مرد امروز در اکباتانِ دیروز!

««تق». این صدای چرخ‌های گاری‌هایی است که در خیابان اکباتان، روبروی چاپخانه مظاهری در چاله‌های نیمه‌عمیق آسفالتِ پیر شده می‌افتند و انبوه کاغذهای بزرگ رولی سبک و سنگین را می‌برند و می‌آورند. درست همان نقطه‌ای که محمدمسعود روزنامه‌نگار را به ضرب دو گلوله از پا درآوردند. «تق.» مرد همسایه چاپخانه مظاهری همین را می‌گوید؛ شاهدان عینی هم هنگام ترور مسعود این صدا را شنیده‌بودند. فقط «تق» و آن‌قدر بریشان بی‌اهمیت و کم‌جان بوده که هرگز متوجه نشدند که با آن «تق» نفس در سینه محمد مسعود تنگ شده‌است. از سال ۲۶ تا ۸۹ چندیدن ده ‌بار آسفالت خیابان اکباتان روبروی چاپخانه مظاهری ترمیم شده و رد خون مسعود با جاروی رفتگران خراش برداشته‌است. با این همه، مغازه‌داران جوان و نسل چهارمی مسعود و ماجرایش را در این خیابان مثل قصه‌ای خیالی گوش به گوش نجوا می‌کنند. «آهان، محمد مسعود». می‌گویند جلو همین مغازه روبروی این چاپخانه قدیمی تیرش زدند. . . کرکره چاپخانه مظاهری پایین است. گردوغبار فصل‌ها و تارهای عنکبوت نشان می‌دهد که سال‌ها کرکره بالا نرفته‌ است. چاپخانه مظاهری شاید معروف‌ترین چاپخانه ایران است؛ به علت ترور محمد مسعود روبروی پیاده‌رویش. نام این چاپخانه در همه کتاب‌های تاریخی که به این موضوع پرداخته‌اند، بارها تکرار شده‌است. از بالای کرکره آهنی می‌شود دیوارهای مخروبه‌ای را دید که شده‌ است ملک آقای درویش، صاحب اغذیه‌فروشی درویش. می‌گوید: قبلا مغازه ما هم جزو این چاپخانه قدیمی بود که بعدا قسمتی از آن را جدا کردیم و پیتزا و ساندویچ می‌فروشیم و بقیه ملک هم فعلا کاربری ندارد. . تق. . تق. . . حدود ساعت نه شب آقای مسعود برای بازرسی به چاپخانه آمد و بعد هم به اتاق ماشین‌خانه رفت تا صفحات زیر چاپ را ببیند. احتمال دارد این مطالعه پانزده دقیقه شد.»

«آمدیم خانه نبودید»؛ روایت خانه‌های مشاهیر ایران؛ نسرین ظهیری؛ نشر ثالث؛ چاپ دوم؛ ۱۳۹۳؛ ص ۴۲۳؛

خانه نبودید, آمدیم خانه نبودید, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx