سلام
در سالهای اخیر، در ادبیات معماری و شهرسازی، دو موضوع مهم مورد بحث و نظر است: گردشگری، فعالیت فرهنگی. بسیاری از مدیران و برنامهریزان کشور، برای هر معضل و مشکل شهری و محلی، درمان گردشگری را تجویز میکنند و برای جلب نظر زعما و عقلا هم صفت فرهنگی را به آن میافزایند. امروز هرکجا که قرار است بازارچه یا راستهای طراحی و اجرا کنند، بلافاصله بحث صنایع دستی و کالای فرهنگی مطرح میشود. یا جشنواره هنرهای سنتی و محصولات اقوام مختلف کشور. همه مدیران و برنامهریزان شهری تبلیغِ این نو مشاغل و تولیدات را دارند. و، غالبا، این نوع مشاغل را حلال مشکل بیکاری و رکود اقتصادی معرفی میکنند. صرفنظر از این بحث که سهم این صنایع در تولید ناخالص کشور چقدر است و آیا با احیای کامل این نوع مشاغل، میتوان به رونق اقتصادی رسید یا نه؛ همینطور، صرفنظر از اینکه جهان امروز و دستاوردهای فنی و علمی آن چه نقشی در باروری ذهنی و عینی جامعه دارند، این پرسش مهم را میتوان مطرح کرد که «آیا فقط صنایع دستی و هنر های سنتی هستند که در حوزه فرهنگ قرار دارند؟» آیا پارچهفروش بازار یا آهنگر بازارچه شاپور کار غیرفرهنگی انجام میدهند. آیا کسی که در بیمارستان خدمت میکند کار غیرفرهنگی انجام میدهد ولی آموزگار و استاد دانشگاه کار فرهنگی؟ این پرسش جای تعمق دارد. میتوان باور داشت، تمام مشاغل و حرف، بدون استثنا، بار فرهنگی دارند. همه این حرفهها برای رفع نیاز این مردم بهوجود آمدهاند و هر فعالیتی که نیاز مردم و جامعه را برطرف کند، حتما بار فرهنگی دارد. بر همین اساس، دزدی هرگز شغل نیست و بار فرهنگی هم ندارد چون مالباختگی نیاز مردم و جامعه نیست. به همین خاطر است که قتل و جنایت هرگز شغل به حساب نمیآید هرچند حتی اگر بروز و تظاهر شغلی داشتهباشد، مثل شغل کسی که در کورههای آدمسوزی کار میکرد. کشتهشدن هرگز «نیاز» تعریف نمیشود.
با این توصیف، نیاز امروز بافتهای شهری ما برای ارتقای منزلت اجتماعی و فرهنگی، تنها و تنها، حضور آدمها و سکونت و اشتغال قابل تعریف است. اصراری بر صنایع فرهنگی و هنری نیست. اگر باشند که چه بهتر ولی پارچهفروش و مسگر هم اگر منضبط و منصف کار کند بار فرهنگی محله را بالا میبرد. درستاست که نباید همیشه سنگ گذشته را به سینه بزنیم، درست است که همه وجوه و جوانب زندگی سابق، لزوما، خوب و قابل ستایش نیستند، ولی جوهر بسیاری از جوانب زندگی تاریخی ما جوهر ماندگار هستند. از جمله جوهر کار و معاش بازارهای ما. بازار همیشه مکان تعامل و بدهبستان بازرگانی و فرهنگی، توامان، بود. بقول معروف، «کاسب حبیب خدا» بود. پس آنچه نیاز داریم حضور مردم در بافتها و محلههای تاریخی شهر برای سکونت و کار است. شغل، شغل، و باز هم شغل! و سکونت!
نوشتهی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۲۷