سلام
در علم روانشناسی، به ویژه روانشناسی اجتماعی، یک گزاره مهم و اساسی وجود دارد. گفته میشود، وسعت نگاه هرفرد به محیط اطراف خود، بستگی مستقیم به وسعت مکان و اجتماعی دارد که فرد در آن زندگی میکند. به عبارتی، هرچه فرد در محیط، شهر یا کشور بزرگ و متنوعتری زندگی کند، نگاهش و تفکرش وسیعتر و متعالیتر میشود.
بصورت مصداقی، کسی که در پایتخت چند میلیونی زندگی میکند دید بازتری نسبت به یک روستایی دارد. این یک اصل است و حتی در مورد خانواده هم صدق میکند. در مورد هممحلهایها و همسایههای یک مجتمع آپارتمانی هم صادق است. بارها دیدهایم که اهالی یک مجتمع سر هیچوپوچ با بغلیدستیهاشان کدورت و نامهربانی داشتهاند یا اهالی یک محله باهم رابطه سرد و بیمنطقی داشتهاند. این نوع رفتارها، در اصطلاح روانشناسی اجتماعی، ناشی از اقتضائات «جامعه بسته» است و ظاهرا گریزناپذیر است.
خوب، تکلیف چیست؟ ما میخواهیم در محله زندگی کنیم و روابط محلهای باهم داشتهباشیم. میخواهیم فرزندمان در مدرسه محله درس بخواند و ما هم خریدهای روزانهمان را از محله تامین کنیم و گروههای هنری و ورزشی بچههامان هم گروههای محلهای باشد. آیا این وابستگی به محله و تمرکز بر روابط محلهای سبب «دوری» و «بستهبودن» ما نمیشود؟ مگر نه آن است که هرچه محیط اطراف و محیط زندگیمان وسیعتر باشد، فکرمان بازتر و دیدمان روشنتر خواهدبود؟ پس این تضاد را چگونه باید بشناسیم و حل کنیم؟
اینجا ناگزیزیم به یک موضوع مهم دیگر اشاره کنیم. آن هم موضوع هویت است. در مقیاس کلان، میگوییم ما «ایرانی» هستیم و هویت ما با «ایرانیبودن» تعریف میشود. به هرکجای عالم که برویم، ما را به عنوان یک ایرانی میشناسند. حال اگر، ایرانی بودن خودمان را کتمان کنیم یا نفی کنیم، ما را با چه هویتی خواهند شناخت؟
شما برای اینکه «بینالمللی» شوید باید نخست «ملی» شوید. ملیها باهم بینالملل را میسازند.ما باید ملی عمل کنیم ولی بینالمللی فکر کنیم. محله هم همینطور است. عِرق و علقه محله داشتن، در حقیقت، به معنی داشتن ریشه است. ما به عنوان اهالی یک محله، همراهبا محلههایدیگر، شهررا و جامعهمدنی را میسازیم. بنابراین، اگر «محلهای» درست و واقعی باشیم، حتما، ملی هم هستیم. کشوری هم هستیم.
ریشه ما در محله است ولی تفکر و نگاه ما ملی و کشوری است. پس توسعه محلهای منافاتی با تنوع و وسعت دید ندارد. شاید هم عکس قضیه باشد. هرکس که عِرق و علقه محلهای داشتهباشد، عمیقتر و وسیعتر از دیگران میتواند عضو یک شهر یا جامعه بزرگتر باشد. محلهها در یک بدهبستان مستمر و مداوم، باهم در تعامل هستند، همدیگر را تکمیل میکنند و در کنار هم جامعه مدنی شهر را میسازند. محله، واحد پایه شهر است.
نوشتهی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۸۹