آمر و مامور، هر دو مقصرند!
«آیا شما تصور میکنید داور و تیمورتاش و امثال آنها نمیدانستند سردار سپه نابغه نیست؟ آیا آنها نمیدانستند سردار سپهی که به زور و مشت اتکا دارد در اولین فرصت قانون اساسی و همهچیز را زیر پا خواهدگذاشت، همانطوری که قبل از سلطنت کردهبود؟ اما، آنها میدانستند سردار سپه نابغه نیست و کسی که سواد ندارد در قرن بیستم موقعی که دنیا آنطور رو به ترقی علمی میرود، نخواهدتوانست کشوری عقبمانده را که احتیاج به معلومات دنیای متمدن دارد، در اثر فکر خود به عظمت و ترقی برساند و میدانستند این مرد زورمند است و به قانون اعتنا ندارد. با این وصف، عالما و عامدا همکاری با او را قبول کردند و با او در محو قانون و آزادی شریک شدند. وکلای مجلس مگر نمیدانستند که وقتی خود آنها در دوره پنجم به زور انتخاب شدند، در دوره ششم ممکن است اشخاص دیگری بهزور انتخاب شوند؟ چرا میدانستند اما به تصور اینکه هر قدر تملق بگویند نزدیکتر خواهندشد و اگر با رژیم کار کنند، همیشه در آن دستگاه سمتی خواهندداشت، مملکت را به دیکتاتور فروختند. بعضیهاشان به ازاء پول، بعضی دیگر در ازاء مقام وکالت و جاه و منصب؛ و دیدید که تا آخر هم روی آن تختههای تابوت در گورستان آن روز بهارستان ماندند. . . . آن وقتی که در نهم آبان ۱۳۰۴ دکتر مصدق در مجلس سینه خود را چاک میزد و فریاد میکشید ای وکلا اشتباه نکنید، با این عمل مشروطیت و قانون اساسی را از بین نبرید و مملکت و حقوق ملی را تسلیم نکنید، و داور از طرف دولت و عدهای از وکلا بر او حمله میکردند مگر داور در دل خود نمیدانست مصدق راست میگوید؟ آن وکلا مگر تظاهرشان مصنوعی نبود؟ چرا. هم داور میدانست و هم وکلا میدانستند که مصدق راست میگوید، اما آنها خود را به آن حکومت دانسته و فهمیده تسلیم کردهبودند. داور میدانست با آن حکومت امثال او نمیتوانند کار کنند بلکه کریمآقا و خدایارخانها . ..»
«مقصرین را بشناسید؛ ارسلان خلعتبری؛ انتشارات بنگاه آدر؛ چاپ اول؛ ۱۳۲۳؛ ص ۱۰»
(این کتاب، نوشته بلندی است از یک وکیل دادگستری که میخواهد آمر و مامور جنایتهای حکومت را شریک جرم بداند)