عشق و آفرینندگی همزادند!
«سیاوش در سرزمین توران دو شهر میسازد: کنگدژ و سیاوشگرد. و این تمثیلی است از آفریدن؛ چه، ساختن آفریدن است. انسان با ساختن و آفریدن انسان میشود. آنگاه که انسان در آغوش طبیعت «زاده» میشود، میان او و طبیعت تمایزی نیست. اوست و مشتی غریزه که در حیوان نیز هست. آنچه که در زمانی دیگر او را از طبیعت جدا و متمایز میکند، نیروی آفرینندگی است. آفرینندگی از کار ساده آغاز میشود، در این مرحله نمیماند. از فن و صنعتگری میگذرد، در پرستشگاهها تجسم مییابد و سرانجام در سیری متعالی به هنر میرسد. شهر همه این آفرینشها را در خود دارد. کسی که شهر ساخت، ضمنا ابزار بسیار ساخته، بازار و پل و سرا . پرستشگاه و آثار هنری نیز ساخته؛ یعنی به آفرینشی جامع دست یازدیدهاست. آفرینندگی سیاوش را از دیدگاههای دیگر نیز میتوان دید. شهر نشینی، تا به امروز هم، والاترین مرحله تمدن است که جنگلنشینی و خانهبهدوشی و تمدن بدوی کشاورزی را پشت سر دارد. در دوران شهرنشینی است که فردوسیها، رازیها و مانیهای ارژنگساز بهوجود میآیند. شهر مکانی است برای گردآمدن انسانها و زندگی مشترک. باشد که جمعشدن تنها به جمعشدن دلها و جانها بینجامد و از پیوند دستها و دلها رسالت انسان جمعی فراهم آید. این چنین آفرینندگی، ضمنا، عشقورزیدن به انسانها نیز هست که والاترین چهرههای عشق است. برخی روانشناسان امروز به ما میگویند، عشق و آفرینندگی از نیازهای نخستین آدمی است؛ ولی همینها میافزایند که بالابردن عشق نخستین، به ستیغ عشق به بشریت، و رسانیدن کار ساده به مرحله آفرینندگی تنها از صاحب همتان برمیآید. سازندگی و عشق به آدمیان همزادند.»
«دیدگاهها؛ مجموعه مقاله؛ مصطفی رحیمی؛ انتشارات امیرکبیر؛ چاپ اول؛ ۱۳۵۲؛ ص ۸۳»
(مصطفی رحیمی از متفکرین مطرح ایران در سالهای ماضی بود. مضمون نوشتههای او درونمایههای مدنی و ادبی توامان داشتند)