
این مردم نازنین
«نوستالژی احساسی است وابسته به بافت و بستری بسیار خاص. شاید هم بیش از حد خاص. ما، به سبب نوپایی تاریخیِ نوستالژی و وجود شواهدی که تولد این بیماری را مستند کردهاند، میتوانیم فراز و فرود نوستالژی در عصر حدودا سیصدسالهاش را با دقتی نسبی پی بگیریم. در یک نکته تردیدی نیست؛ نوستالژی تجربهای مدرن است. چون میدانیم همزمان با شروع فصلی سرنوشتساز در تاریخ مدرنیته سیاسی متولد شدهاست. اما میتوان دلیل دیگری هم برای مدرنبودن نوستالژی آورد: نوستالژی را، دست کم به لحاظ استعاری، میتوان به نگرشی ربط داد که ذاتا از هر نگرش دیگری مدرنتر است. مدرنیته تعاریف گوناگون دارد و درباره تاریخ دقیق تولدش هم بحث بسیار است. اما یک موضوع چون و چرا برنمیدارد: روح مدرن یا، اگر به مذاقتان خوشتر میآید، نگرش مدرن اساسا با نوعی استراتژی رهایی سروکار دارد. یعنی گسستن از باورهای قیمیتتها، مراجع اقتدار، و قدرتهای برتر. این آزادی به شکلهای مختلفی تحقق مییابد و در مواضع یا، بهتر است بگویم، در افعال گوناگون متبلور میشود. از گسست از اقتدار دینی در اصلاحات کلیسا گرفته تا منسوخشدن قاعده «هرچه استاد بگوید». در فضای دانشگاهی پذیرش خوشبینانه هرچیز نو که در برابر سنت بدسگال قد علم کند خصلت متمایز روح مدرن بوده و امروز هم چنین است. اما زنجیر اسارت، گرچه بر پاهای ما سنگینی میکند، ما را به یکدیگر پیوند میدهد و در امان نگهمان میدارد.»