سیوچهارمین شب فیلم/ ۱۱ خرداد ۱۴۰۱ خورشیدی
فرصت مغتنمی بود که نمایش اول مستند «آسیمه» از فرشاد اکتسابی را در سیوچهارمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان بهتماشا بنشینیم.مستندی درباره مسائل و مشکلات زنانی که طلاق میگیرند و کار و بار سنگینی از معاشو تلاش را بهدوش میکشند. در جامعهایکه متاسفانه نفس طلاق مذموم است و بار منفی دارد. هم برای کسانی که طلاق میگیرند، هم برای اطرافیان آنها. معضلی فرهنگی تا معضلیصرفا اقتصادی. تماشای فیلمی از اکتسابی که خط و مشی مدنی خاص خودرا دارد، اتفاق خوبی بود. این سومین حضور فرشاداکتسابی در«خانه اردیبهشت اودلاجان» بود. قبلا دو مستند او، «آلاله» و «ف.الف» در اینجا نمایش داده شدهبود. هر دو با حضور خود کارگردان.
شجاعتِ ورود به موضوع
در ابتدای نشست بعد از دیدن فیلم، یکیاز مخاطبان ضمن اشاره به خاطره ۳۵ سال پیش، زمانی که فیلم محسن مخملباف با نام «شبهای زایندهرود» با همین موضوع به محاق رفت و دچار مشکلاتی شد، به پلانهاییاز فیلم اشاره کردو با«جسورانه» خواندن اثر، به جوانب بصری فیلم پرداخت و از کارگردان در خصوص برخی کاستیهای (به نظر او) لانگشاتها نظر خواست.
فرشاد اکتسابی اعلام کردکه «نوع بیان بصری انتخابشده به سینمای آبستره برمیگردد. فضا و رنگ و خطوط، همه، به دنبال تجرید واقعیتی هستند که در اطراف موضوع روی میدهد.
در سینمای آبستره نوع نگاه هنرمند است که تعیینکننده است. در نقاشی آبستره هم چنین است. نمیتوان از نقاش پرسید این رنگ مثلا قرمز چرا در اینجا نشسته. او با این ترکیب و در لحظه خلق اثر، میخواسته پیامی را برساند. خواه با تاش رنگی یا با نوع ترکیببندی.
در سینما هم چنین است. مثلا تارکوفسکی در سینمای آبستره خود تصویرها و قابهایی میسازد که خاص خود اواست. نمیتوان ازش پرسید اینتصویر یعنیچه و چرا این شکلی است. از سوی دیگر، میشود گفت انتخاب تجرید و سینمای آبستره، راهحل گریزناپذیر برای این مستند بود. من اگر خود زنها را تصویر میکردم، خیلی احتمال داشت که حرف اصلی خود را نگویند. بالاخره در مقابل دوربین حرفزدن ممکن بود تبعاتی برای گوینده داشتهباشد. پس به سوی تجریدو آبستره آمدم.
من توانستم با ترکیب تصویرها و حتی نوعی کلاژ، تاثیر حرف بدون تصویر زنها را بیشتر و گویاتر کنم. این ایده را از یک نمایشگاه در همین خانه اردیبهشت اودلاجان گرفتم. نمایشگاه «صداستانگاه» صادق دهقانی. پس، وقتینمیخواهم آدمها را نشان دهم، باید چیزی نشان دهم که حس وحال آن آدمهارا نشاندهد. این بیشترکمک میکند. با فضا اینکار را انجام دادم. مثلا لوازم آرایش و تختی که دیگر دونفره نیست، یک نفره است، در تناظر با حرف جامعهشناس که از لزوم زندگی با پارتنر حرف میزند و تنهایی را مناسب زندگی نمیداند. یا مثلا حرفهای یک زن روی تابلو محو از یک مهمانی.
همه حرفها نیست
از فرشاد اکتسابی، در چند مورد پرسیدند که چرا به فلان و بهمان موضوع نپرداختید، به طلاق و مهاجرت به زنان مطلقه موفق و قوی، به زنان و فرزندان طلاق و خیلی مسائل دیگر در اطراف این موضوع.
پاسخ اکتسابی، تقریبا واحد و روشن بود. «اولا با یک فیلم نمیشود همه حرفها را زد و تمام جوانب امر را دید. گذشته از آن، من باید کاریکنم که مخاطب کنجکاو شود و خودش برود دنبال موضوع. قرار نیست منِ کارگردان تمام مسائل را بگویم. ضمن آنکه اصولا هدف و وظیفه یک مستند، هرگز، قضاوت و خوب و بد کردنِ مساله نیست. علاوه بر اینها اگر قرار بود که به تمام مسائل و موضوعات اطراف زنان مطلقه بپردازیم مثنوی هفتاد من میشد که از حوصله یک مستند خارج بود. مستندهای دیگر میتوانند جوانب دیگر موضوع را مطرح کنند. هرکس از زاویهای.
یکی از مخاطبان معتقد بود که مستند آسیمه آبستره نیست، چون کارگردان تمام مسائل را عریان و کامل مطرح میکند. اگر صدا از خشونت میگوید تصویر هم آن را القا میکند و اگر صدا از عاطفه و مهربانی میگوید، تصویرِ زمینه هم لطافت است و آرامش. پس انتزاعی در کار نیست. همهچیز آشکار است. این مخاطب به موضوع دیگری هم اشاره داشت. او گفت چهار دسته آدم داریم: زنانی که ظلم میکنند، زنانی که تحت ظلم هستند، مردانی که ظلم میکنند و مردانی که تحت ظلم هستند. اینها میتوانستند در مستند آسیمه جایگاه و حضور مشخص خود را داشته باشند. در این صورت، مستند کاملتر میشد.
کارگردان، در اشاره به این نکات گفت آبستره در سینما فرق دارد با آبستره در نقاشی و حتی درمعماری. در این مستند، به عنوان نمونه، صدای زنی را داریم که میگوید در ایران به زن مطلقه ماهانه ۴۵ هزار تومان از طرف کمیته امداد پول میدهند. این صدا در متن تصاویری از پالایشگاه و پتروشیمی گذاشته شده و شنیده میشود. این مخاطب است که این صدا و این تصاویر را باهم تاخت میزند و احتمالا به این نتیجه میرسد چطور شده که در کشوری نفتی و ثروتمند فقط ۴۵ هزارتومان در ماه به یک زن مطلقه کمک معاش میرسد. این حرف را اصلا کارگردان نمیزند، صدا و تصویر است که آن را بیان میکند. یعنی صدا و تصویر به عنوان تز و آنتیتز به سنتزی میرسد که حاصل نتیجهگیری مخاطب از فضای فیلم است. سنتزیکه موثرتر از تصویر و پیام مستقیم است و تاثیر ماندگارتری در ذهن مخاطب دارد.
نگاه محافظهکارانه
یکی از مخاطبان مستند را کمی مخافظهکارانه خواند و گفت برخلاف پیام مستندکه زنانرا مغبون و مظلوم نشان میدهد، زنان طلاقگرفته ما اصلا نیازی به این دلسوزیها ندارند.
تازه پساز طلاق آزادمیشوند و نیروهایشان امکان شکوفایی پیدا میکنند. از دید این مخاطب عزیز، دختران ما بسیار قوی هستند و در این سهچهار دهه شخصیت و استقلال عمل فوقالعاده کسب کردهاند.
حتی آمار بالای طلاق ازجهاتی نشان از شخصیت و اراده زنان ما دارد که نمیخواهند زندگی مشترک را با هر قیمتی تحمل کنند. درست است که در اجتماع ما، به هر دلیل و شکلی، به زنان توهین میشود. ولی زنها تن به این توهین و حقارت نمیدهند.
علت و پایه این توهین هم روشن است. بخشی ناشی از قوانین و حقوق اجتماعی و بخشی هم ناشی از مسائل فرهنگی و فردی. ولی زنها قوی شدهاند و تن نمیدهند. مردها هم این را درک کردهاند. زنها، در موقعیت خاصی هستند و این امر ممکن است آنها را از ریل عادی زندگی خارج کند ولی این امر خاصِ مطلقهها نیست. مربوط به همه زنان جامعه است. شاید در مورد مطلقهها بیشتر.
فرشاد اکتسابی به پلانهای آخر فیلم اشاره میکند که زن از پلههای بلند و طولانی بالا میرود و به افق میرسد. مستند میخواهد بگوید که زنان به استقلال و شخصیت والای خود رسیدهاند و سختیها را هم میشناسند.
صدای فیلم در آن صحنهها کاملا روشن است که زندگی را نباید واگذار کرد باید ادامه داد و پیش رفت. آن صدا میگوید مثل سنگهای تیز کف رود بوده که هی صیقل خورده و صاف شده و مقاوم. و تاکید میکند «از زندگی نباید فرار کرد». اکتسابی تاکید میکند که «ما دنبال آسیب بودیم. اگر از قدرت و خوشبختی زنان مطلقه میگفتیم، مساله فراموش میشد.
واقعیت آن است که در جامعه امروز ما طلاق، زنان مطلقه و فرزندان طلاق مساله هستند. برای برخیها حادتر، برای برخی دیگر، قابل تحمل. ولی مساله باقیاست و بخش بزرگی را درگیر کرده.
نگاه جامعهشناسانه به مستند
محمدسالاری، جامعهشناس و پژوهشگرِ مهمان ویژه نشست، معتقد است اگر از دید جامعهشناسی هنر به مستند نگاه کنیم، موضوع نیز مصداق پیدا میکند. با این نگاه به این تعبیرمیرسیمکه هنرمند ما به جامعه مینگرد و با دید خودش، بهجای آنکه به زنان قوی و قدرتمند بپردازد به بخش آسیبیافته و آسیبپذیر آن میپردازد. حق دارد. موفق هم هست.
مستند این فضای آسیبیافته را خیلی خوب تصویر میکند.
فضا سرد است. غمبار است. لحنِ غمگنانه و تا حدودی شکستخورده در فیلم جاری است. حتی وقتی سراغ کارشناس میرود، او هم غمگین است. فیلم موفق شده این پیام را به جامعه برساند که پدیده طلاق برای بخش بزرگی از جامعه زنان ما یک فاجعه است هرچند هرکس بهسهم خود تلاش و کوشش میکند.
در فیلم صحنههای زیبایی هم میبینیم. از لغزیدن زمینه روی متن و افتادن متن روی زمینه متفاوت. این شگردها نشان میدهد که چقدر زمینهها بر ذهن و کار هنرمند اثر میگذارد.
حاصل کار، از زاویه دید جامعهشناسیهنر موفقیت کامل کارگردان و فیلمبردار است.
اما، از نگاهی دیگر، سوال اینجاست که «چرا هنرمندان ما نمیروند به سوی نشاندادن موفقیتها و خوشیها؟ چرا غالب تصویرهای هنری ما مغموم هستند؟» میگوییم برای اینکه جامعه مغموم است.
ما حداقل در این ۲۰۰ سال گذشته، اصلاروی خوش ندیدهایم. هیچ تصویر پیروزی و موفقیت ندیدهایم. همهاش جنگ بود و کودتا، وبا، شورش، زندان وغیره.
بنابراین، هنرمند ما با همین زمینه میآید و مستند میسازد. فیلم میسازد. جامعه ما از درون غمگین است. و ما نتوانستهایم این پوسته غم را بشکنیم و به جهان شاد و آزاد بپیوندیم. اما، احتمالا چنین نیست.
بالاتر از این زمانه زمان جاری است؟
سالاری میگوید: «نقل میکنند که هر روز تعداد و نسبت طلاق بالاتر میرود، سن ازدواج بهشدت بالا میرود؛ اگر با همین روال پیش برویم، بزودی به آخر خط میرسیم. متلاشی میشویم. خانواده و جامعه به آخر خط رسیده و در حال متلاشی شدن است.
ولی جامعهشناسان این پرسش را مطرح میکنند که چه شده؟ چرا جامعه متلاشی نشده یا نمیشود؟ مگر آمارها نشان از گسست و تلاشی جامعه نیست؟ پس چرا جامعه هنوز سرپا است؟ چرا از هم نمیپاشد؟
از دید محمدسالاری، آکادمی ما مشکل اصلی است.
این آکادمی تئوری و فرمولی را از خارج برمیدارد و روی مسائل ایران میاندازد. میبیند تئوری جواب نمیدهد.
تئوریرا که نمیشود رد کرد چون در فلان کشور و بهمان جامعه جواب داده، پس اشکال از ایران است.
ایران خراب است. با این الگوبرداریها است که آکادمیسینهای ما هم اقتصاد کشور، هم اجتماع هم فرهنگ کشور را معیوب و خراب معرفی میکنند. ولی مشکل در آکادمی است نه ایران. در اینجا است که «چشمها را باید شست».
برای ایران و مسائل آن باید درمان و تئوری مطابق با شرایط آن را پیدا کرد که کار بسیار مشکل و زمانبری است.
هر چند که فیلم رو ندیدهام اما خیلی مشتاق شدهام که ببینم ، نقد بسیار جالبی بود چون هم جنبه های مثبت هم منفی و هم کاستیها رو مطرح کرده و تصویری کلی از فیلم رو بهمون میده.
و پاسخ قانع کنندهی کارگردان به نقدها نشون میده که چقدر ایشون روی موضوع اشراف داشته و به همهی جوانب فکر کرده و راه رو باز کرده تا سایرین به جنبههای دیگر موضوع (که بعنوان کاستی مطرح شده) بپردازند.
این انتقاد که چرا به موضوعات شاد و خوشحال کننده کمتر پرداخته میشه رو قبول دارم چون با غم حاکم برجامعه، برای تزریق امید به مردم نیاز بیشتری هست تا مستندهایی ساخته بشه از زندگی افراد پرتلاشی که در همین جامعه موفق شدهاند دنیای مارو با همهی مشکلاتی که سر راهشون بوده یک قدم جلوتر ببرند و موفق بشن ، نمونهاش “مهندس مرباغی” ، و مطمئنم خیلیهای دیگه هم هستند.
تشکر میکنم از مهندس مرباغی عزیز و محترم که تحول فرهنگی-اجتماعی بسیار بزرگی رو در منطقهای که هرکسی حاضر نبود پا به اونجا بگذاره با کمک دوستانشون بوجود آوردند.
سلام. تشکر میکنم از لطف شما. بله فیلم خوبی بود و آقای اکتسابی اشراف خوبی بر موضوع داشتند. ما هم با شما هم نظر هستیم که جای شادی و شادابی در زندگی امروز ما خالی است. یا چنانی که باشد نیست. ما میکوشیم و از دوستانمان هم میخواهیم دنبال زیباییها باشند. هم برای آرامش خودمان خوب است هم معیاری برای شناخت زشتی پیدا میکنیم.
موفق باشید. ممنون.
[…] گزارش نشست بعد از اکران […]