کیارش یشایایی، کارگردان مستند «تهران سرفراز، طبیعت به یغما رفته»، درونمایه فیلم را چنین توضیح میدهد: «فیلم در سال ۱۳۸۶ ساختهشد. برای پاسخ به این پرسش که تهران چه دارد، چه داشته و چرا از آنها حفاظت نمیکنیم. تهرانی که ما در آن زندگی میکنیم، روزگاری شکارگاه سلطنتی بود. پر از دار و درخت و انواع گونههای جانوری و گیاهی. الان چه مانده از آنها؟ چگونه باید ماندهها را حفظ کنیم. وقتی شیر ایران، یوزپلنگ ایران و ببر مازندان از محیط ما، از محیط زیست ما خارج میشود، فقط شیر نیست که میرود، هرم محیط زیستی ما دچار مشکل میشود. این یعنی هشدار. هشدار برای آیندگان، و خودمان!»
هزار قصه دارد این شهر. «طبیعت به یغما رفته» آن هم قصه پرغصه دیگری است. کیارش یشایایی در مستند «تهران، طبیعت به یغما رفته» نگاهی تیز و عاشقانه به طبیعتی دارد که شدیدا تحت تاثیر ساختوسازهای یورشگر شهری قرار دارد. کارگردان قصد مرثیهخوانی ندارد ولی از گفتن حقیقت هم ابا نمیکند. او تصویری از طبیعا زیبای تهران به دست میدهد تا ما بتوانیم جای خالی آنچه را که از دست دادیم ببینیم و احساس کنیم.
«تهران آنقدر موضوع برای ساخت مستند نداردکه بی حد و مرز است.و اگر نتوانی خودت را با جریان زندگی و جابجاییهای تهران وفق بدهی، عقب میافتی. باید تهران را بشناسی و با آن زندگی کنی». اینها را پیروز کلانتری در نشست بعد از نمایش مستند «تهران، چند درجه ریشتر» میگوید. از دید او تهران لایههای بسیاری دارد که متاسفانه به چشم هنرمندان نمیآید. او به موضوع قرارداد تلویزیون در اواسط سالهای هشتاد اشاره میکند که قرار بود بیست مستند با عنوان بیست شب و با موضوع تهران ساخته شود که تنها سیزده تا ساختهشد. در ارتباط با این مجموعه بود که قرار میشود فیلمی هم درباره زلزله ساختهشود. چرا که در آن روزها، ک دو سه سال از زلزله مخوف بم گذشته بود، هنوز هم اخبار زلزله داغ بود و این فرض بود که بالاخره در تهران زلزله خواهدآمد».
«چقدر جابجایی با اتوبوس دوطبقه سیاحت داشت. . . من ناچار برای آنکه طبقه دوم را از دست ندهم، در راهپلههای طبقه دوم میایستادم و عرصه را بر خودم و آنهایی که بالا و پائین میرفتند تنگ میکردم، بدان امید که اگر کسی از دومیها پیاده شد شتابان جای او را تسخیر کنم. البته بارها بابت کورکردن راهپلهها سرزنش شدم، ولی هیچ نمیگفتم. شگفتی ایستادن و نشستن در طبقه دوم آنقدر زیاد بود که با هیچ توپ و تشری جاخالی نمیدادم. . . .میدان فوزیه مزین به دوسینما بود.
با هر دید و روشی بنگریم، در میان تمام شهرهای ایران، تهران از جهت پذیرابودن اقوام و ادیان مختلف کشور مقام اول را دارد. در این شهر همه مردم ایران را میشود دید. برخی ریشهدارتر برخی دیگر نوآمده. شاید یادآوری این موضوع بد نباشدکه تهران موطن تشکلها و انجمنهای تمام اقوامو ساکنان ایرانیاست. در بسیاری از خیابانها و کوچههای شهر تابلوهایی میبینیم با عنوان «انجمن . .. های مقیم مرکز» یا مقیم تهران. این یک سنت مدنی در تهران است که اهالی شهرهایی که به تهران کوچ کردهاند انجمنی برای خود درست کنند و دورِهمیهایی باهم داشتهباشند. ظاهرا در ابتدا این انجمنها برای کاریابی یا تسهیل استقرار همشهریها تاسیس شدهاند و به مرور تبدیل به مجامعی عمومی و گاه فرهنگی یا مذهبی شدهاند. امروزه، اغلب این انجمنها پیشگام در خیرات و مبرات هستند و فعالیت صنفی یا مدنی خاصی نمیکنند.