ملاقات شاه و آیتالله در صحن عبدالعظیم!
«دومین مرجع تقلید شیعیان در نجف آقای مامقانی بود که او هم مثل آقای شربیانی اهل آذربایجان بود. . . اندکی پس از مراجعتم به تهران (از خلیج فارس) همین روحانی جلیلالقدر در راس گروهی از شیعیان بینالنهرین، که عازم زیارت مرقد حضرت رضا بودند، به سوی ایران حرکت کرد و قرار بود در سر راه خود به مشهد مقدس چند روزی هم در تهران توقف کند. . . . آیتالله پس از رسیدن به قم . . . تقریبا بلوایی در این شهر مذهبی برپا کرد. زیرا صریحا اعلام کرد عوارض راهداری که از طرف یک موسسه کافر فرنگی- بانک شاهی انگلستان – برای حفظ و مرمت این راهها و نیز برای اداره پستخانهها و قهوهخانههای سر راه وضع شده – حرام و پرداخت آن خلاف احکام شرع است! . . . مظفرالدین شاه وقتی که شنید این روحانی پارسا وارد ایران شده، از او دعوت کرد چند روزی به تهران تشریف بیاورد، ولی مجتهد ذینفوذ این استدعای ملوکانه را صریحا رد کرد و دلیل آورد که حاضر نیست وجود خود را به کثافت شهری آلوده کند که این همه یهودی و عیسوی در آن ساکنند و زنها و دختران بیحجاب، خود را در کوچهها و خیابانهای شهر به نامحرمان نشان میدهند. اما در ضمن، به شاه اطلاع داد چون خیال دارد هنگام عبور از حومه پایتخت در حضرت عبدالعظیم نماز بگزارد، از ملاقات با اعلیحضرت در آن مکان مقدس امتناع نخواهد کرد. . . . موقعی که شاه وارد صحن حضرت عبدالعظیم شد، با کمال احترام پیش آقای مامقانی تعظیم کرد ولی مجتهد بانفوذ کوچکترین اعتنایی به این تواضع و ادب ملوکانه نگذاشت. . . . شاه به قراری که راوی نقل میکرد، دو سه استکان از آبی که این شخصیت روحانی در آن وضو گرفتهبود نوشید و به این هم اکتفا نکرد، بلکه دستور داد چندین شیشه خالی را از تتمه آب وضوی آقای مامقانی پر کنند تا بعدا مخدرات حرم و کنیزکان آنها نیز به عنوان تبرک آن را بیاشامند».
«خاطرات سیاسی سرآرتور هاردینگ» ترجمه جواد شیخالاسلامی؛ مرکز نشر جهاد دانشگاهی؛ چاپ اول؛ ۱۳۶۳؛ ص۱۰۰؛ (نقطهچینها برای کوتاهکردن مطلب و دوری از اطاله کلام است. مثل اغلب سفرنامه دیگر، این را هم باید با احتیاط خواند!)
