تیرباران شدهها
«پدر و مادر عزیزم؛ این مختصر آخرین حرفهای من است که به شما میرسد. همین الان به من خبر دادند که درخواست تجدید نظرم رد شدهاست. در ساعت سه بعد از ظهر امروز کار به پایان خواهدرسید. پدر و مادر عزیزم، میخواهم به شما گفتهباشم که چقدر همیشه دوستتان داشتهام. نمیدانید که چقدر از این آخرین رنجی که برایتان فراهم میسازم، افسوس میخورم. خیلی دلم میخواست که برای آخرین بار شما را میدیدم. اما خیلی دیر شدهاست. دلم میخواهد که هرچه زودتر برایتان مقدور باشد فراموشم کنید. و تو مادرجان که اینقدر دوستت داشتهام، کاری نکن که بیمار شوی و نتوانی شفا یابی. پدرجان امیدوارم از مادرم بهخوبی مراقبت کنی و هرچه میتوانی برای تسلی او انجام بدهی. پیش از مرگم میخواهم بریتان بگویم که من از آنچه کردهام هیچ پشیمانی ندارم. من در راه مرام و هدف خود مبارزه کردهام. منزه و شرافتمند باقیماندهام . با شهامت خواهم مرد. . . همیشه روحیه عالی داشتهام و از اقامت در زندان رنجی نبردهام»