در بخشی از کتاب بابا طاهر؛ شرح احوال و نگاهی به آثار نوشته نصرالله پورجوادی، به دو ویژگی مهم و کمترشناختهشده بابا طاهر اشاره میشود: لقب «بابا» و نسبت «عریان». اگرچه لقب بابا در منابع متقدم فارسی مانند آثار عینالقضات نیامده، اما از قرن ششم هجری به بعد رایج شده و معنایی نزدیک به «پیر» یا «شیخ» داشته است. نسبت عریان نیز به پوشش قلندرانه و سبک زندگی زاهدانه طاهر اشاره دارد که با سنت ملامتیان هماهنگ است، نه لزوماً بیلباسی کامل. این عریانی بیشتر به بیاعتنایی به ظاهر و ترک شهرت لباس مربوط میشد، چنانکه در برخی دیگر از زهاد و مجانین الهی نیز دیده شده است. این تحلیل نشان میدهد که شخصیت طاهر در بستری عرفانی و اجتماعی چندلایه شکل گرفته، فراتر از تصور رایج یک شاعر سادهدل روستایی.
این متن روایت بخشی از خاطرات دکتر ایرج والیپور درباره تأسیس یک نهاد آموزش عالی در ایران است. او به دیدار دکتر منوچهر اقبال میرود و از او برای ریاست هیات امنای مدرسه عالی مدیریت دعوت میکند. اقبال ابتدا با طعنه درباره ورود مفاهیم جدید دانشگاهی مانند هیات امنا صحبت میکند اما در نهایت با شرط کم بودن مسئولیت، ریاست را میپذیرد. ترکیب پیشنهادی هیات امنا شامل افراد برجستهای از دولت، ارتش و دانشگاه بود. نخستین جلسه هیات امنا با حضور وزیر علوم برگزار میشود و تصمیماتی از جمله تعیین شهریه و انتخاب خزانهدار اتخاذ میشود. این جلسه گامی اساسی در تحقق آرمان والیپور بود که از آمریکا با نیت اصلاح نظام آموزشی به کشور بازگشته بود. او سپس برای بررسی امکانات موجود به لاهیجان سفر میکند و مدرسه را برای اولین بار آماده فعالیت میکند.
«پدر و مادر عزیزم؛ این مختصر آخرین حرفهای من است که به شما میرسد. همین الان به من خبر دادند که درخواست تجدید نظرم رد شدهاست. در ساعت سه بعد از ظهر امروز کار به پایان خواهدرسید. پدر و مادر عزیزم، میخواهم به شما گفتهباشم که چقدر همیشه دوستتان داشتهام. نمیدانید که چقدر از این آخرین رنجی که برایتان فراهم میسازم، افسوس میخورم. خیلی دلم میخواست که برای آخرین بار شما را میدیدم. اما خیلی دیر شدهاست. دلم میخواهد که هرچه زودتر برایتان مقدور باشد فراموشم کنید. و تو مادرجان که اینقدر دوستت داشتهام، کاری نکن که بیمار شوی و نتوانی شفا یابی. پدرجان امیدوارم از مادرم بهخوبی مراقبت کنی و هرچه میتوانی برای تسلی او انجام بدهی. پیش از مرگم میخواهم بریتان بگویم که من از آنچه کردهام هیچ پشیمانی ندارم. من در راه مرام و هدف خود مبارزه کردهام. منزه و شرافتمند باقیماندهام . با شهامت خواهم مرد. . . همیشه روحیه عالی داشتهام و از اقامت در زندان رنجی نبردهام»
«سفرنامه تاورنیه» ترجمه حمید ارباب شیرانی؛ انتشارت مروارید؛ چاپ دوم؛ ۱۳۸۹؛ ص۲۱۹؛ (یکی از اصلیترین منابع و سفرنامهها که به کار پژوهش تاریخ میآید. با اینحال، دراستناد به مطالب آن، باید احتیاط کرد. تصویر منصفانه از ایران ندارد.)