تصاویری از دوران تاریک!
«یوم سهشنبه غره شهر شعبانالعظیم. صبح مالها را زین کرده، سوار شدیم. راندیم به طرف حاجیآقا. رسیدیم خانه آقا سیدصادق. این ده خالصه است. حاکم آنجاها نواب ابراهیم میرزا است. آدمی فرستاد. شما کی هستید. از کجا میآیید و به کجا میروید؟ میرزا اسدالله گفت: پسرعموی مستوفی الممالک هستم و به تبریز میروم. نهار کباب مرغ درست کرد. صرف شد. سوار شده، آمدیم. در بین راه شخص مفلوکی را دیده، کفش خود را با قدری خرجی به او دادم تا رسیدیم به قوریگل. مرغابی زیادی بود. تیر انداخته، یکیدوتای آنها را در آب زدیم. یک نفر از رعیت را فرستاده که بیرون بیاورد، نتوانست. انعامی به او داده رفتیم. حالت میرزا اسدالله مغشوش بود. رفت به قریه یوسفآباد که پایین گردنه شبلی واقع است. با کربلایی کاظم. این ده مال حاجی میرزا عبدالرحیم امامجمعه است. خلاصه از گردنه شبلی گذشته، رسیدیم به چمن سعدآباد. چای عصر در آنجا صرف شد. چند نفر از آدمهای نواب شاهزاده تفنگدارباشی در آنجا نشستهبودند. آن چمن را قریب یک فرسخ، حضرت اقدس والا ولیعهد روحی فداه باغ درست کردهاند. الحق خوب جایی است. در بین راه هم دو فرسخ به دو فرسخ قراولخانه میخواستند بنا نمایند. آمده تا باسمنج، خانه یکی از رعیتها، آنجا به ما گفتند نواب نصرتالسلطنه جویای آمدن شما هستند که کالسکه و آدم به استقبال شما بفرستند. بدین وسیله به قدر ربع ساعت در آنجا توقف کرده، حرکت کردیم. یک ساعت به غروب مانده به خلعتپوشان رسیده، روی پل چوبی نشسته، مشهدی ابراهیم سرایدار در آنجا چای درست کرده، خوردیم. انعامی به او داده، سوار شدیم به طرف شهر، آمده سر اسبهای جناب صاحبدیوان، که پیشکش حضرت ولیعهد بود. خلاصه، نیمساعت از شب گذشته وارد شهر (شده) در خانه عیوضبیگ منزل کردیم و استراحت نموده، از زحمت و مشقت راه فارغ شدیم. روز چهارشنبه دویم، صبح را مخفی به حمام رفته، چون که لباس نداشتم، پسر عیوضبیگ را به بازار فرستاده، لباس . . .»
سفرنامه میرزا حسنخان (الفراریه)؛ تصحیح و اضافات از امید شریفی؛ انتشارت ایرانشناسی؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۰؛ ص ۱۳۲
(خواندن سفرنامهها و تذکرههای دوره تاریک و کاملا عقبمانده قاجار برای روشنشدن ذهن بسیاری از رجعتطلبان مفید است.)