سلام
در سراسر جهان، از جمله در ایران خودمان، همیشه در برابر هر گونه نوآوری یا کار خارج از عرف، هرچند که کاری نیک و مفید باشد، متاسفانه، مردم یا بخش بزرگی از مردم، جبهه میگیرند. مثال ساده و کوچکی میزنیم: فرض کنید تصمیم بگیرید دم در خانهتان چند تا گلدان بگذارید. برای زیبایی محله و کمک به آرامش روانی مردم محله. این کار مگر کار زشت یا عبثی است؟ نه قطعا. ولی آیا ممکن نیست که کسانی این گلدانها را ببرند یا بشکنند؟ چرا هست؟ آیا ممکن نیست کسانی با لبخندی مثلا فکورانه شما را نصیحت کنند که «اینکارها چیه؟ فایده ندارد!»؟ چرا هست. بسیاری از ماها عادت داریم اول «نه» میگوییم بعدش میپرسیم «موضوع چیه؟»! خوب ایا در چنین شرایطی شما چه باید بکنید؟ گلدان را فراموش میکنید و از کرده پشیمان میشوید؟ آیا وارد گفتگو با همسایهها میشوید؟ آیا باز هم به گذاشتن گلدان در دم در خانه ادامه میدهید؟
طبیعیاست هرکسی راهیرا میرود. ما تجربههای عمومی مشخصی هم داریم. این تجربهها آموزنده هستند. در یکی از شهرهای جنوب کشور، حدود بیست سال پیش، شهردار جوان ولی خوشفکر شهر لبه شیبدار خط آهنی را که از داخل شهر میگذشت، و همیشه سیاه و کثیف بود، تمیز کرد، لای شنهای شانه خط را خاک غنیشده ریخت، چمن کاشت و لای چمنها هم چراغ باغی کاشت. از همان اول برخی از اهالی شروع کردند به تمسخر و اینکه این چراغها را مردم میشکنند و این کارها چیه و از این حرفها.
در محمدآباد کرج، در تهران و در خیلی جاهای دیگر هم تجربههای مشابهی داریم. در یکیاز محلههای بخش قدیمی مهرشهرکرج، دیوار بیرونی چند خانه پر از گلدان است. مردم میروند جلو دیوار عکس یادگاری میگیرند. در شهر اوز، تا مدتها عبور و مرور مردم در خیابانها، به ویژه تردد پیاده را خود مردم اداره میکردند. شاید امروز هم چنان باشد. طبعا همه این موارد، یک شبه فراهم نشده. پیشگامانی بودهاند که پا پیشگذاشتند و راه را بازکردندتا دیگران بیایند. ظرفیت تکتک مردم متفاوتاست. یکی حوصلهدارد،دیگری نه. یکی آمادگی خطر دارد آن یکی نه. فقط یک موضوع را باید بهجد مورد توجه قرار داد. یک معمار بزرگ سوئیسی میگوید: «کنار جوی آب ایستادهاید. سنگریزهای را به داخل جوی میاندازید. آب کدر میکشور و موجدار. پس از لحظاتی، آب صاف میشود و شما سنگ را میبینید نشسته بر کف جوی آب. چنانی که انگار سالهاست در آنجا بوده». و ما اضافه میکنیم:البته به شرطیکه سنگ را جای درستی بیندازید!