قصد شعاردهی ندارد. آن را امری عادی میداند. رمز مقدسیان.
فرهنگ جامعه
در یک مستند معتبر حتما چیزی به فرهنگ و مدنیت جامعه اضافه میشود. ولی در نگاه مردمشناسانه نباید هیچ دخل و تصرفی انجام شود.
سینما را یک وسیله برای مردمشناسی آن هم بهصورت مکانیکیوصوری میداند. اما در سینما و مستند واقعگرا مهم است بدانیم که این اثر چه رابطهای با مخاطب برقرار میکند. چه چیزی به او میدهد و چه چیزی از او میگیرد.
مستند و هر اثر هنری، نوعی بدهبستان فرهنگی و مدنی بین مخاطب و هنرمند است. در این مستند هم بیننده دنبال آن است که بداند آیا این فیلم توانسته بخشی از فرهنگ جامعه و گوشهای از ایران را نشان دهد؟ آیا در این کار موفق بوده؟
نکته مهم در این مستند آن است که مقدسیان به اصل مطلب پرداخته. او نشان میدهد مردم ایران در طول تاریخ و حتی اکنون هم مردمی جمعگرا و مشارکتی بودهاند و هستند.در این مستند میبینیم هیچکس منتی بر دیگری ندارد. خود را بخشی از جامعه میداند و برای خودش و جامعهاش میکوشد. به همین خاطر است که مقدسیان این فعالیت اجتماعی و عمومی مردم روستا را «سرود» میداند نه صرفا کار یا وظیفه.این مردم قدر خودشان را میدانند و برای بقای فرهنگ و مدنیت خود میکوشند.
در کارنامه محمدرضا مقدسیان پرداختن به مساله آب و آبیاری در این سرزمین خشک جایگاه خاصی دارد.امروز پس از 35 سال از ساختهشدن سرود دشت نیمور متوجه عمق نگاه و آیندهنگری این هنرمند میشویم.یادش را گرامی، و بنامش سرودی ساز میکنیم!