گزارش مستند تهران چند درجه ریشتر

گزارش مستند تهران چند درجه ریشتر

«تهران آن‌قدر موضوع برای ساخت مستند نداردکه بی حد و مرز است.و اگر نتوانی خودت را با جریان زندگی و جابجایی‌های تهران وفق بدهی، عقب می‌افتی. باید تهران را بشناسی و با آن زندگی کنی». این‌ها را پیروز کلانتری در نشست بعد از نمایش مستند «تهران، چند درجه ریشتر» می‌گوید. از دید او تهران لایه‌های بسیاری دارد که متاسفانه به چشم هنرمندان نمی‌آید. او به موضوع قرارداد تلویزیون در اواسط سال‌های هشتاد اشاره می‌کند که قرار بود بیست مستند با عنوان بیست شب و با موضوع تهران ساخته شود که تنها سیزده تا ساخته‌شد. در ارتباط با این مجموعه بود که قرار می‌شود فیلمی هم درباره زلزله ساخته‌شود. چرا که در آن روزها، ک دو سه سال از زلزله مخوف بم گذشته بود، هنوز هم اخبار زلزله داغ بود و این فرض بود که بالاخره در تهران زلزله خواهدآمد».

سه نقطه

سه نقطه

«چقدر جابجایی با اتوبوس دوطبقه سیاحت داشت. . . من ناچار برای آن‌که طبقه دوم را از دست ندهم، در راه‌پله‌های طبقه دوم می‌ایستادم و عرصه را بر خودم و آن‌هایی که بالا و پائین می‌رفتند تنگ می‌کردم، بدان امید که اگر کسی از دومی‌ها پیاده شد شتابان جای او را تسخیر کنم. البته بارها بابت کورکردن راه‌پله‌ها سرزنش شدم، ولی هیچ نمی‌گفتم. شگفتی ایستادن و نشستن در طبقه دوم آنقدر زیاد بود که با هیچ توپ و تشری جاخالی نمی‌دادم. . . .میدان فوزیه مزین به دوسینما بود.

تهران، شهر مدارا

تهران، شهر مدارا

با هر دید و روشی بنگریم، در میان تمام شهرهای ایران، تهران از جهت پذیرابودن اقوام و ادیان مختلف کشور مقام اول را دارد. در این شهر همه مردم ایران را می‌شود دید. برخی ریشه‌دارتر برخی دیگر نوآمده. شاید یادآوری این موضوع بد نباشدکه تهران موطن تشکل‌ها و انجمن‌های تمام اقوام‌و ساکنان ایرانی‌است. در بسیاری از خیابان‌ها و کوچه‌های شهر تابلوهایی می‌بینیم با عنوان «انجمن . .. های مقیم مرکز» یا مقیم تهران. این یک سنت مدنی در تهران است که اهالی شهرهایی که به تهران کوچ کرده‌اند انجمنی برای خود درست کنند و دورِهمی‌هایی باهم داشته‌باشند. ظاهرا در ابتدا این انجمن‌ها برای کاریابی یا تسهیل استقرار هم‌شهری‌ها تاسیس شده‌اند و به مرور تبدیل به مجامعی عمومی و گاه فرهنگی یا مذهبی شده‌اند. امروزه، اغلب این انجمن‌ها پیشگام در خیرات و مبرات هستند و فعالیت صنفی یا مدنی خاصی نمی‌کنند.

در ستایش سایه‌ ها

در ستایش سایه‌ ها

« چرا گرایش به جستن زیبایی در تاریکی فقط در مشرق‌زمین با چنین شدتی ظهور می‌کند؟ مغرب‌زمین هم روزگاری برق و گاز و نفت نداشته‌است، ولی تا آن‌جا که من می‌دانم فرنگی‌ها هرگز تمایلی به لذت‌بردن از سایه نداشته‌اند. ژاپنی‌ها، مثلا، همیشه ارواح را بی‌پا تصور می‌کرده‌اند، در حالی که ارواح در تصور فرنگی‌ها، علاوه بر پا، کالبدی شفاف و شیشه‌ای دارند. حتی این نکته بی‌اهمیت نشان می‌دهد که تاریکی همیشه بر خیالات ما سایه می‌اندازد، در صورتی که فرنگی‌ها ارواح را هم به هیات موجوداتی شفاف و روشن تصور می‌کنند. در مورد وسایل زندگی روزمره هم همین‌طور است. ما به رنگ‌هایی علاقه نشان می‌دهیم که تاریکی در آن فشرده و متراکم شده‌است. ولی فرنگی‌ها رنگ‌های روشن و براق را ترجیح می‌دهند. ما زمانی با ظروف مسی یا نقره‌ای خو می‌گیریم که زنگار بر آن‌ها نشسته‌باشد، ولی فرنگی‌ها زنگار را نشان ناپاکی و آلودگی می‌دانند و این فلزها را تا نهایتِ درخشندگی پرداخت می‌کنند. آن‌ها به دیوارها و سقف اتاق‌هاشان رنگ‌های روشن می‌زنند تا با این تمهید سایه‌ها را از هر کنج و گوشه خانه بتارانند، و در باغچه‌هاشان چمن می‌کارند، در صورتی که ما درختان سایه‌گستر و رستنی‌های پر شاخ‌و برگ می‌کاریم. دلیل این اختلاف سلیقه چیست؟

واقعات اتفاقیه در روزگار

واقعات اتفاقیه در روزگار

«(فتحعلی‌شاه:) ما چندبار به اعلیحضرت امپراطور (ناپلئون) مراسله نوشته‌ایم ولی جواب هیچ‌کدام نرسیده، روس‌ها در طرف شمال ما را مورد تعرض قرار داده‌اند و قشون ایران هم که هنوز درست آداب مشق را نیاموخته‌اند در بدترین فصول باید به مبارزه اقدام کنند. اردویی را که ما در سلطانیه گرد آورده‌بودیم و می‌خواستیم آن‌ها را برای دفاع سرحدات پیش ولیعهد خودمان عباس میرزا بفرستیم، چون شما به ما اطمینان دادید که روس‌ها بدون جلب موافقت اعالیحضرت ناپلئون ممکن نیست دست به کار جنگ بزنند، مرخص کردیم. مارشال گودویچ سر فرانسه و ایران هر دو را شیره مالید و درست در موقعی که ما به استظهار اطمینانات شما کمال اعتماد را داشتیم، در بدترین فصول سال جنگ را بدون انتظار رسیدن جواب‌های شما و ما شروع کرده، عباس میرزا در این موقع جز سپاهیان آذربایجان قوای . . . . »