سلام
از آن روزی که برخی از اهالی محله به این نتیجه رسیدند که «محله دیگر جای زندگی نیست»، افول محله آغاز شد. چرا چنین تفکری پیدا شد، داستان مفصلی دارد ولی قطع و یقین باید دانست که طرحهای شهری نسنجیده سالهای سی و چهل خورشیدی نقش بسیار مهمی در پیدایش این تفکر داشتند. طرحهایی که معلوم نبود چه از جان این محله میخواهند. از اول سالهای سی طرح و برنامههای متعدد برای «نوسازی» محله پیشنهاد میشد و هریک از آنها تا به مرحله نهایی تصویب و اقدام برسند سالها طول میکشید و نهایتا یا با عدم تامین مالی متوقف میشدند یا کشتیبان را مسیری دیگر گشوده میشد. نتیجه این بلاتکلیفیها ویرانی هرروز بیشتر محله بود. اهالی اجازه بازسازی و تعمیرات نداشتند و شهرداری و دولت هم توان کاری را نداشت. در این سالها داد و شکایت مردم به جایی نمیرسید و تنها نتیجه همه این کوش و توانها تخریب هرچه بیشتر محله بود. شهرداری منطقه با این استدلال که برای محله طرح کلان شهری دارند از ارائه سادهترین امکانات خدمات محلهای به آن اجتناب میکرد و مردم نیز چارهای جز این نمیدیدند که راه کوچ از محله را در پیش بگیرند.
تصور اینکه در میانه سالهای چهل که ساختو ساز مسکونی در محلات مختلف تهران داشت رونق میگرفت، در قلب شهر خانههاو مغازهها با استقبال بسیار کمی مواجه بودند امر عجیبی است. در میانه دوم سالهای چهل شوق ساختن و خریدن خانه چنان اوج گرفتهبود که بخشهای بسیاری به تهران اضافه میشدند. پهنههای وسیعی چون تهران پارس و نارمک در شرق و تهراننو و تاج و آلستون در غرب سبز میشدند ولی محله تاریخی شهر تهران با تمام امکانات ارتباطی و شهری بالقوه در رکود به سر میبرد. اینها عموما به خاطر تفکرات غلط شهرسازی بود که توسعه شهری را در برابر ارزشهای تاریخی و ملی قرار میداد. تفکری که «محله» را حذف و «قطعه شهری» را جایگزین آن میکرد. تفکری که امروز پس از چند دهه عبث و غیرکارابودن خود را نشان میدهد. محلهها که در طول زمان تبدیل به پاره سکونتگاههای امن و منسجم شدهبودند از هم میپاشیدند و قطعههای شهری جایگزین آنها میشد که انسجام درونی بین اهالی نداشت. تجربهای که در جهان غرب شروع شدهبود و آموزههای آن در شهرهای ما پیاده میشد. مردم ایران که سدههای طولانی در محلهها زندگی کردهبودند و در قالب این زندگی، اغلب روابط خانوادگی پیدا کردهبودند با این تفکرات به خیابانها میرفتند که نه دری برای دوستی داشت نه دروازهای برای فرار کدورت. اینها تفکرات غلط شهرسازی بود که از سالهای سی خورشیدی به بعد شهرهای را ما داغون کردند و امروز، آثار درد را در تن جامعهمان حس میکنیم. ولی خوشبختانه، حس احساس درد را داریم!
نوشتهی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۸۰