

چهلوپنجمین شب فیلم/ ۲ شهریور ۱۴۰۱ خورشیدی
«دشت خاموش» دومین فیلم احمد بهرامی است. او قصد دارد یک سهگانه بسازد که این فیلم اپیزود اول آن خواهد. اپیزود دوم این سهگانه هم با نام «شهر خاموش» آماده است. شاید در ماههای نزدیک آینده میتوانیم ببینیمش. اما دشت خاموش که سال ۱۳۹۸ ساختهشد، فرصت زیادی برای دیدهشدن نداشت.
هم از این جهت که فیلم گیشهپسند نبود و اصولا به نیت گیشه ساخته نشدهبود، هم از این جهتکه مواجه شد با دوران کرونا ومسائل آن. با اینحال، حدود ششماه جزو برنامههای سینمای «هنروتجربه» بود.
تماشای این فیلم سینمایی در چهلوپنجمین شب فیلم «خانه اردیبهشت اودلاجان» فرصتی فراهم کرد تا با خودِ کارگردان و دو نفر از عوامل فیلم گپوگفتی داشته باشیم. غنیمتی بود. در ابتدای نشست، احمد بهرامی، کارگردان فهیم فیلم گزارشی ازمراحل تدارکو ساخت فیلم داد.
این را هم گفت که پس از نمایش فیلم در جشنوارههای جهانی و کسب چند جایزه و عنوان، به دلایلی معلوم مجبور به صداگذاری دوباره میشود، هرچند این صداگذاری مجدد هیچ خش و خدشهای به فیلم نمیزند و مواردی جزئی بوده.
او از هدف و نیت اول و اصلی خود گفت که از ابتدا با هدف گیشه و فروش شروع نکرده و میخواسته فیلمی با مبانی فکری خودش بدون فشار بازار بسازد. راضی همهست.
بهباور خودش، با حدود یکدهم هزینه فیلمهای رایج روز توانسته این فیلم را بسازد و این هزینه را هم با فروش محدود «هنروتجربه» یا نمایشهای محدود در داخلوخارج ازکشور جبران کرده. همین کافیست.
دلتنگیهای مانوس
داستان فیلم بسیارساده و مفهوم است. کورهپزخانهای نعمتآباد تهران ممر معاش تعدادی خانواده است. از اقوام مختلف کرد، ترک و فارس. در همانجا کار و زندگی میکنند. در محیط کورهپزخانه.
صاحب کوره مردی است به نام «آقاخان» و مباشر و سرکارگرش کسی است به نام لطفالله که متوجه میشویم چهل سال پیش در همانجا به دنیا آمده و کس و کاری ندارد. وقف کورهپزخانه است.
اما روزگار کار و معاش اصلا خوب نیست. مالک آنجا را میفروشد تا به قول خودش بدهیاش را بدهد. کارگرها را مرخص میکند بیآنکه طلبشان را کامل بپردازد. کارگرها که هرکدام دغدغه و دنیای خودرا دارند، از کورهپزخانه میروند.
همه در یک روز. انگار نه انگار سالها اینجا زندگی و کارکردهاند. بهیکباره بنهکن میشوندو راه میافتند به طرف شهر. تصویری که از این عزیمت میبینیم، بسیار شبیه عزیمت آوارگان جنگ است. با اندک توش و وسایلی که هریک دارند. حقیر و تحقیر شده.
تنها یکنفر هنوز نرفته. سرور، زن بیوهایکه فرزندی دارد در سن رفتن به مدرسه. ولی بدون شناسنامه. انگار پدری برایش شناختهنشده. لطفالله دل در گرو او دارد ولی ظاهرا بیثمر.
وقتی از آقاخان میخواهد ترتیبی دهد که در شهر با سرور باشد و زندگیاش را سامان دهد، آقاخان مخالفت و نصیحت میکند که این زن به دردش نمیخورد! سن زن باید نصف سن مرد باشد که در پیری آب به دست شوهر دهد. اما اصل مساله این است که سرور صیغه آقاخان است و روز بعد آقاخان به کورهپزخانه میآید و او را همراه وسایل خود بار ماشین میکند و میرود.

لطفالله میماند و برهوت کورهپزخانه و تنهایی. منتظر که خریدار بیاید و کوره را تحویل بگیرد. اما در روز بعد از رفتن سرور خود را در اتاقی که در دل کورهها با آجر و ملات میسازد، با بازکردن شیر گاز خودرا میکشد.پایانی دردناک و شاید محتوم. البته تفسیربردار.
تداعیهای جهانی
یکیاز مخاطبان میگوید با دیدن اینفیلم یاد «توهم بزرگ» رنوار افتاده. کاتشدن صحنهها و موسیقی ویژه فیلم. مخاطب دیگری میگوید یاد فیلم «تانگو شیطان» اثر بلاتار افتاده. و مخاطب سوم میگوید حال و هوای فیلمهای آنتونیونی را با دیدن این فیلم دوباره حس کرده.
اما کارگردان مبانی خودش را دارد. میگوید به آثار بلاتار خیلی علاقه دارد ولی حس و حال فیلمهای آنتونیونی را زیاد دوست ندارد. ضمن آنکه شاید تداعی سینمای عباس کیارستمی هم اتفاق بیفتد چون او خود را از علاقمندان جدی کیارستمی میداندو و یکسال در کارگاه فیلمسازی او شاگردی کرده.
با اینحال این فیلم شخصیت و مبانی خودش را دارد. کارگردان میگوید «این فیلم بر پایه تکرار بنا شده». و ما این تکرار را در صحنههای آن کاملا محسوس و مشخص تجربه میکنیم. حتی تکرار یک پلان.
مثلا داستان ورشکستگی آقاخان و کورهپزخانه و اجبار آقاخان به فروش آن چندبار بهصورت تقطیعشده بیان میشود.
یا صحنه مشابه در همه خانوادههای آنجا که پرسوناژ اصلی خانواده پس ازخوردن غذا یک استکان چایمیخورد و دراز میکشد و ملافه سفیدی روی صورتش میکشد. تکرار درهمه اتاقها.
در عادات کارگرها هم این تکرار دیدهمیشود. همه آنها که برای گفتن نیازشان پیش آقاخان میروند، اول گلایه میکنند، بعدش راضی میشوند و وقتی میخواهند خارج شوند جاسوسی دیگران را میکنند.
در همه این صحنهها هم رفتار آقاخان کاملا تکراری است. هم نوع روشنکردن سیگارش هم جوابهاییکه میدهد هم رفتن جلوی پنجره و تماشای سرور. همه اینها تکرار میشوند. حتی این جمله که وقتی مراجعهکننده را میخواهد مرخص کند میگوید «به لطفالله بگو بیاد اینجا!».
کارگردان معتقد است همه ماها در زندگی عادی و روزمرهمان دچار همین تکرار هستیم. تصورش را بکنید آن آقا یا خانم کارمند بانک که هر روز پشت همان میزش همان کارهایی راکه برایش عادی شده هرروز تکرار میکند. شاید تصورش برای بعضیها مشکل باشد که چگونه ممکن است تکرار یک کار و یک زندگی در هر روز و در هر ساعت. ولی واقعیت دارد».
کارگردان تکرار را درمقیاسی بزرگترهم شاهد مدعا میآورد. «در تاریخ هم ما شاهد تکرار هستیم. چندین قرن است که هی سرخورده میشویم، انقلاب میکنیم، شورش میکنیم، امید میبندیم، سرکوب میشویم و دوباره تکرار میکنیم. عادتمان شده. رفته تو پوست و خونمان. به دلیل عادتشدن است که آن را احساس نمیکنیم. انگار سرنوشتمان است.
زندگی زنگاربسته
موسیقی فیلم هم موجب کنجکاوی و البته تحسین مخاطبان است. فواد قهرمانی، آهنگساز موسیقی فیلم میگوید «وقتی همان پلان اول فیلم را دیدم،
که لطفالله با گاریش دارد میآید و قالبهای یخ هم دیده میشوند، گفتم این همان فیلمیاستکه دوست دارم برایش موسیقی بنویسم.
ایده تکرار شد دستمایه موسیقی فیلم. از سوی دیگر در این فیلم ما اقوام مختلف ایرانی را داریم. پس برای هر خانواده یک المان خاص تعریف کردیم. تمپو و ریتم موسیقی را هم متناسب با ریتم فیلم تنظیم کردیم. در سازبندی هم تلاش زیادی کردیم که مضمون از دست نرود.»
نویسنده موسیقی متن فیلم، به یک نکته مهم اشاره دارد که نشان از تفکر و مبانی نظری پشت موسیقی است. میگوید «اصلا نمیخواستم سازبندی شیک و تمیز داشتهباشیم. سراسر فیلم انگار زنگاربسته است و درگیر غباراستو باد وزانو خاکگرفتگی.
میخواستیم این زنگاربستگی در موسیقی هم دیده و شنیدهشود. این فیلم اصلا نیازبه موسیقی تمیز و عریان و کوبنده ندارد. فضای غریب خودشرا دارد. ما نیزچنینکردیم.
زمانِ گمشده!
یکی از مخاطبان کنجکاو زمان قصه فیلم است. ربط فیلم به زمان حالرا میجوید. کارگردان چنین نظری ندارد. «قصه این فیلم میتواند بازه زمانی بسیاری بزرگی را شامل شود. ازآن زمانکه نفت در خاورمیانه فواره زد تا الان. فیلم را سیاهوسفید گرفتیم که تداعی گذشته باشد ولی نه افراطی. اما، مثلا در فیلم اصلا موبایل نداریم. چون موبایل نماد زمان مشخصیست.
ما این را نمیخواستیم. درد این فیلم و پیام آن تاریخ ندارد. شمولیت بیشتری مدنظر ما بود. ما دنبال تکرار و گمگشتگی زمان بود. از یک سو موضوع تولید در این فیلم آجر است که میتواند نخ تسبیح مصالح تمام ساختمانهای ما از خیلی قدیمترها تا کنون باشد. از سوی دیگر مثلا آدمها چای را تو نعلبکی میخورند. که امروز عموما چنین نیست. با اینحال،ما نمیخواستیم نشانه تاریخی رو صحنهها بگذاریم.
زنان، مردان، کارگران
یکی از مخاطبان به جنس رفتار و شخصیت کارگران اشاره دارد. در فیلم هیچیک
شخصیتها و رویدادها صفر و صد نمیشوند. مثلا کارگر تقدیس نمیشود و کارفرما هم تقبیح نمیشود. همه آدم هستند با سیاه و سفیدهای خود. کارگرانی که خصلت و رفتار زشت جاسوسیِ همقطارهای خود را دارند و تعصبات ترک و کرد هم در میانشان بیداد میکند.
فیلم دنبال خود دعوا نیست. میخواهد ریشه دعوا را پیدا کند. شاید هم به همین دلیل استکه خشونت و سترونی فضای کورهپزخانه چنان محسوس است که لوکیشن تبدیل به پرسوناژ اصلی فیلم میشود.
در صحنههای زیادی شاهدیم که مخاطب حرف دیده نمیشود. دیوار را میبینیم. انگار طرف دارد با دیوار صحبت میکند. یا مثلا دعوای بین ابراهیم و شاهو را نمیبینیم ولی دیوار وماشینآلات زمختو ابتدایی درفضا را به عنوان پسزمینهای میبینیم که انگار راوی رویداد است تا لوکیشن.
اما اینکه اصولا چرا موضوع و لوکیشن فیلم کورهپزخانه انتخابشده، کارگردان استدلال مشخص و صریحی ندارد. اکتفا میکند به اینکه « من این فضا را انتخاب کردم، دیگرانهم فضاهای دیگر.
دلیل ندارد همه یک جور فکر کنند. اما کورهپزخانه یک ویژگی خاص هم داشت. آنهم وجود و حضور همه اقوان ایرانی در زیر یک فشار اقتصادی در یک مکان. انگاری ایران را در یک مکان خلاصه کردهایم. از این جهت انتخاب فضا برای من معنا داشت».
در انتها، باید اذعان کرد «دشت خاموش» فیلم معتبر و با ارزشی است. حتی ارزش آن را دارد که به عنوان سند و شاهد یک دوره از زندگی اجتماعی مردم ایران مورداستفاده و استناد قرار گیرد. که چنین است. برای کارگردان فهیم فیلم، بهترین آرزوها را داریم.
احمد بهرامی
احمد بهرامی دانشآموخته کارگردانی سینما از دانشگاه سوره است. گزیدهکار است. پس از ساخت یکیدو مستند و تلهفیلم برای تلویزین، فیلم داستانی «پناه» را در سال ۱۳۹۵ ساخت.
مورد استقبال و تشویق خبرگان سینما قرار گرفت. سهسال بعد فیلم «دشت خاموش» را ساخت که علاوه بر جشنواره کن، از دیگر فستیوالهای معتبر جهانی هم جوایز بسیاری گرفت.
او سه سال پس از این فیلم، «شهر خاموش» را ساخته که همین اواخر پروانه نمایش گرفته. در گیرودار تدارک نمایش آن است. میگوید پسازاین، قصددارد «مرد خاموش»را بسازد و سهگانه مورد نظرش را (ظاهرا با محوریت لطفالله) تکمیل کند.
وسواسهای خاص خودش را دارد. میگوید «علاقه خاصی به شهر و شلوغی و معماری مغشوش آن دارد. در حاشیه، اما، موضوع ساده و قابل درک است. در حاشیه بهتر میتوان مساله را طرح کرد. با این دید است که مکان دشت خاموش انتخاب شده.

[…] گزارش نشست مستند […]