در تلاطم سالهای جنگ جهانگیر دوم، وقتی اکبر جعفری از ملایر بار و بنه بست و به امید پیداکردن کسب وکاری آبرومندانه راهی تهران شد، کسی فکر نمیکرد این مرد جوان بعدها یکی از مشهورترین اهالی پایتخت شود، آن هم با بستنیهای خوشمزهای که درست میکرد (بستنی اکبر مشتی). قصه، قصه نخستین بستنیفروشی تهران است که حالا برای خودش آوازهای دارد.
اکبر جعفری جوان بود و بیتجربه اما سرش حسابی باد داشت و عهد کردهبود در تهران زندگیاش را بسازد. همین هم شد. فصل جدید زندگی او در تهران با یک دوستی خوب آغاز شد. او رفیق صمیمی ممد ریش بود. ممد ریش جوانی بود مانند او که به خاطر بلندی ریشهایش در میان عوام به این نام خوانده میشد.
آخرین سال سلطنت ناصرالدین شاه بود که تهیه بستنی در تهران رواج پیدا کرد. آن هم به واسطه آشپز اخراجی قاجار؛ او دوست ممد ریش بود. قصه آشنایی اکبر مشتی و ممد ریش را «محمد ملایری» روایت میکند. کسی که با اسناد و مدارکی که در اختیار دارد خود را وارث اکبر مشتی معرفی میکند و حالا شعبهای از بستنی اکبر مشتی را به همین نام در تجریش دارد.
«اکبر جعفری نام شناسنامهای اکبر مشتی است. رفاقت او با محمد ریش، مسیر زندگیاش را تغییر داد. محمد ریش با آشپزی که از زمان قاجار در دربار کار میکرد و بستنیزدن را در فرانسه یاد گرفتهبود، رابطه دوستانه داشت. وقتی در سال ۱۳۱۷ آشپز را از دربار بیرون میکنند به محله آب منگل میآید و همان موقعها بستنیسازی را به محمد ریش و اکبر مشــتی یاد میدهد. مثلا ثعلبزدن به بستنی را که یک جورهایی ضدیخ بستنی است، همان آشپز سابق دربار به آنها یاد داد».
رفاقت اکبر مشتی با محمد ریش به شراکت بدل میشود و این دو نفر نخستین بستنیفروشی تهران را در خیابان ری راه میاندازند: «سال۱۳۲۰ ممد ریش و اکبر مشتی در خیابان ری مغازهای میخرند و با هم بستنیفروشی راه میاندازند».
دو سال بعد ممد ریش کنار میکشد، اما اکبر مشتی مغازه را حفظ میکند. او بیشتر شغلهای رایج آن روزگار مثل طوافی، دستفروشی و میوهفروشی را تجربه کرده بود. قبل از بازکردن بستنیفروشی هم ۱۳سال «چارواداری» میکرد. با قاطر از تهران قندوشکر و چای به شهرهای شمالی میبرد و از آنجا هیزم و زغال به تهران میآورد. محمد ملایری میگوید: «ســال ۱۳۱۸و قبل از باز کردن مغازه بستنیفروشی، سر کوچه آبمنگل بستنیفروشی میکرد».
خودش میگفت «بستنیفروشی نوعی دورهگردی بود و ما آن را به شغل ثابت بدل کردیم. اکبر مشتی کاری کرد که مشتری از همه جای تهران برای بستنیخوردن به مغازهاش در خیابان ری بیاید.»
«همه رجال سیاسی از صدر تا ذیل، مشتری اکبر مشتی بودند. از اهالی معمولی شمیران گرفته تا رجال سیاسی درجه یک، شب جمعهها به زیارت شاه عبدالعظیم (ع) میرفتند و در راه برگشت طعم بستنیهای ما را میچشیدند».
در آن دوران هنوز یخچال وجود نداشت و اکبر مشتی برای نگهداری بستنیهایش به کوههای اطراف میرفت و یخ مورد نیازش را تأمین میکرد: «بستنیهای اکبر مشتی تک بود او برای درست کردن این بستنیها از بهترین گلاب، بهترین و گرانترین پسته و زعفران استفاده میکرد».
اکبر مشتی فرزند نداشت و یک جورهایی محمد ملایری را فرزندخوانده خودش میدانست. او بعد از ادامه تحصیل وارد دانشگاه میشود و در سال ۱۳۴۳لیسانس حقوق میگیرد، اما دست روزگار یک بار دیگر زندگیاش را با میراث اکبر مشتی گره میزند: «خدابیامرز همیشه میگفت تو میراثدار من هستی و میتوانی چراغ مغازهام را روشن نگه داری.
من حقوق خواندهام و کارمند شرکت نفت بودم. وقتی اکبر مشتی در سال ۱۳۴۷ و در نودوهفت سالگی فوت کرد، کارگر قدیمیاش مغازه را میچرخاند، اما بعد از آنکه پسرش در جبهه تیر خورد و قطع نخاع شد خودش هم از کار افتاد و مغازه بستنیفروشی خیابان ری بلاتکلیف ماند و دست آخر در سال ۱۳۶۶بسته شد.
نام
|
بستنی اکبر مشتی |
قدمت | قاجار |
ویژگی خاص | بستنی اکبر مشتی |