سلام

جهان اطراف ما هرچه بزرگ‌تر و وسیع‌تر باشد، فکر و اندیشه ما هم بازتر و وسیع‌تر می‌شود. اما وسعت جهان پیرامونی ما تنها در عدد و کمیت مساحت آن نیست، در کثرت و تنوع فعالیت‌ها و کارکردها هم هست. مثال بزنیم: آیا تفکر و جهان‌بینی یک انسان ساده ‌و راحت روستایی‌که نقطه ختم مسائل و دغدغه‌های اصلی‌اش حفاظت مزرعه گندمش یا تعدادی دام است، با تفکر و نگرش کسی که مدیریت یک هولدینگ بزرگ صنعتی را به عهده دارد، یکی است؟ تنوع و جنس مسائلی که این مدیر با آن‌ها روبرو است اصلا قابل قیاس با مشکلات آن روستایی عزیز نیست. یادآور شویم صحبت سر مهربانی و خلوص رفتار و این قبیل مسائل نیست. صحبت بر سر وسعت و عمق نگرش آدم‌ها به جهان بیرونی‌است. با استثناها هم کاری‌نداریم. ممکن است آدمی استثنایی در یک روستا باشد که تفکرش برای حل و فصل مسائل جهانی هم قد بدهد. با میانگین آدم‌ها کار داریم.

غرض از این یادداشت آن است که بدانیم تاثیر محیط و زیستگاه در تفکر و منش آدم‌ها چقدر است. گزاره اصلی آن است‌که هرچه میدان عمل آدم‌ها در محل زندگی‌شان وسیع‌تر و متنوع‌تر باشد، اصولا، تمرین فکری آدم‌ها برای حل مسائل پیچیده‌تر بیشتر است. اما، برای این‌که صحبت کمی روشن‌تر شود، چند مثال می‌زنیم. نخست در ایران. آیا کسانی که در پایتخت زندگی می‌کنند، امکان گسترش فکری و رفتاری بیشتری دارند یا کسانی که مثلا در شهر کوچک ساوه یا بندرلنگه زندگی می‌کند؟

 

 

اگر ریزتر مثال بزنیم، آیا تفکر و نگاه عمومی مردم در بندر بوشهر یا آبادان که دهه‌ها و سده‌ها رابطه جهانی با مردم جهان داشتند با جنس نگاه عزیزانی که در شهری تقریبا هم‌مساحت و هم‌جمعیت مثل کاشان زندگی می‌کنند، یکی است؟ حال کمی فراتر برویم: تهران یک کلانشهر است. برلین هم همین‌طور. آیارفتار اجتماعی مردم برلین هم‌سنگ مردم تهران است؟ یا درقیاس بین دو شهر بمبئی و توکیو که از پرجمعیت‌ترین شهرهای عالم هستند، آیا تفاوت نگرش و تفکر مشهود نیست؟ تعهد مردم ژاپن به زندگی سیستمی با جنس رفتار مردم بمبئی در یک سطح است؟ همه این مقایسه‌ها و بسیاری مثال دیگر، موید این نکته مهم است که تفکر آدم‌ها تقارن و تناسب زیادی با محیط زندگی آن‌ها دارد. زیباترین و عالی‌ترین محیط برای زندگی آن‌است که شهر ریشه و سبقه تاریخی داشته‌باشد، دوران ارباب/رعیتی را کامل گذرانده باشد و بنیان‌های صنعتی و فناورانه داشته‌باشد و مردمش علاقمند به محیط زیست و طبیعت باشند. در چنین محیطی، می‌توان به «توسعه» فکر کرد و آینده‌نگر بود. در چنین محیطی استعدادها و فکرها می‌شکفند و زایش هنری و فرهنگی نضج می‌گیرد. در چنین محیطی است که می‌توان زندگی دموکراتیک را تجربه کرد و برای آینده جهان راه حل پیشنهاد کرد. خوش به حال آنان!

 

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۲۹۳