بهتر است شاه حکومت را به مردم واگذارد!
کتاب «خاطرات تاجالملوک»، اثری است از سلسله کتابهای تاریخ شفاهی که در چارچوب یک برنامه مشخص، در دانشگاه هاروارد، بعد از انقلاب کلید خورد. در این چارچوب، با اغلب کارگزاران و تصمیمسازان رژیم گذشته گفتگو شده و خاطرات و نظرات آنها را ضبط و نتشر کردهاند. این کتابها امروز در حکم سندهایی از تاریخ معاصر به شمار میروند.
کتاب «خاطرات تاجالملوک» از جهاتی، جذاب و خواندنی است. پیش از همه، بدین خاطر که این خانم همسر رضاشاه بوده و بخشی از زندگی شخصی شاه راروایت کرده، آن هم با عنوان «رضا» نه «رضا شاه» یا «اعلیحضرت». و این سبب صمیمیت قصه شده. گذشته از آن، برخی روابط پنهان مقطع کوتاه و حساس کودتای ۱۳۹۹ را بازگویی کرده که زاویه دید تازهای دارد. در این کتاب تصویرهایی از وضعیت دربار احمدشاه در لحظه خلع او آمده که جالب و تازه است. میگوید: «شب که رضا به خانه آمد و خبر داد کار طایفه قاجار تمام شد و حکم کردهام فردا کاخ گلستان را تخلیه کنند، من از رضا خواستم که فردا صبح به کاخ بروم و ناظر تخلیه اسباب احمدشاه باشم. رضا سرلشکر طهماسبی را مامور تخلیه کاخ و عمارت سلطنتی ودربار کردهبود. رضا از پیشنهاد من استقبال کرد و گفت: «از اتفاق، خیلی فکر خوبی است چون زنهای احمد علاف، رضا احمدشاه را احمد علاف صدا میکرد، و زنهای محمدحسن میرزا، ولیعهد، در اندرونی هستند و خوبیت ندارد سربازهای عزباوغلی وارد اندرونی شوند. شما عدهای از زنهای محترمه را بردارید و امور مربوط به زنها را سرپرستی کنید».
من فردا به اتفاق خواهرانم و همسران چندتن از نظامیها مثل خانم سرلشکر بوذرجمهری، سرلشکر امیراحمدی، سرلشکر یزدانپناه، سرلشکر امیرطهماسبی و عبدالحسین تیمورتاش که بنوبه خود زنان شیردل و با جراتی بودند، روانه عمارت شاه و دربار شدیم.»
تاجالملوک توصیف میکند «محمدحسن میرزا همسر عقدی خود، دختر شعاعالسلطنه را طلاق گفته و حالیه زن عقدی نداشت اما وقتی به اندرون رفتیم ملاحظه کردیم بالغ بر ۱۸ زن صیغهای محمدحسن میرزا هستند که بزرگترین آنها ۱۴ سال داشت و از اهالی امامه در شمال تهران بود. عدهای از زنهای سلطان احمدشاه هم در آن محل حضور داشتند. من به زنها گفتم هرچه وسایل مربوط به خودشان دارند، میتوانند بردارند و با خود ببرند. . . زنان احمدشاه و محمدحسن میرزا که عموما صیغهای بودند سراسیمه از این اتاق به آن اتاق میرفتند و درِ صندوقها را میگشودند و هرچه میتوانستند برمیداشتند. . . . بعضی زنها به من مراجعه میکردند و با گریه اظهار میداشتند برای مراجعت به مسقطالراس خود پول کرایه ندارند»
دیدار استالین با شاه جوان!
در کتاب خاطرات تاجالملوک، به ملاقاتها و رویدادهای سیاسی هم اشاره رفته. از جمله دیدار ژوژف استالین با شاه جوان در پایان جنگ دوم. او تعریف میکند:
«مرحوم یوسف استالین شخصا به کاخ سعدآباد آمد و با شاه جوان ایران و من که مادرش بودم و دختران و سایر فرزندان رضا ملاقات کرد و عصرانه خورد. . .او همچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند همسن و سال او دارد که تحت اسارات آلمانیها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت در آمدهاست. . . در مورد استالین این نکته را هم باید بگویم برعکس آنکه ما شنیدهبودیم ادم خشن و مستبدی هست، بسیار مهربان و خندهرو و بذلهگو بود. . . استالین چند نصیحت تند و صریح هم به محمدرضا کرد و گفت فئودالیسم یک سیستم قرونوسطایی است و شاه جوان ایران اگر میخواهد موفق شود باید کشاورزان را از دست استثمارگران نجات دهد و زمینها را به آنها بدهد. او همچنین به محمدرضا گفت نباید به حمایت امپریالیستها مطمئن باشد، زیرا آنها همانطور که رضاشاه را از مملکت بیرون انداختند اگر منافعشان به خطر بیفتد او را هم از کشور بیرون خواهندانداخت. . . استالین با آنکه میدانست ما ناراحت میشویم، اظهار داشت شاه جوان بهتر است در اولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذار کند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرونوسطایی است جمعآوری نماید. استالین به محمدرضا گفت، به هرحال مردم بساط سلطنت را جمعآوری خواهندکرد و اگر او خود در برچیدن سلطنت پیشقدم شود نام نیکی از خود در تاریخ به یادگار خواهدگذاشت. محمدرضا و ما هیچ نمیگفتیم و فقط گوش میکردیم. در پایان، محمدرضا به استالین گفت: من از توجهات شما تشکر میکنم. اما نوع حکومت ایران را مردم ایران انتخاب کردهاند و تا وقتی مردم این طور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم کرد»
اگر از بعضی روایتهای خالهزنکی او درباره فرح و دیگر عروسانش صرفنظر کنیم، این کتاب را میتوان یکی از آثار خواندنی رشته کتابهای «تاریخ شفاهی ایران» دانست.
«خاطرات تاجالملوک»
ویراسته مصطفی اسلامیه؛ انتشارت نیلوفر؛ چاپ اول؛ ۱۳۹۱؛