هفتاد و سومین شب فیلم/ 31 خرداد 1402 خورشیدی
کیارش یشایایی، کارگردان مستند «تهران سرفراز، طبیعت به یغما رفته»، درونمایه فیلم را چنین توضیح میدهد: «فیلم در سال 1386 ساختهشد.
برای پاسخ به این پرسش که تهران چه دارد، چه داشته و چرا از آنها حفاظت نمیکنیم. تهرانی که ما در آن زندگی میکنیم، روزگاری شکارگاه سلطنتی بود. پر از دار و درخت و انواع گونههای جانوری و گیاهی. الان چه مانده از آنها؟ چگونه باید ماندهها را حفظ کنیم. وقتی شیر ایران، یوزپلنگ ایران و ببر مازندان از محیط ما، از محیط زیست ما خارج میشود، فقط شیر نیست که میرود، هرم محیط زیستی ما دچار مشکل میشود. این یعنی هشدار. هشدار برای آیندگان، و خودمان!»یکی مخاطبان، در همان ابتدای گفت و شنید به تصویر آخر فیلم اشاره میکند که نیمی طبیعت است و نیمی صنعت (سیمان) با دود و دودکش.
نیمه طبیعت که مزرعه زرد و طلایی یکدست کلزا است نصف پایین قاب را پر کرده، کارخانه و ساخت و ساز هم نصف بالا را.
انگار نصف پایین در فشار نصف بالایی است. او میخواهد نظر کارگردان را از این قاببندی بداند. ضمن آنکه، مخاطب دیگری علاقمند است بداند آیا کارگردان در فاصله ساخت فیلم تا به امروز، 17 سال، تجربه تازهای در این زمینه داشته یا نه. و اصولا به نظر او در این مدت چیزی تغییر کرده یا نه.
کیارش یشایایی، ضمن اظهار خوشحالی از نگاه مخاطبان به فیلم، یادآور میشود که فیلم را بسیار ساده و بدون یک تیم حرفهای رایج و لازم برای یک اثر حرفهای ساخته.
خودش بوده و یکی دو نفر و البته محیطبانان و محیط زیستیهای علاقمند.میگوید «این مستند را با یک دوربین ساختم. محیط بانان خیلی همراهی کردند. موضوع هم که واقعا سخت بود. حیوانات که آرام و قرار نداشتند.
همه در حال دویدن و فرار بودند. مثل حیوانات مناطق حفاظتشده آفریقایی نبودند که میآیند جلو دوربین و سلام و علیک میکنند! آنها انگار عادتشان شده که دوربین و فیلمبردار ببینند. در اینجا چنین نبود»!
تنیده با تاریخ و مدنیت!
صحبت از محیط زیست تهران و تنیدهشدنش با تاریخ و مدنیت که میشود، فرهاد ورهرام که در جلسه حضور دارد، به موضوع مهمی اشاره میکند: «مهم است تاکید کنیم که تهران جزو معدود پایتختهای عالم است که سهچهار قله سهچهار هزار متری در کنارش دارد. از سوی دیگر دشت ورامین را در جنوب دارد.
خوشبختانه این غنای طبیعی در فیلم ثبت شده. هرچند الان در بخشهایی از پهنههای طبیعی اطراف تهران اتفاقاتی افتاده و میافتد که چندان خوشایند نیست.
الان بخشی از خجیر را جنگلبانی برداشته و خانهسازی کرده برای کارمندانش. یا مثلا چوبهای ارس را میبرند و میبرند برای استفادههای حقیر، در حالی که این چوب ارزش باستانی دارد.در فلان آتشکده از این چوب استفاده شده و اینک پس از 4500 سال هنوز سالم ماندهاست».
کیارش یشایایی هم به پل روی جاجرود اشاره میکند که یادگار دوره صفوی استو هنوزهم سرپا است و«با تعجب میبینیم کامیون سنگین از رویش رد میشود در حالیکه آن را برای عبور کامیون نساختهاند. منظورم این است که در جایجای طبیعت خوب تهران، آثار و میراث بسیاری وجود دارد. آمیختگی طبیعت و جامعه که در هر حال حاصل رابطه انسان با طبیعت است.
متاسفانه، سرخه حصار شده میدان تیر و میدان مشق. لویزان هم شده غار مهمات. در انتهای خجیر کارخانه اسلحهسازی بنا شده. سابق، آنجا گداری بود برای حرکت قوچ و میش. طبیعی است که بسیاری از پهنههای طبیعی و محیط زیستی تهران فدای افزایش جمعیت شده».
از سوی دیگر، این یک واقعیت است که دانش و بضاعت شهرسازی ما در چنان سطحی نبود و نیست که برای اسکان و استقرار این جمعیت راهحل های معمارانه و شهرسازانه ارائه کند. ننیجه میشود همین.
کملطفی به ردپای تاریخ!
یکی از مخاطبان، با اشاره به حرفهای کارگردان، با توجه به وجود آثار تاریخی فراوان در میان پهنههای طبیعی تهران، علاقمند است در این مستند آنها بیش از اینکه الان دیده میشوند، دیده میشدند.
مثلا یک بخش از تصاویر پرندگان در حال پرواز یا تکههایی از گله قوچ و میش کم میشد و به جای آنها نماهایی از آثار و میراث تاریخی این پهنهها تصویر میشد.
کارگردان با این تقاضا موافقاست ولی محضوریت های خودش را هم بیان میکند. او در ضمن به گنجینه بزرگ عکس در عکسخانه گلستان اشاره دارد که منبع عظیم و مهمی برای پژوهش است.
به باور او این موزه، شاید جزو دو سه موزه بزرگ عکس در جهان باشد. این نکته را ارد عطارپور هم تایید میکند و معتقد است پس ازکاخ ویندزور کاخ گلستان بزرگترین مجموعه عکس را دارد.
یکی دیگر از مخاطبان هم به تجربه خودش در پژوهشی درباره سمنان اشاره دارد کهاز عکسهای این موزه استفاده زیادی کرده. هرچند به باور برخیها، بیشترین تعداد عکسهای این موزه مربوط به صحنههای شکار و دربار ناصری است و از زندگی مردم خبر زیادی نیست.
خلوتی تهران
مخاطبی میگوید اینکه دراین مستند آرامش و خلوت اطراف تهران را میبینیم بیآنکه شعار و تبلغاتی در آن باشد، جالب است. این فیلم در زمانی ساخته شده که مثل امروز حساسیت عمومی نسبت به محیط زیست وجود نداشت.
در آن سالها محیط زیست تبدیل به مساله روز نشدهبود. این مخاطب به یک نکته دیگر هم اشاره میکند: «زیر مجموعه مستندها، چنان است که موجب میشود تخصص در موضوعات آن کم باشد. مستندساز امروز درباره موضوعی اقتصادی فیلم میسازد فردادرباره موضوع گردشگری. فرصت نمیکند در یک موضوع واحد تعمق کند و تخصص پیدا کند. خوب میشد اگر مستندسازها میتوانستند هریک در مسیری خاص و با تمرکز بر موضوعی واحد حرکت کنند. خیلی خوب میشد».
در این رابطه، یکی از حاضرین در نشست، به مشکل خاص فیلم مستند اشاره میکند: «معمولا کسی برای دیدن فیلم مستند هزینه نمیکند. به عبارتی دیگر، فیلم مستند گیشه ندارد و معلوم نیست هزینه ساخت آن چگونه باید تامین شود. شاید به همین خاطر است که تقریبا تمام فیلمهای مستند «به سفارش» ساخته میشوند. گریزی نیست.
بالاخره باید دستمزد عوامل پرداخت شود و کرایه وسائل داده شود. به همین دلیل است که مستندسازان نمیتوانندروی موضوع خاصیکه احتمالا باب طبعشان هم هست، متمرکز و عمیق شوند».
هرچند، چنین مسائلی در ساخت مستند وجود دارد،با اینحال مهمترین وظیفهو رسالت مستندسازان دادن اطلاعات درست به بیننده است. خوشبختانه باید گفت، بهصورت عام، این رسالت انجام شده.
میتوان گفت سینمای مستند بخش متفکر و مولف سینمای ایران است و توانسته نقش بزرگی در ارتقای دانش عمومی و مدنی مردم بازی کند. به طور خاص، در سالهای اخیر نقش سینمای مستند در آگاهیدادن به مردم در مورد مسائل محیط زیستی بسیار وسیع و قابل توجه بودهاست و تاثیراتی هم در تصمیمسازیها داشته.
تهران، هنوز هم زیباست!
مخاطبان مستند، از اینکه امروز آن طبیعت و آن خلوت سالهای ماضی در تهران وجود ندارد، شاید، چندان راضی نیستند و به گسترش روزافزون تهران به دیده مثبت نگاه نمیکنند. بهویژه ساخت شهرکها و شهرهای اقماری جدید را نشانه مثبتی در زندگی مردم نمیدانند.
«اگر به این موضوع واقعیتر نگاه کنیم، متاسفانه به برخی خسرانها برمیخوریم. مردم از پرند و واوان برای کار به تهران میآیند. از ورامین و پیشوا میآیند. همین ترد سواره و ماندن در ترافیک انرژی اول صبح آنها را تخلیه میکند و آنها با کمی عصبیت و خستگی وارد محیط کار میشوند.
پس مساله فقط داشتن ماشین و نداشتن آن نیست. مساله فقط آلودگی هوای محیط نیست.
مردمی که اینچنین مشقتی را برای رسیدن به محل کار طی میکنند، دچار استرس هستند و طبیعتا پرخاشگر میشوند. اما چه باید کرد؟ کیارش یشایایی معتقد است «تهران هنوز هم چیزهای زیبا بسیار دارد.
هنوز هم بهترین شهر برای زندگی است. علاوه بر امکانات رفاهی و فرهنگی زیاد و مهم، نشانهها و آثار طبیعی و تاریخی بسیار دارد.
در همین خیابان یوسفآباد، هنوز بقایای آسیاب تاریخی سرپا است. هنوز در جویهای این خیابان آب قنات جاری است و درختان مسیر با آن سیراب میشود. در سالهای جنگ و در مواقع قطعی آب، مردم از همین آب استفاده میکردند که الحق بسیار هم زلال و پاک بود.
در تهران هنوز درختان چنار بزرگ و کهنسال وجود دارد و بسیاری نشانههای دیگر». این یادآوری یشایایی را یکی از مخاطبان چنین تکمیل میکند: «شالوده خیابانهای اصلی تهران دوره پهلوی بر روی «خیابان»های باغهای اولیه تهران است.
نقشههایی از باغهای تهران اوایل دوره پهلوی وجود دارد که یک خیابان اصلی جنوبی شمالی در وسط دارد، همان بعدها شد خیابان ولیعصر. همین امروز اگر در برخی خیابانها و کوچههای اطراف بازارچه شاپور و خیابان حافظ و ولیعصر جنوبی قدم بزنید درختان تنومند زیادی را در وسط کوچه و خیابان میبینید.
مثلا در محور بازارچه شاپور که همان محور مهدیخانی است، درختان زیبا و تنومند قدیمی را میشود دید. در خیابان فرهنگ، خیابان پرورش، اینورتر در خیابان مخصوص و اطراف آن این درختان وجود دارد. تنها کافی است مورد توجه قرار گیرندو محیط اطرافشان ساماندهی شود. همین».
درخت مثمر؟
به نقل از یکی از حاضرین در نشست، شهرداری در کاشت درخت در خیابانها و بولوارها دچار اشتباه دید و محدودیتهای قانونی است.
از اینکه اصلا به کاشت درخت مثمر فکر نمیکنند، خطای دید و نظریه است ولی
اینکه قانون اجازه کاشت درخت مثمر در شهر را نمیدهد، خسران قانونی است.
به همین خاطر در سالهای اخیر از تعداد درختان توت مثمر که در برخی از خیابانهای شهر وجود داشت، کاستهشده و در مقابل توت نر کاشتهاند.
به اعتقاد این مخاطب، وجود درخت مثمر در خیابانهای شهر، تبلور تفکر «تولید» است در حالیکه وجود درخت بیثمر و تزیینی نشانه تفکر مصرف و غیرمولد است. به همین خاطر موضوع کاشت درخت مثمر در شهر باید از نگاه و منظر مدنی و اجتماعی هم باید بررسی شود.
متاسفانه، در صفحات جنوب کشور، بهویژه در استانهای بوشهر و هرمزگان برای سهولت کاشت و پروش درختهای خیابانی به گونهای از «کونهکورپوس»ها رسیدهاند که تمام شهرها را در اشغال خود میگیرند.
درختی بیعار و بیثمر که سریع رشد میکند و شکلپذیری هم دارد و مدیران شهری بدون توجه به عواقب محیط زیستی این گیاه غیر بومی وارداتی، آن را در همهجا میکارند.
در انتهای نشست، به دو نکته اشاره شد: یادی از استاد دکتر عبدالله انوار شد که زحمت بسیاری کشید برای شناساندن باغهای تهران از دوره قاجار تا به امروز. این استاد بزرگ، کمی پیش از یکصدسالگی در تهران درگذشت.
یادش گرامی باد. نکته دوم از سوی کیارش یشایایی یادآوری شد: طبیعت همانقدر که مهربان و سخاوتمند است، در زمان لازم بسیار خشن و خسارتبار است و در قامت سیل و زلزله و بلایای طبیعی ممکن است از ظلمی که به او شده، انتقام بگیرد.
پس باید مراقب باشیم که خشم طبیعت برانگیخته نشود. در همین چندسال اخیر نشانههای خشم را دیدهایم!
بسیار عالی ممنون از جوانان مستند ساز که درشرایط سخت وبحرانی کشوراثارباارزش وماندنی تهیه میکنند بامید تاثیر این زحمات در روند بهبود محیط زیست وفضاهای شهری وحفظ میراث فرهنگی تهران وسایر شهرها