سلام
در سالهای اخیر، برخی اصطلاحها و شعارها ورد زبان مردم شده. بهویژه ورد زبان مدیران و برنامهریزان. یکی از رایجترین حرفها، «گردشگری» است. به درست یا به غلط، در بسیاری از جاها و موارد، گردشگری کلید توسعه و پیشرفت معرفی میشود. متاسفانه، در اغلب موارد، تعریف درستی از گردشگری مطرح نمیشود. حتی برخی مواقع، «خرابه پرستی» نیز پایه گردشگری تلقی میشود. و بدتر از آن، بدبختی و زندگی سیاه مردم را دستمایه گردشگری تلقی میکنند. ولی چنین نیست و نباید باشد.
در نگاهی پیشرفته، هم احترام گردشگر لازم است هم احترام میزبان گردشگر. قرار نیست مردم یک محله یا شهر خدماتچی عدهای باشند که از دیدن خانههای خراب و چهره مصیبتزده مردم برای خود خاطره میسازند. این خاطره، نخست ظلمی است به آن مردم و سپس به خود گردشگر. دیدن زشتی و بدبختی که لذت نیست! سادیسم است. خداوند عالم این دو چشم را برای دیدن زیباییها به ما داده. گوشهای ما لایق و شایسته شنیدن بهترین نغمهها هستند و دماغ و مزاج ما برای بو و عطر زیبا آفریده شدهاند نه برای استشمام بوهای عفن و کثیف.
در قاموس و نگاه پیشرو، برای جذب گردشگر باید آبادی و نشاط محیطی را سرلوحه عمل قرار داد. گردشگر باید فضا و مکان زیبا را ببیند و با انسانهایی همتراز خود آشنا شود. جلب ترحم گردشگر به بدبختیها و زندگی دونمایه مردم، هرگز، افتخار نیست. این نوع گردشگری، هرگز مایه پیشرفت نمیشود. این گردشگری رابطه فرودست و بالادست را توجیه و تفسیر میکند. انسان ایرانی هرگز فرودست نیست و نباید باشد. انسان ایرانی، با این تاریخ و باستان فرهیخته، شایسته احترام و ارج است. میزبان ایرانی گردشگر کم از گردشگر نیست و اگر برتر از او نیست، در تراز او هست. پس باید تفاخر تاریخیمان را نشان دهیم.
بر این اساس، اگر میخواهیم توسعه آبرومند مبتنی بر گردشگری داشتهباشیم، نخست باید خود را به تراز بالا و والای گردشگران برسانیم. محله و شهرمان را باید آباد کنیم. محله و شهر ما باید مثل گل نظیف و پاکیزه باشد؛ محله و شهر ما باید بستر مناسبات انسانی فاخر و اصیل باشد. نظم محیطی و اخلاق اجتماعی باید بر محله و شهر ما سایه بیفکند. محله و شهر ما باید، در بدهبستان شهرهای جهانی، چیزی برای عرضه به دیگران داشتهباشد. محله و شهر ما نباید دنبال دریافت چیزی از گردشگران برای ارتقای خود باشد. محله و شهر ما باید بدهبستان فرهنگی برابر و هموزن با دیگران داشتهباشد. فرهنگ، مثل سیل است و به اصطلاح، «جاری» و «ساری» است. مقابل جریان فرهنگ نمیتوان سد کرد، مگر با فرهنگی غنیتر، که ما ریشههایش را داریم.