سلام
بیشک، امنیت و ایمنی بزرگترین و پایهایترین نعمت برای یک شهر یا محله است. بیگفتگو، آشکار است در غیاب امنیت، نه زندگی وجود دارد نه شکوفایی. اما، مساله مهم آن است که امنیت چگونه بهدست میآید؟ یک محله چگونه میتواند امن و ایمن شود؟
طبیعی است در نخستین پاسخ به این سوال، ذهن آدمی به سمت نیروی قهری و انتظامی میرود. در تمام نقاط دنیا، یکی از پایههای رایج و اصلی امنیت شهرها نیروی انتظامی و پلیس است. حجم و جنس این نیرو، ممکن است، در همهجا یکسان نباشد ولی حضورش در همهجا قطعی و رایج است. باز، بیگفتگو میتوان پذیرفت این نیرو توانسته و میتواند بخش مهمی از امنیت و ایمنی محله را تامین و تضمین نماید. ولی آیا میتوان این نوع امنیت را از جنس امنیت پایدار تلقی کرد؟ اساسا، «امنیت پایدار» یعنی چه؟ مگر امنیت هم پایدار و غیر پایدار دارد؟ بله. دارد. امروز در تمام نقاط عالم در پی امنیت پایدار هستند. یعنی امنیت درونی و ذاتی. امنیتی که نیاز به عامل خارجی ندارد. میتوان این مقوله را با مثالی از عالم آدمیزادی تبیین نمود. در نظر بگیرید کسی را که، ضربان قلب او با کمک دارو تنظیم میشود و این فرد با مصرف دارو، زندگی تقریبا عادی دارد و میتواند فعالیت اجتماعی و شخصی خود را ادامه دهد. ولی اگر به هر دلیلی، امکان تهیه دارو از میان برود، آنوقت چه باید کرد؟
حضور نیروی انتظامی در شهر و محله برای تامین امنیت، دقیقا مثال همان داروی قلب برای بیمار قلبیاست. در آنمثال ما با یک «بیمار» سروکار داریم نه یک شخص سالم. شهر یا محلهای که به پشتوانه نیروی انتظامی امن است، قطعا، شهر یا محله سالم نیست. با افول قدرت پلیس و نیروی انتظامی، محله یا شهر دچار آشوب و از هم گسیختگی میشود. پس این امنیت، پایدار نیست. امنیتِ ناشی از حضور نیرویی فراتر از محله است. محله اگر خواهان امنیت پایدار است، باید از درون خود و با مشارکت تکتک اعضای خود این ایمنی را ایجاد کند. اما چگونه؟ آیا با وعظ و خطابه میتوان امنیت محله را تامین کرد؟ آیا میتوان سارق را با پند و ارشاد به راه راست آورد؟
پاسخ مثبت نیست. سلولهای محله باید سالم باشند. برای سلامت سلولها باید خون و اکسیژن کافی به بدن برسد. در محلهای که فقر و بیخانمانی باشد، نمیتوان به بقای امنیت امیدوار بود. در محله و شهری که اعتیاد باشد، نمیتوان به سلامت سلولهای آن اعتماد کرد. پس، اهالی یک محله باید، پیش و بیش از همه، در ریشهکن شدن فقر و اعتیاد در دور و اطراف خود بکوشند. چارهای جز این نیست. باید با درسآموزی از سنتهای قدیم و نیکوی شهرهای تاریخیمان، نهادهای مردمی و محلهای برای درمان فقر و گرفتاری اهالی محله پیدا کرد. طرد معتاد و فقیر دردی را درمان نمیکند. فقیر و معتاد باید در درون خانواده محله درمان و تامین شود. انشاالله.
نوشتهی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۵۷