گزارش تهران پایتخت ایران است, گزارش تهران پایتخت ایران است, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

صدو شصت و چهارمین شب فیلم/ ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۴ خورشیدی

در یکصدوشصت‌چهارمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان فیلم پرسروصدای «تهران پایتخت ایران است» به نمایش درآمد. اثر کامران شیردل. این فیلم که در سال ۱۳۵۳ ساخته‌شده، هرگز به صورت عمومی به نمایش درنیامد و روایت است که نگاتیوهای فیلم هم گم شد. طبق این روایت، در سال ۱۳۵۹ این فیلم پیدا می‌شود و با اضافه‌کردن تکه‌هایی به تیتراژ اول آن وارد چرخه نمایش می‌شود. یک فیلم ۱۶ دقیقه‌ای که احتمال می‌رود در گم و پیداشدنش دچار حذفیاتی هم شده‌باشد.

 در نمایش این فیلم در خانه اردیبهشت اودلاجان، فرصتی پیش آمد فیلم بسیار کوتاه دیگری را هم در کنار آن ببینیم از ناصر تقوایی. به نام آرایشگاه آفتاب، به سفارش رادیو تلویزیون آن زمان (۱۳۵۶). این فیلم هم ۸ دقیقه بود. البته فیلم جالبی بود.نگاهش به ثبت کار آرایشگران دوره‌گرد کنار خیابان بود. با تصویرهایی جذاب از نحوه پیرایش و آرایش آن دوره. با فرچه صابون روی صورت و تیغ دوسوسمار معروف!این فیلم در جایی نشان داده‌نشد، حتی در تلویزیون.در گپ‌وگفت پس از نمایش مستند شیردل، فرهاد ورهرام گوشه‌ای از بیوگرافی هنری او را به مخاطبان ارائه کرد.

«شیردل دانش‌آموخته مدرسه سینمای رم ایتالیا است. وقتی به ایران برمی‌گردد با کوله‌باری از میراث سینمای نئورئالیسم ایتالیا است. تاثیر این مکتب را بخوبی در آثار شیردل می‌توان دید.» به باور ورهرام «شیردل در نقل نئورئالیستی‌اش از جامعه ایرانی تند رفته و لطافت و روایت سینمای آن مکتب را نتوانسته منتقل کند». زمانی که شیردل در حال ساخت این فیلم بود، وزیر فرهنگ و هنر ایران آقای پهلبد بود. روایت است که به فیلمساز گفته‌بود «بساز ولی نمایش نمی‌دهیم». ظاهرا در مورد خیلی از فیلم‌های دیگر هم چنین روایتی درست است. هم فیلم‌های سفارش رادیو تلویزیون ملی ایران، هم سفارش فرهنگ و هنر.

وقتی در سال ۱۳۵۹ نگاتیوهای این فیلم پیدا می‌شود، انگار گنجی پیدا شده که فجایع دوران پهلوی را نشان می‌دهد، مورد اقبال خیلی‌ها قرار گرفت. هم در میان نوآمدگان حکومت و هم در دل برخی از گروه‌های روشنفکری. امروز اما نگاه‌ها عوض شده.

روزگار غریبی است

مستند «تهران پایتخت ایران است»، با آن سرنوشت هالیوودی، خیلی سریع رهسپار جشنواره‌های جهانی شد و در بسیاری از آن‌ها مورد اقبال قرار گرفت. دوران ضد سلطنت بود و شوروحال نظام جدیدی که هنوز الگویی برای خودنداشت. شیردل شد«فیلم‌ساز خاص» و مورد توجه ایران و جهان. او فیلم قلعه را هم ساخت که درباره شهرنو بود. آن‌هم گم شدو بعدها با اسلایدها وعکس‌های کاوه گلستان دوباره‌سازی‌شد. فیلم «صبح روز چهارم» که متاثر از فیلم «ازپا افتاده‌ها» ژان لوک گودار بود، اصلی‌ترین فیلم سینمایی شیردل است که مورد استقبال قرار نگرفت. ولی فیلم «آن روز که بارون اومد» خیلی مورد توجه قرار گرفت و بسیاری از منتقدان و سینمادوستان علاقمندند شیردل را با آن فیلم معرفی کنند. او فیلمی هم درباره پیکان دارد که فیلم خوش‌ساختی است. بعداز انقلاب چند فیلم برای واگن‌سازی و شرکت نفت ساخت و متاسفانه دیگر فعال نیست و روزگار کهنسالی را می‌گذراند.

به هرحال فیلم «تهران پایتخت ایران است» امروز آن توجهی را که در سال‌های انقلاب به خود جلب می‌کرد ندارد و جماعت فیلم‌دوست زیادی هست که نگاه انتقادی به آن دارند و آن را نمی‌پسندند.

نمایش سیاهی‌ها

یکی از مخاطبان معتقد است، «این فیلم نگاه عجیب و غریبی به جامعه آن روز ندارد. داریوش مهرجویی هم در آن سال‌ها «دایره مینا» را می‌سازد که سرشار است از سکانس‌های تکان‌دهنده از موضوع فروش خون برای امرار معاش». این مخاطب پیشنهاد می‌کند فیلم شیردل را «دروغگو خطاب نکنیم. او بخشی از جامعه آن روز را به تصویر کشیده. دیگرانی هم بودند که بخش‌های دیگرش را نشان داده‌اند». ضمن آن‌که دستگاه رادیوتلویزیون مدام از «پیشرفت‌های جامعه» و «دروازه‌های تمدن بزرگ» آریایی سخن می‌گفتند و فیلم می‌ساختند. این مخاطب، مشاهدات خود از آن دوره را به یاد می‌آورد: «تازه دانشجو شده‌بودم و برای مطالعات میدانی باید به جنوب شهر می‌رفتیم. وضع این مناطق چنان ناگوار و ناامن بود که جرات نمی‌کردیم تنها برویم و وقتی از مشاهدات خود عکس می‌گرفتیم و در دانشکده به نمایش می‌گذاشتیم مثل یک قهرمان از ما استقبال می‌کردند.» او معتقد است دیدن این فیلم، هرچند اغراق‌آمیز، از این جهت «مفید است که در شعارهای خود مبنی بر رجعت به گذشته محتاط باشیم و از چاله به چاه نیفتیم». بحث جذابی که حتما موافق و مخالف دارد و باید دقت نمود.

گزارش تهران پایتخت ایران است, گزارش تهران پایتخت ایران است, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

واقعی یا بازسازی؟

به باور برخی مخاطبان، احتمالا، برخی صحنه‌های این فیلم واقعی و «شکار لحظه‌ها» نیست و احتمالا بنا به متن یک سناریو چیدمان شده. مثل صحنه تونل آجرپزی که مردم به‌اصطلاح خوابیده اند. مردمی از طیف زحمتکشان یا کارگران همان کوره‌پزخانه. انگار نه انگار کسی دارد با دوربین و با آن نور سنگین از کنارشان رد می‌شود. هیچ‌یک نه بیدار می‌شود نه اعتراض می‌کند. یکی از مخاطبان می‌گوید «صحبت آدم‌ها را می‌شنویم ولی خودشان را نمی‌بینیم. این امر شائبه غیرواقعی بودن برخی تصاویر را به وجود می‌آورد.» مخاطب دیگری معتقد است «نباید به کارگردان گفت چه و چگونه می‌ساخت، بهتر می‌بود. او مختار است فیلمی را که امضایش را پای آن گذاشته مال خودش باشدو حرف خودش را بزند».

 این مخاطب اوضاع امروز را هم به عنوان شاهد، مثال می‌زند. «مگر امروز می‌شود راحت در خیابان و چهارراه مولوی راه رفت و فیلم گرفت؟ پیاده‌روهای آن پر است از بساط اموال مسروقه و آدم‌هایی که احتمالا شب‌ها می‌دزدند و عصر فردا بساط می‌کنند». در امتداد حرف‌های این مخاطب، یکی دیگر از حاضران خود همین محله اودلاجان را مثال می‌زند: «مگر شش‌سال پیش می‌شد در این کوچه‌ها قدم زد و نترسید. همه‌ش خیمه و خرگاه معتادان بود و شب‌رو ها.

در همین بن‌بست باریک شب‌ها گربه کباب می‌کردند و سگ می‌شستند و مواد می‌کشیدند و می‌فروختند. آیا تصویرکردن این فضاها به معنای سیاه‌نمایی است؟ کامران شیردل هم رفته سراغ این‌جور جاها در آن زمان. همان‌گونه که در شش سال پیش زندگی در کوچه‌های الهیه و مقصودیه یک جور بود و زندگی در بن‌بست همین خانه یک جور دیگر. هرکس انتخاب خودش را برای ساخت مستند دارد و نباید از عنوان دروغ‌گو یا راستگو استفاده کرد.»

عنوان مهم است!

فرهاد ورهرام معتقد است «عنوان یک فیلم خیلی مهم است. وقتی می‌گوییم تهران پایتخت ایران است و این مستند را نشان می‌دهیم، یعنی همه تهران چنین سیاه و ننگ است. ولی اگر مثلا عنوان فیلم «در تهران» بود، مخاطب حتما متوجه می‌شد تهران وجوه مختلف دارد که یکی‌ش این وضع فلاکت‌بار است. حتی تحت این عنوان مخاطب از پیش کنجکاو است آیا در تهران جنین چیزی هم ممکن است؟» به باور ورهرام، صرفنظر از این‌که سکانس‌ها شکار لحظه‌ها هستند یا بازسازی، کارگردان نباید مخاطب را به نتیجه‌گیری دروغ رهنمون شود. خود کامران شیردل در همان روزها در خانه‌ای زیبا و مرفه در همین تهران زندگی می‌کرده و می‌دانست تهران چندین وجه دارد، دانشگاه دارد، سینما و تئاتر دارد، و البته اعتیاد و بدبختی هم دارد». در این رابطه، یکی از مخاطبان برخلاف فرهاد ورهرام معتقد است «قصد شیردل معرفی تهران نبود. او به یکی از انواع مسائل منفی تهران پرداخته. آن هم به سفارش سازمان ملی زنان. او ادعای معرفی تهران را نداشته. ممکن است به انتخاب موضوع از طرف او ایراد وارد کنیم ولی نباید انتظار داشته‌باشیم در فیلمی که عموما درباره وضعیت زنان محله خزانه تهران است او تمام وجوه تهران را به تصویر بکشد».یکی از حاضران به تجربه شخصی خود از عکاسی از یک خانواده سه‌نفره در کنار خانه‌اش اشاره می‌کند و می‌گوید «وقتی من عکس پدرومادری را گرفتم که کنار پارک نزدیک خانه‌ام همراه با وسائل زندگی‌شان خوابیده‌بودند ولی بچه‌شان بیدار در وسط آن دو نشسته بود و در صفحه مجازی‌ام گذاشتم، بعضی از کاربران به من اعتراض کردندچرا بدون اجازه آن‌ها تصویرشان را عمومی کرده‌ام. به من گفتند با این عمل به کرامت انسانی آن‌ها توهین کرده‌ام. چنین است؟»

هم‌واقعی، هم با اجازه!

رویا نیساری این پرسش را مطرح می‌کند «اگر از یک صحنه ناگوار یا آدم‌های در وضعیت ناجور بخواهیم تصویر بگیریم، چه باید کرد؟ اگر از آن‌ها اجازه بگیریم، آن‌ها دیگر خودِ واقعی‌شان نخواهندبود و جلو دوربین نقش بازی خواهندکرد». یکی از مخاطبان در پاسخ این خانم به نشست‌ فیلم «سیاهان جنوب» در خانه اردیبهشت اودلاجان اشاره کرد و روایت رضا تیموری از شگردش برای ایجاد ارتباط با موضوع. او در آن نشست توضیح داد چگونه می‌توان با فرد موضوع تصویر، مناسبات انسانی و محترمانه برقرار کرد که او دوربین را «غریبه» احساس نکند و در برابرش راحت باشد. طبیعی است این کار زمان‌بر است و حوصله لازم دارد ولی برای یک اثر ماندگار همه این تمهیدات باید انجام شود و ارزش دارد. پس هم واقعی، هم با اجازه!


مرجان یشایایی معتقد است «دیدن این فیلم سبب خوشحالی است چون نشان از یک تحول رفتاری و فکری در میان روشنفکران ما دارد. تفکری که رفتن به جنوب شهر و شعرسرودن درباره جوادیه را هنر بزرگ و انقلابی تصور می‌کرد، امروز به سمت گرایش روشنفکران به رعایت کرامت انسانی آدم‌ها سوق داده شده. امروز هیچ‌کس به خودش اجازه نمی‌دهد برود از چند بدبخت کنار خیابان عکس بگیرد و منتشر کند. چون آن آدم‌ها هم شخصیت دارند و شایسته احترامند. ضمن این‌که هم‌وطنان ما هستند و مورد احترم».

یکی دیگر از مخاطبان به یاد می‌آورد نمایشگاه عکس کاوه گلستان درسال ۱۳۵۳را و می‌گوید: «نمایشگاهی بود از عکس‌های کاوه از شهرنو و زنان آن‌جا. عکس‌ها چنان تکاندهنده‌و آزارنده بودکه من چندروزاز زندگی‌ام سیر شده‌بودم و میل به غذا و آب نداشتم». آن موقع کاوه گلستان از هنرمندان مطرح بود و مورد احترام همه ماها بود. آیا امروز حاضریم آن عکس‌ها را ببینیم؟

صداقت فیلم‌ساز

ممکن است برخی مخاطبان این اثر شیردل را یک اثر تک‌بعدی بدانند و نپسندند، ولی هنوز بسیاری معتقدند شیردل تکه‌ای از تهران را تصویر کرده‌است. هارون یشایایی از جمله کسانی است که با احترام از شیردل یاد می‌کند و معتقد است «شیردل در این فیلم دروغ نگفته. آن‌چه را که بوده، گرفته. ممکن است سلیقه شخصی خود من ساختن چنین فیلم‌هایی نباشد، ولی نباید شیردل را دروغگو دانست». این بحث‌ها باعث شد یادی از فروغ فرخزاد شود. فرهاد ورهرام معتقد است، «در آن زمان فروغ هم فیلم ساخت. به سفارش هم ساخت. درباره جذامیان بود. درباره گل و بلبل نبود. ولی آیا مستندی زیباتر از این سراغ داریم؟ فروغ چنان صادقانه و عاشقانه با موضوع فیلمش برخورد کرده که صد بار هم ببینیم، باز مشتاق دیدنش هستیم.»


گزارش تهران پایتخت ایران است, گزارش تهران پایتخت ایران است, موسسه فرهنگی هنری اردیبهشت عودلاجان

در ادامه بحث صداقت فیلم‌ساز، به موردی اشاره شد که مصداق برخی ناراستی‌ها است. 

«فیلم‌سازی قرار بود مستندی درباره سیمین دانشور بسازد. به خانه‌اش مراجعه می‌کنند، سیمین در را باز نمی‌کند و نمی‌خواهد پرتره‌اش ساخته شود. کارگردان و عواملش گفتگوی سیمین و خودش را از طریق زنگ خانه ضبط می‌کند و به عنوان گفتگوی خودش با سیمین در فیلمش جا می‌دهد. این کار در عرف هنری، نوعی دزدی است».به هرحال، یک چیز کاملا روشن است: جامعه مدنی ایران متحول شده. ما دیگر دنبال درشت‌گویی و تکفیر نیستیم. این جامعه «منطق دارد و در پی بنیان‌های منطقی و خردپذیر است. از کوبیدن و لجن‌مال کردن طرف مقابل لذت نمی‌بریم. عاقل شده‌ایم. فقر دیگر مایه مباهات نیست. تقدیس فقر هم هنر نیست».