گزارش مستند چیغ, گزارش مستند چیغ, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو هفتاد و دومین شب فیلم/ ۱۶ مهرماه ۱۴۰۴ خورشیدی

حدود سی سال پیش، به همت محمدرضا سرهنگی، که تهیه‌کننده و عاشق سینما بود، ۵۳ فیلم با موضوع کودکان تولید شد. به نظر می‌آید، این فیلم «نه برای کودکان، بل درباره کودکان» بودند. گفته می‌شود هیچ یک از کارگردانانی که برای ساخت در این مجموعه دعوت شدند، تحت هیچ فشار وتقاضا ازجانب سرهنگی نبوده‌اند و این تهیه‌کننده فرهیخته تمام تلاش خودرا برای آرامش فیلم‌سازان در خلق اثر معطوف کرده.

برخی از این فیلم‌ها توسط کسانی ساخته‌شدند که کار اول‌شان بود، ولی عموما کارگردانان مطرح و بنام بودند که درباره کودکان در مجموعه «کودکان سرزمین ایران» فیلم ساختند. کسانی چون محمدرضا اصلانی، خسرو سینایی، کامران شیردل، محمدعلی سجادی، محمدرضا مقدسیان و خیلی کسان دیگر. دوسه نفر از اینان بیش از یک فیلم ساختند و بقیه هرکدام فقط یک فیلم در این مجموعه دارند. اهمیت تولید این مجموعه، علاوه بر حضور جهره‌های مشهور سینمایی، ایجاد جریانی در سینمای ایران بود. بعدها، فیلم‌هایی با این ساختار در سینمای ایران تولیدشد.

فیلم «چیغ» به کارگردانی محمدرضا اصلانی، یکی از این مجموعه است که در صدوهفتادو دومین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد. مستندی پر از ایما و اشاره و ارجاعات تاریخی و فلسفی. بهانه فیلم برای انتقال روایت اسطوره‌ای اصلانی از یارسانان ایران، چیغ یا چیق است. بافته‌ای بومی کردستان و کرمانشاهان برای حفاظت چادر و اتراقگاه عشایر و ایلات. اما اصلانی این بافتن و خلاقیت را به «خلقت» می‌کشاند و بافنده را به مقام خالق ارتقا می‌دهد.اصولا، به گفته یکی از مستندسازان، وقتی در برابر اثری از اصلانی قرار می‌گیرید باید تمام تعاریف قبلی خود از فیلم و سینما را کنار بگذارید. «وقتی به سینمای اصلانی می‌رسیم، باید این نکته را مد نظر قرار دهیم که اول اثر، بعد نظریه. برای مثال، فیلمی که دیدیم، مستند بود؟ داستانی بود؟ پیش از هرگونه تقسیم‌بندی، باید بدانیم که با یک اثر سینمایی مواجهیم که همه این تقسیم‌بندی‌ها را کنار می‌زند.» محمدرضا اصلانی سینماگر بزرگی است که خط و ربط خودش را دارد.

لازمه فهمِ اثر

یکی از مخاطبان، که پای دائمی شب‌های فیلم است، در مورد فیلم «چیغ» خیلی راحت اعلام می‌کند «من نفهمیدم چه بود و چه شد!». از نظر او ساختار فیلم به گونه‌ای است که مخاطب تکلیف خود را گم می‌کند. محمود یارمحمدلو، ضمن ادای احترام به محمدرضا اصلانی معتقد است «فهم و دریافت آثار اصلانی نیاز به مطالعات پیشین دارد. به عبارت دیگر، داشتن اطلاعات اولیه در مورد موضوع فیلم، پیش‌نیاز ارتباط با درون‌مایه‌و پیام فیلم است.» یارمحمدلو خود اعتراف می‌کند که در درک کارهای پیشین اصلانی چنین مشکلی داشته‌است: «مدت‌ها بود «جام حسنلو» را نمی‌فهمیدم.سه‌بار دیده‌بودمش ولی درکش نمی‌کردم، تا این‌که دوستی گفت «خوب ببینش». و وقتی درست و خوب دیدمش، فهمیدم دریایی از داده و دانش و فلسفه در این مستند است. متوجه شدم کارگردان با این جام کوچک تمام تاریخ و مدنیت این ملت را به دقت می‌شکافد و عیان می‌کند. دانه‌دانه موتیف‌ها و نقش‌ها را تعریف و تفسیر می‌کندو مخاطب را به عمق دریای وسیع مدنیت ایران می‌برد. آن هم با توصیف یک جام کوچک با قطر فقط بیست سانتیمتر».

دوربین و سماع

روژان سرهنگی معتقد است اصلانی توانسته نظرات فلسفی را در بافت فرهنگی منطقه بیان کند. «این فیلم درباره عشایری است که در اورامانات زندگی می‌کنند. اصلانی این زندگی را با روایت اسطوره‌ای پیش می‌برد. در فیلم، رفته سراغ یارسانان که ظاهرا تفکر و باورهای خاص خود را دارند. بافت جیغ را در متن و بافت فرهنگی آن‌ها روایت می‌کند. شروع فیلم با صدای بازنگ است و سپس خورشید را می‌بینیم. انگار خوش‌آمد می‌گوید. حرکت دوربین، در این صحنه و در بسیاری دیگر از صحنه‌ها، چنان است که گویی دارد سماع می‌کند.» اصلانی، بافت جیغ را دست‌مایه قرار داده برای تعریف خود از یارسانان. البته که این محصول ظرفیت چنین تعبیری را دارد. نخست به این خاطر که نوعی «خلق» است. دو به این سبب که رنگ و زیبایی دارد. سه به دلیل بار تاریخی و بومی ژرفی که دارد. همه این ویژگی‌ها این امکان را به کارگردان می‌دهد پسِ‌پشتِ این «خلق» را با آمیزه باورهای یارسانی عیان کند و بیانی اسطوره‌ای به زندگی و آداب و اصول آنان بدهد. بدین ترتیب، ما با یارسانان بیشتر رابطه برقرار می‌کنیم تا با چیغ.

تکرار روزمرگی‌ها؟!

امیرهادی ملک‌اسماعیلی بر این نظر است که برخی تکرارها در این مستند پشتوانه ندارند. مثلا جمله راجع به خلقت مرتب تکرار می‌شود ولی مخاطب دلیل این تکرار را درک نمی‌کند. ظاهر قضیه این است که یک خانواده یارسان سرگرم تولید یک دست‌بافت است.

 

 

گزارش مستند چیغ, گزارش مستند چیغ, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

روژان سرهنگی، معتقد است «اصلانی بر اساس جملات مکررش، مثل خلقت، دارد زندگی روزمره انسانی را تبدیل به داستان خلقت می‌کند. مثل داستان نانوا و پخته‌شدن نان و گشتن دوربین بر گرد آن و سپس رفتن داخل کودکان و گرداندن نان در میان آنان. اصلانی می‌گوید این یک چیز ساده نیست، نماد خلقت است. بخشی از خلقت است». او ادامه می‌دهد «در یک صحنه، یک خانم در برابر خورشید نماز می‌خواند. نمایشی از زندگی عشایری در بافت اساطیری. به اعتقاد اصلانی، شاید که انسان با هنر به رستگاری برسد.» روژان سرهنگی به استفاده ظریف و دقیق اصلانی از نور اشاره می‌کند و می‌گوید «نوری که از پشت درخت‌ها می‌تابد، بسیار شاخص است. نوری که از لای چادر می‌تابد. انگار نور هست و نور نیست. نور حتی در دیوار هم نفوذ و از آن عبور می‌کند. اصلانی با نور و تصویر خورشید، و سپس تلالو آن در آب تاکید می‌کند «رستگاری در زیبایی و در خلاقیت و هنر است». او در پیِ رستگاری است».

یکی از مخاطبان که آشنایی آکادمیک با اصلانی دارد معتقد است «نظر به تخصص دانشگاهی اصلانی، نگاه اصلانی به موضوع نه تنها اسطوره‌ای، بل نقاشانه هم هست. ترکیب‌بندی‌ها بیشتر به نقاشی شبیه است تا به بیان فلسفی. اصولا اصلانی نگرش و تبحر خاصی در قاب‌بندی تصویر دارد. این مستند گواه است»این وجه از سینمای اصلانی را هم نباید فراموش کرد که از دید او سینما هنر است نه رسانه.

 

برای کودکان؟ درباره کودکان؟

موضوعی که در میان مخاطبان مشترک است، ساختار فیلم است که قابل اطلاق به سینمای کودک نیست. یکی از مخاطبان معتقد است «کودک نمی‌تواند با این مستند که سرشار از ایما و اشاره و اسطوره است، رابطه برقرار می‌کند.» یکی‌از مخاطبان معتقداست «در ایران ما سینمای کودک نداریم. فیلم‌های موصوف به سینمای کودک حرف بزرگ‌ترها را می‌زنند و با جهان کودک ارتباط برقرار نمی‌کنند. مگر در مواردی بسیار معدود. در مورد مجموعه «کودکان سرزمین ایران»

هم این امر صادق است. درباره کودکان است.رضا نجفی از عوامل این مجموعه، ضمن تایید این  امر معتقد است «در زمان تهیه این مجموعه، صحبت از این شد که کارگردانان مجموعه بیشتر علاقمندند فیلم‌هایی با درون‌مایه تفکرات خویش بسازند و این امر با جهان کودک چندان سازگار نیست، به همین خاطر همان موقع هم تصمیم بر این شد که فیلم‌ها درباره کودک باشد نه لزوما برای کودک». رضا نجفی خاطره‌ای تعریف می‌کند که واقعا دردآور، ولی آموزنده است. «رضاسرهنگی برای به‌ثمررساندن این مجموعه و نمایش آن‌ها می‌دوید.روزی به‌او گفتم توچرا همه‌ش می‌دوی؟ آرام باش! جواب داد «وقت کم است». و پس از چندی، ناباورانه فوت کرد. انگار خودش می‌دانست وقت و فرصتش برای خلق این مجموعه خیلی اندک است». یاد و نامش مانا برای همیشه.در رابطه با مخاطب این فیلم، فرانک نگهدار بر این باور است که «نام مستند با فحوا و جنس روایت فیلم هم‌خوانی ندارد. مخاطب، در نگاه اول در انتظار دیدن یک فیلم عرفانی با این پیچیدگی‌ها نیست. به همین خاطر شاید دچار کمی تنش هم بشود. انتظار مخاطب متفاوت از جریان و روایت فیلم است». اگر اصلانی در سفر نبود، شاید در این نشست این حرف‌را می‌پذیرفت.

حکیم سینما!

از دید فرهاد ورهرام، «سینمای اصلانی کمی سخت است. عده‌ای دوستش دارند، عده‌ای نه. من شخصا از عرفان خوشم نمی‌آید، ولی فیلم‌های اصلانی هنر و حرف دارند. سینما هستند. او در حوزه سینما بسیار دانا است. به قول یارمحمدلو، او «حکیم سینما» است».

 

ورهرام اضافه می‌کند «اصلانی هم یارسان است. به همین خاطر توانسته این همه موضوع و داده را در یک مستند مطرح کند. در مجموع، فیلم او را می‌شود در زمره فیلم‌های تجربی دانست.» ورهرام تاکید دارد ساختن فیلم تجربی بسیار سخت و پرخطر است. و شاید مستند تخت‌جمشید فریدون رهنما را سرآغاز این دسته فیلم‌ها دانست. «اصولا ساخت دو دسته ازفیلم‌ها بسیار سخت است. فیلم‌های تجربی و فیلم‌های شاعرانه. نمونه جذاب فیلم شاعرانه هم «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد است». یادش بخیر، فروغِ زمان.

مستند «چیغ» تکه‌های ناب زیاد دارد. یکی از حاضران به جناس «خالق و خلقت» در این فیلم تاکید دارد و مثال می‌زند «در روند فیلم «خلق‌شدن» را می‌بینیم. مثلا، شاخه‌ای از درخت جدا می‌شود و شکل عصا به خود می‌گیرد. اگر خدا خالق است، انسان‌ها هم خلق می‌کنند.بافت جیغ نوعی خلقت است!» مخاطبی دیگر تعبیری زیبا دارد «از دیدگاه عرفانی، این فیلم، بسیار جالب است. نی‌ها را به هم می‌بافند و تبدیل به دیوار می‌شود. دیواری رنگین. این دیوار نیست، یک زن است. زن نماد خلقت است. سپس، مادری را می‌بینیم که برای کودکش شعر می‌خواند. تمام نغمات خدا را برایش می‌خواند. تمام فیلم نماد است. از هفت پله سلوک صحبت می‌شود و سپس از نُه فلک صحبت می‌شود. فیلم پر بود از این نشانه‌ها. تمام خلقت بود و نور. صحبت‌از آن «یک»است: خالقِ‌یکتا. براین اساس توفیری ندارد قهرمان فیلم خانواده باشد یا چیغ».

در عمق تاریخِ باستان

یکی از مخاطبان تعبیر خودش را دارد: «سرمنشاء نور و آفتاب به میترائیسم می‌رسد. در این فیلم چیغ را باید مفهومی دید نه فیزیکی و قابل لمس. حتی پختن نان و باروری‌و دیگر موضوعات فیلم، در حلقه عرفان است. فیلم را با این نگاه باید دید». طبعا این نوع نگاه به فیلم ساده نیست و همه‌کس چنین نیستند. یکی از مخاطبان خیلی ساده و راحت این موضوع را در مورد خودش صادق می‌داند و می‌گوید «از ترکیب‌بندی‌ها و تصویر‌ها لذت بردم ولی بسیاری از مفاهیم را متوجه نشدم. شاید به این خاطر که اطلاعات پیشین در مورد یارسان نداشتم». 

گزارش مستند چیغ, گزارش مستند چیغ, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

ورهرام که زبان سینمایی اصلانی را خوب می‌شناسد، سختی درک فیلم چیغ از سوی مخاطب را عادی می‌داند چون «چیغ یک اثر تجربی است. فیلم‌سازان ما باید با مصداق چنین فیلم‌هایی یاد بگیرند که اندیشه عمیق و وسیع داشته‌باشند تا بتوانند فیلم تجربی بسازند. هم ساختن فیلم تجربی سخت است، هم دیدن و درکش. ولی لازم است».

در این مورد، محمود یارمحمدلو یک مثال از این فیلم را شاهد می‌آورد: «سینمای اصلانی هنر است، نه رسانه. به همین خاطر ارجاعات خود را دارد. مثلا وقتی صحبت از نور می‌شود، کات می‌کند و چشم را نشان می‌دهد. می‌توانست مثلا یک چراغ نشان دهد یا خورشید. ولی ارجاعش به وسیله درک نور است نه منبع یا خود نور. چنین ارجاعاتی سینمای اصلانی را خاص‌و منحصربفرد می‌کند». به هرحال، دیدن فیلمی که سی‌سال‌پیش توسط محمدرضااصلانی ساخته‌شده، فیلم‌بردارش پورصمدی و مونتورش کامران شیردل بوده لذت دارد. یادگاریِ زنده‌یاد محمدرضا سرهنگی.