سفید

سفید

«کاغذ حدود دوهزارسال پیش در چین اختراع شد. . . در ابتدا پاره‌های پارچه را در آب می‌خیسانده‌اند و می‌کوبیده‌اند، سپس خمیر به‌دست‌آمده را با غربال از آب بیرون آورده، از آن کاغذ می‌ساخته‌اند. بعدها پوسته رشته‌رشته درختان را جایگزین پارچه کردند. به این ترتیب، از پوسته‌ای که رنگش خاکی یا قهوه‌ای روشن بود، در آخرین مرحله تولید، برگِ سفیدِ کاغذ به دست می‌آمد. بافت کاغذ خوش‌آیند سرانگشتان است و واگشت‌پذیری آن را در هیچ ماده دیگر نمی‌توان یافت. شاید اگر رنگ آن مثل رنگ برگ‌های جوان سبز می‌بود، یا مثل رنگ یک خرمالوی رسیده نارنجی، یا اگر مثل وینیل ساختار نرمی داشت، فرهنگ مبتنی بر نگارش و چاپ هرگز نمی‌توانست با چنین سرعتی شکوفا شود؛ رشد این فرهنگ اساسا با پیدایش کاغذ ممکن شد. به هرحال، حتی اگر تمام این‌ها تصادفی بوده‌باشد، کاغذ با سفیدی تابناک و واگشت‌پذیری بی‌نظیرش نقش پایدار و ثمربخشی در تاریخ بشری برعهده گرفته‌است. سفیدی‌اش سکوتی است که بر لحظه‌های متلاطم پیش از وقوعّ واقعه‌ای عظیم حکمفرماست، و این احساس را ایجاد می‌کند که چیزی که هنوز نامرئی است، هر آن می‌تواند بر آن نقش ببندد و فعلیت یابد. از طرف دیگر، نازکی یکدستش آن را آسیب‌پذیر و بی‌دوام می‌سازد. اما همین برگِ نازک و بی‌دوام قادر است کلمات و تصاویری را که با جوهر مشکی بر آن نگاشته‌اند، حفظ کند و این در واقع تناقضی حیرت‌انگیز است. این تناقض یکی از مهم‌ترین شیوه‌های ادراکیِ تاریخ بشری را ایجاد کرده که پرتو بی‌مانندش سرتاسر تاریخ فرهنگ را روشن کرده‌است»
«کریم‌خان زند؛ عبدالحسین نوایی؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم؛ ۱۳۸۴؛ ص ۶۹»