شما که غریبه نیستید

شما که غریبه نیستید

من نمایشنامه‌ای نوشته‌ام به نام «خیانت برادر». یک ماه تمرین کرده‌ایم. بعداز ظهر دم غروب برای معلم‌ها و بچه‌ها و اولیای دانش‌آموزان اجرا داریم. من هم کارگردانم و هم نقش برادر خیانتکار را بازی می‌کنم. نقش‌های دیگر را ایزدی، گلستانی، ابراهیمی، ثانی و جعفری و چند تا دیگر بازی می‌کنند. یکی از بچه‌ها هم قرار است فلوت بزند و من ترانه گلنار «داریوش رفیعی» را بخوانم. ساز دهنی هم داشتم. تمرین کرده‌بودم که میان‌ پرده‌های نمایش بزنم. بعد آقای مدیر برای تماشاگران سخنرانی کند و ازشان بخواهد به مدرسه کمک کنند تا پیش از آمدن برف و باران پشت بام کلاس‌ها را کاهگل کند. نواب‌زاده هم می‌آید که گریم‌مان کند. اسمش «نواب‌زاده نمایشی» است. تهران بوده و کلاس تئاتر دیده. همه‌چیز می‌داند. کارگردانی، بازیگری، گریم، دکور، موسیقی. با نواب‌زاده دوستم. در نمایش‌هایی که بیرون اجرا می‌کند، نقشی هم به من می‌دهد. بیشتر نمایش‌ تاریخی اجرا می‌کند. «فرنگیس و سیاوش»، «یحیی برمکی»، «نادرشاه». آگهی‌های نمایشش را من می‌نویسم، عین آگهی‌های سینما، می‌چسبانم به در و دیوار شهر. چند نمایش هم برای بچه‌های شبانه‌روزی می‌نویسم و با آن‌ها تمرین می‌کنم و توی خوابگاه نمایش می‌دهیم. میان یکی از این نمایش‌ها یکهو سروکله پدرم پیدا می‌شود. تو آن هیر و ویر بغلم می‌کند و گریه می‌کند و معرکه راه می‌اندازد.

بیستمین عصر ششم: قصه‌ای دیگر با هوشنگ مرادی کرمانی

بیستمین عصر ششم: قصه‌ای دیگر با هوشنگ مرادی کرمانی

هوشنگ مرادی کرمانی، که آوازه‌ای جهانی در قصه‌گویی دارد، بیش از ۲۷ سال در یک خانه کوچک در یک بن‌بست باریک در کوچه هداوند اودلاجان شرقی زندگی می‌کرد.
چندسال پیش این خانه را شهرداری خرید تا «خانه مشاهیر»ش کند که نشد. ماند و ماند و باعث تاسف و تاثر نویسنده و دوستانش شد. مبادا مخروبه و مامن معتادان شود. خانه‌ای کوچک و نقلی، خوشبختانه اخیرا طی یک فرایند قانونی یک بهره‌بردار علاقمند به نویسنده مرمت و احیای آن را به عهده گرفته تا در آینده‌ای نزدیک با نام «خانه قصه» در اختیار علاقمندان قرار گیرد.