سلام
جهان سرمایه و صنعت جهان غریبی است! همه امور ملک و ملت به دست «سیستم» دولت و حکومت است. چنانی که به بچه در مهد کودک یاد میدهند اگر پدر یا مادرت دعوات کرد به ما (پلیس) زنگ بزن! اگر در خیابانی کسی افتاده یا غش کرده، لازم نیست اهالی زیر بغلش را بگیرند و به جایی برسانند. حداکثر لطفی که میکنند این است که اورژانس خبر کنند. در این جوامع فقر و نداری مایه افتخار نیست. کسی با مظلومنمایی نمیتواند مهر و عنایت دیگران را جلب کند. فقر نشانه ضعف و قصور همان فقیر است نه تقصیر دیگران. در این جامعه مهمترین وظیفه فرد در برابر دولت و حکومت آن است که مالیات را به موقع بپردازد. عوارض بزرگراهی بپردازد و برای درمان دندان خود هزینه بپردازد و درمانهای عادی را از بیمه بگیرد. در این جامعه همهچیز سرجای خود است! دولت کار خودشرا میکند و ملت هم کار خودش را! با اینحال، نظاماتی وجود دارد که رابطه دولت و ملت را سامان میدهد و ملت را راضی نگه میدارد. بارها و بارها رای میدهند، پشیمان میشوند یا خوشحال، ولی در دوره های بعدی هم همان رفتار را تکرار میکنند. میشود گفت جامعه دارای یک سیستم است. یا جامعه تبدیل به سیستم شده. هم میتواند از خودش دفاع کند هم میتواند با سیستمهای دیگر رفاقت یا رقابت کند. اما در برخی جوامع، فقط ظاهر کار مثل همان جهان سرمایه است. دولت به کار خودش است و ملت هم به کار خودش! اما آن نظامات لازم را که این دو طرف را به هم وصل کند وجود ندارد!
در این نوع جوامع یا باید منتظر نزاع بین دو طرف باشیم یا شاهد نوعی خودمختاری مثبت و مولد. مثلا در اواخر دوره قاجار، حکومت مرکزی ایران فاقد انسجام و سیستم لازم بود. ملت هم انتظاری از حکومت نداشت. امیدی به فرج از مرکز نداشت. مردم در بسیاری از شهرها و آبادیها معاش و تلاش خود را داشتند و افتخاراتی هم نصیب ایران کردند. این نوع استقلال عمل را میتوان مماشات یا همزیستی مسالمتآمیز بین دولت و ملت نامید. سر جنگ با هم نداشتند، انتظاری هم در میان نبود. مثال مهم این نوع دوری و دوستی فعالیت و تلاش بازرگانان در شهرهایی مثل اصفهان، تبریز، بوشهر و بسیاری جاهای دیگر بود که هم تجارت داخلی را سامان دادند هم تجارت خارجی را هدایت کردند. اینان مدرسه تاسیس کردند و مساجد را آباد و احیا نمودند. نوانخانه و داروغه هم داشتند. در هر حال، دستشان زیر سنگ حکومت نبود. امورات را میگذراندند. حتی در مواقعی مثل قحط و غلا، خودشان اقدام به واردت گندم از هند و جاهای دیگر میکردند (بوشهریها) و نمیگذاشتند قحطی داخل کشور مردم را از پا بیندازد. تجربه آنان در آن زمان، شاید به درد امروز ما هم بخورد.هرچند درمقیاسی کوچک. ممکناست خیریههاو نهادهای مستقل را دنباله همان رفتار تاریخی مثبت بدانیم. میشود؟!