چاووش هنوز زنده است و سر حال!
«آنانی که عمری دارند و وقایع سالهای ۵۶ و ۵۷ را به یاد دارند، تصدیق میکنند که جامعه بحرانزده ایران، در آن سالها، دچار تلاطم و التهاب غریبی بود و شوق دانستن و تشنگیِ فریاد بر همه شئون زندگی و اجتماعی مستولی بود. حوزههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری جامعه در پی یافتن زبانی تازه برای انعکاس این فریاد بود. موسیقی نیز از این هیاهو و غوغا دور نبود. باید با مفاهیم و زبانی تازه به داد این مردم هیجانزده میشتافت. سرعت و شتاب رویدادها نیز بسیار زیاد بود. هرروز اتفاقی تازه و تنشی جدید را شاهد بودیم. این پرسش در میان اهالی هنر بود که آیا هنر و ابزارهای مدنی موجود ظرفیت پاسخگویی به این تبوتاب را دارد؟ آیا میتوان این جریان توفنده را با ابزار هنری نمایندگی کرد؟ آیا هنر و مدنیت اجتماعی میتواند کمکی به اعتلا و ارتقای حرکت اجتماعی کند؟ در چنان شرایط ملتهبی بود که گروهی از پیشگامان موسیقی اصیل ایرانی، با زعامت محمدرضا لطفی و پایمردی مستمر حسین علیزاده، «چاووش» را راه انداختند. و این شانس و سعادت بزرگ موسیقی ایران بود که در آن برهه بسیار حساس و پرتلاطم، چنین بزرگانی پای در عرصه گذاشتند و بار سنگین نمایندگی حرکت اجتماعی در حوزه موسیقی را به عهده گرفتند. و الحق بسیار محکم و پرثمر عمل کردند و آبروی موسیقی ایران را خریدند. این جریان مهم موسیقایی، با فروکشکردن حرکت اجتماعی مردم و با نشستن نظام حکومتی جدید بر جای نظام قدیم، کمکم ولی در بازهای کوتاه از صحنه موسیقی کشور حذف شد و به سکون و سکوت رفت و شاید هم بشود گفت پاشید. ولی چنین نبود. امروز که با کمی تامل بیشتر به سرنوشت این جریان مهم مینگریم، با خوشحالی میتوانیم ادعا کنیم «چاووش» زنده است و از هم نپاشیده. هرچند، بزرگِ قومِ چاووش، استاد محمدرضا لطفی رخت از جهان بربسته و دوستدارانش را در غمی جاودان برده و قطعا نبود او در تمام این سالها محسوس بوده».
فیلم و گفت؛ گزارش نشستهای شبهای فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان؛ انتشارات اردیبهشت عودلاجان؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۲؛
(متن فوق قسمتی است از گزارش نشستِ پس از تماشای مستند چاووش، در هجدهمین شب فیلم «خانه اردیبهشت اودلاجان»)
