گزارش مستند تازه نفس ها, گزارش مستند تازه نفس ها, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو شصت و دومین شب فیلم/ ۸ مرادماه ۱۴۰۴ خورشیدی

با هر دید و نگاهی، انقلاب ۵۷ نقطه عطفی در تاریخ ایران است. تغییرات شگرفی در جامعه به وجود آمد و مسیر حرکت اجتماعی مردم را تغییر داد. اما، متاسفانه، این نقطه عطف تاریخی، آن‌چنان که شایسته و بایسته است ثبت و سند نشده‌است. اولا مستند تصویری، با زبان سینمایی نه گزارشگری تلویزیونی از آن تهیه‌ نشده و تعداد اندکی هم که توسط برخی مستندسازان مثل کامران شیردل ساخته‌شده، عموما، رنگ تند سیاسی و نوعی کلیشه دارند. و در چند رویکرد خلاصه می‌شوند: شاه بد است، آمریکا جنایتکار است، مردم به پا خواسته و انقلاب کردند. همین. این‌که در آن روزها چهره و ذهن شهرهای ما چه بود، کم‌تر دیده‌شده. مستند مهم «تازه‌نفس‌ها» از کیانوش عیاری، به این خاطر اهمیت دارد که تقریبا تنها مستند سینمایی از نخستین تابستان بدون شاه ایران است. نخستین تابستانی که نظام جدید دارد تجربه می‌کند. و طبیعی است که بسیاری از صحنه‌ها و رویدادها هم نشان می‌دهند این نظام تازه‌پا چندان هم مشق حکومت ندارد و چه بسا هنوز نمی‌داند چه می‌خواهد و کدام راهبرد را در پیش خواهد گرفت.

 

فیلم عیاری کاملا این فضا را تصویر می‌کند و آشفتگی و گیجی اوضاع را بیان می‌کند. زیباتر آن که فیلم گفتار،گفتگو و از این دست شگردها ندارد. دوربین در میان مردم در خیابان‌ها می‌چرخدو گلِ کلام و رفتار آنان را شکار می‌کند. البته با دیدی مستقل و بدون ورود به نظرگاه یا بحث سیاسی. این نگاه نشان از خبرگی و دوراندیشی این فیلم‌ساز دارد.

فرهاد ورهرام می‌گوید «این فیلم در مورد شهر است. قبلا چنین تجربه‌هایی نداشتیم. فیلم‌های قبل از این را اغلب کسانی ساخته‌بودند که رویکرد ایدئولوژیک و سیاسی، و عموما چپ، داشتند. با این مضمون کلی که شاه بد بود، انقلاب شد. مثل فیلم‌هایی که از منوچهر مشیری، شهروز، حسین ترابی داریم. یا سینمایی باربد طاهری و همین‌طور کار کامران شیردل. همه، تصویر کشوری خرابه، کوره‌پزخانه، مشت گره‌کرده و استخر و کافه! و زعیمی می‌آید و همه‌چیز خوب می‌شود.»

با این توصیف، معلوم است چرا امروز فیلمی روایتگر صادق و ساده آن دوران باشد، وجود ندارد.

مشاهده‌گرِ مولف!

محمد مقدم خبر می‌دهد «متاسفانه آقای عیاری کمی ناخوش‌احوال است». او در بخشی از روایت خاطراتش با عیاری به ۱۷، ۱۸ سال پیش برمی‌گردد و می‌گوید «عیاری دوباره فیلم را دید و برایش تازگی داشت و گفت این یک عکس‌العمل بود به انقلاب» مقدم از عیاری می‌پرسد کدام بخش فیلم برای عیاری جالب بوده، پاسخ می‌گیرد: «نمی‌توانم روی نقطه خاصی انگشت بگذارم» و از مقدم می‌پرسد کدام تکه از فیلم برایش جالب بود،مقدم می‌گوید«پاها!مخصوصا پاهای خانم‌ها و دامن‌ها». مقدم معتقد است «فیلمِ فقدان‌ها است. شاید بیش از سی بار این فیلم را دیده‌ام و هربار یک چیزی توجهم را جلب کرده. فیلم‌ساز نخواسته نقش دانای کل را بازی کند. فیلم‌های دیگری هم داریم که شهرهای پس از انقلاب را نشان می‌دهند ولی هیچ‌کدام جاودانگی فیلم عیاری را ندارند.» از نظر محمد مقدم «این فیلم، مشاهده‌گر است. نقد نمی‌کند. موضوع سیاسی دارد اما اثری از گرایش سیاسی در آن نمی‌بینیم». این‌که شما فیلمی بسازد که امری سیاسی را بدون سیاسی‌بازی روایت کند مهم است. شاید بشود ادعا کرد ساختن فیلم سیاسیِ جانبدارنه بسیار ساده‌تر از ساختن فیلمی است که بدون سوگیری خاص باشد.

چه روزهایی بود!

این همه آدم که در فیلم عیاری می‌بینیم، واقعا عجیب است. همه‌ش آدم، همه‌ش آدم. از هر قماش. و غالبا رو هوا. نمی‌دانند برای چه حنجره پاره می‌کنند. همه سیاسی شده‌اند و کارشناس. بحث می‌کنند، شاهد می‌آورند، قانع نمی‌شوند و باز دوباره. بازسازی فضای اجتماعی آن سال‌ها یادآور این نکته است که انگار در دریایی از سیاست غرق هستیم که عمق یک حوض را هم ندارد. حتی پرشورهایی مثلا فخرالدین حجازی که نفر اول انتخابات مجلس اول شد، یا زهرا خانم که هم سخنرانی می‌کرد هم اجتماعات را به هم می‌ریخت، استحکامی ندارند. همه‌چیز در سطح اتفاق می‌افتد. بقول یکی از مخاطبان «همین جوان‌های از روستا آمده و پرشور، در گام بعدی یا سرباز و گوشت دم توپ در جنگ می‌شوند یا به پستی در نهادی جدید می‌رسند». 

گزارش مستند تازه نفس ها, گزارش مستند تازه نفس ها, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

فضایی که در مستند «تازه‌نفس‌ها» دیده می‌شود چنان واقعی و خالص است که بخش‌های آن در بیش از هفتاد، هشتاد فیلم مورد استناد و استفاده قرار گرفته. این فیلم برای تلویزیون ساخته‌شد و جالب است که مجوز ساختش هم خیلی سریع و در عرض ده روز صادر شد. آن زمان، رئیس تلویزیون آقای صادق قطب‌زاده بود که سرنوشتس معلوم است.

تئاترهایی از جنس جدید!

در فیلم گذری زده می‌شود به تئاترهای خیابانی و به‌اصطلاح انقلابی آن زمان. البته با کمی احتیاط. از کارهای کسانی مثل سعید سلطانپور خبری‌ نیست. آثاری چون «عباس‌آقا کارگر ایران ناسیونال» که به باور محمد مقدم «هیچ اجرایی با این قدرت در خیابان نداشتیم. همین‌طور نمایش «مرگ بر آمریکا». این‌ها متفاوت از نمایش‌های به‌اصطلاح انقلابی بود که کسانی چون شهناز تهرانی، علیرضا مجلل و دیگران اجرا کردند. و اغلب در سالن‌های تئاتر نه در خیابان». محمود یاراحمدلو علاقمنداست تاکید کند «از بی‌طرف ‌بودن نمایش خیلی خوشم آمد. یاد اکبر عالمی می‌افتم. چون در همه این صحنه‌ها بودم به‌جز جاهایی که داشتند تریاک می‌کشیدند. اولین بار که فیلم را دیدم، انگار خودم هم آنجا شاهدم.»

 یارمحمدلو به طنزی اشاره می‌کند که جالب است: «در انتخابات جدید، جمله مختصری بود که «ما در سال ۵۷ چه‌جوری بودیم که الان این شدیم؟!». و این فیلم یک سند است از آن دوران. از ذهنیت تا عینیت. ذهنیت ساخته ‌شده از نوشته‌های سیاسی وقتی به عینیت رسید، این شد. من متاسفانه عکاس نشدم، کاش بودم. در میدان شهدا نوشته‌ای رو دیوار دیدم: «دل و جگر شهدا!».بعد پاکش کردند. یا تابلو«آبجواسلامی»که عده‌ای دویدند دنبالش.» یار محمدلو اضافه می‌کند «قبل از این‌که این فیلم را ببینم، یک بار از میدان شهدا رد شدم. مشعلی زده‌بودند، پیش خودم گفتم چقدر قشنگه. بار دیگر وقتی از آن‌جا رد می‌شدم، زیر آن مشعل یک بیچاره کارتن‌خواب بود. فاتحه انقلاب».

 

جالب است خیلی از مخاطبان حس همذات‌پنداری با فیلم داشتند. برای اولین‌بار در طول شب‌های فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان شاهد همهمه و هیجان بیرون ریخته احساسات مخاطبان بودیم. گاه یواش گاه بلند.

انگار الان!

یکی از مخاطبان می‌گوید در تمام اتفاقات انقلاب شاهد و ناظر بوده و به همین دلیل انتظار داشت خودش را هم در این فیلم ببیند! یکی دیگر از حاضران که خانم است، می‌گوید «فیلم عین انقلاب بود. بلبشو. مثل تکه‌های روزنامه بود. الان فکر می‌کنم آن زمان مردم چقدر هیجانی برخورد کردند با جریان انقلاب. و این مرا عصبانی می‌کند.» این خانم اضافه می‌کند «برای من لاله‌زار جذاب بود. حالا تلاش می‌کننداحیا کنند. بعد از ۴۶ سال، دوباره برگشتیم به بلوز و دامن. حالا ما زن‌ها را با لباس زنانه می‌بینید. تبدیل شدیم به زن». این نوع نگاه به فیلم البته طبیعی است.

پریناز کوهستانی به واکنش مخاطبان به تماشای فیلم اشاره دارد: جزو نخستین مواردی بود که اهالی موقع تماشای فیلم در سالن همهمه داشتند. گویی شما ها داشتید دوباره آن صحنه‌ها را تجربه می‌کردید. حضور اشخاص هم جالب است. هربار که حرکتی اجتماعی پیش می‌آید، فکر می‌کنیم اولین و آخرین اتفاق است. انگار آن آشوب، این روزها، کمی منطقی شده‌است». کوهستانی معتقد است «سکانس پاها و دامن‌ها جالب بود، به‌ویژه از این نظر که انگار دوباره به آن پوشش برمی‌گردیم!». سکانس پاها و دامن‌ها نه فقط نمایشی از نوع پوشش آن‌زمان مردم، بلکه نشان تحرک است. کارگردان می‌خواهد بگوید حرکتی به‌وجود آمده. همه دارند راه می‌روند. ولی هیچ نشانی از مسیر روبرو و احیانا مقصد در فیلم دیده می‌شود. این صحنه را تمام کسانی که آن سال‌ها را تجربه کرده‌اند و کمی کنجکاو بودند، به‌تمامه حس می‌کنند و می‌فهمند. یاد گزارش روزنامه لوموند می‌افتیم که در بحبوهه تظاهرات‌ها گفتگوهای کوتاهی با مردم داشت و عصاره حرف‌های مردم در پاسخ سوالش که «شما چه می‌خواهید» این بود که «هیچ‌چی! فقط این رژیم را نمی‌خواهیم!»

منظور از تازه‌نفس‌ها؟

مخاطبی به سکانس آن خواننده اشاره می‌کند: «مثل یک سیلی به صورتم بود. آن خواننده حس خیلی بدی به من داد. جمعی که آدم‌های بدی نبودند و می‌شد به راحتی شکل‌شان داد. برای من آن‌سکانس تکان‌دهنده بود». این مخاطب اضافه می‌کند: «احتمالا منظور از تازه‌نفس‌ها یعنی کسانی که از صفر شروع می‌کنند». در میان مخاطبان کسانی هم بودند که آن دوران را تجربه نکرده‌اند. یکی از این دوستان می‌گوید «خیلی عجیب بود برای من که خودم تجربه‌اش نکرده‌ام».

 در این مستند، تکه‌هایی از نمایش‌های آن روزها را می‌بینیم. محمد مقدم معتقد است: «انقلاب نیاز به نمایش دارد. باید بخشی از حرف‌هایش را با نمایش بیان کند. قبلا یک جوری بودیم، الان جور دیگر. این انقلاب است.صرفنظراز این‌که عمیق باشدیا سطحی». یکی از مخاطبان به حرکت نرم دوربین اشاره می‌کند: «دوربین خیلی قشلگ وارد مردم می‌شود. این نوع حرکت دوربین ناشی از نگاه عیاری است به وقایع دور و اطراف. دورانی که همه‌ش شعار بود، دوربین عیاری خیلی ساده و نرم به میان اجتماعات مردم می‌رود و زمانه را تصویر می‌کند». یکی از خانم‌های حاضر در نشست معتقد است: «این فیلم بدجوری ما را در برابر گذشته قرار می‌دهد. مارا مسئول می‌کند در برابر آینده. مستندساز نه‌تنها دارد به ما آگاهی می‌دهد بلکه با نوع تاریخ‌نگاری‌اش مسئولیت ما برای آینده کشور را یادآور می‌شود. زمان است که عیار فیلم را تعیین می‌کند».

بخش‌هایی از فیلم مورد کنجکاوی بیشتر مخاطبان است. از جمله اسکیت‌بازی عجیب و نمایشی عده‌ای جوان. یا موتورسواری در تپه‌ها که برخی معتقد بودند در تپه‌های تهران پارس است و تعدادی با شواهدی اطراف گیشا را مکان این تفریح جوان‌های آن زمان می‌دانستند. در هر حال جذاب بودند.

شروع و پایان قصه!

از نگاه یکی از مخاطبان این مستند، شروع و پایان و روند فیلم‌ دقیق و آگاهی‌دهنده است. در ابتدا سر و کار ما با کتاب است و روزنامه و نشریه. از انواع و اقسام آن. از بساط‌های نسبتا گسترده تا دخترخانمی که روی یک روزنامه جندنسخه از کتابی را گذاشته. احتمالا با مضمون سازمانی. ابتدای فیلم نشان می‌دهد جامعه «انقلاب‌زده» ایران شدیدا تشنه دانستن است. می‌خواهد بداند چه ‌شده. یا می‌خواهد بگوید چه‌ می‌خواهد. در این سکانس جنس افراد در خیابان بیشتر زنانه است و متنوع. کم‌کم سکانس‌های مربوط به بحث‌های خیابانی می‌آیند و غلبه فضای مردانه و گاه داغ و هیجانی تند. اما در این‌جا «بساط» حرف  اصلی است.

گزارش مستند تازه نفس ها, گزارش مستند تازه نفس ها, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

انگار کارگردان می‌گوید مبادلات و بده‌بستان مردم از فضای سرپوشیده به کف خیابان آمده. با دید کمی بدبینانه، یعنی در اثر این اتفاق از مغازه‌داری به دستفروشی رسیدیم!کار به‌جایی می‌رسد که حتی رستوران «تابستان ۵۸» هم بیشتر یک کپر است تا یکرستوران. با مبلمان دست‌چندم جمع‌آوری شده از کف کوچه‌ها.» به باور این مخاطب، «کیانوش عیاری بی آن‌که خرفی بزند و درشتی بگوید، زوال یک نظام را به تصویر می‌کشد بی‌آن‌که نظام برآمده را شایسته یک ملت دیرینه نشان دهد. این در حالی است که اغلب «تازه‌نفس‌ها» درشت می‌گویند و ما صدا و گاه تصویر آن‌ها را در پس یا پیش‌زمینه تصویر می‌بینیم مثل زهراخانم و بنی‌صدر و فخرالدین حجازی. با این حال اغلب این صداها را در پس‌زمینه‌ای می‌بینیم که انگار آن‌ها حرف‌هایی می‌زنند و مردم هم درگیر کار و بیکاری خودشان هستند». فیلم خوبی بود.