اما تفصیل حرکت مامورین دولت عثمانی و قواعدی که در این سرحد گذارده، این است که احدی را از مکانی که خود سنور قرار داده، نمیگذارند عبور کند تا تحقیقا معرفت به احوال او به هم نرسانند. به این طریق که قراولان آنجا عابران را اعم از غریب و بومی و رعیت و سپاهی نزد سلطان خود برده، مشارالیه میپرسد که از مردم کجایی و اسمت چیست و در اینجا کارت با کیست، مراجعت میکنی یا توقف ذهاب و ایابت چندروز طول خواهدکشید. علی هذا لقیاس هرکس را فراخور مرتبهاش از احوالش جویا، اگر بهقدر خردلی در جواب سئوال تشکیکی به هم رسانند، ممکن نیست که بگذارند عبور کند، آن هم روز روشن. از هنگام غروب آفتاب تا وقت طلوع شمس عبور از آنجا به جهت احدی ممکن نیست مگر روز، آن هم به قانونی که عرض شد.
، «ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس/ چه سفرها کردهایم!! ما برای بوسیدن خاک سر قلهها/ چه خطرها کردهایم؛ چه خطرها کردهایم/ ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود/ خون دلها خوردهایم/ ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران بردهایم/ ما برای بوئیدن بوی گل نسترن چه سفرها کردهایم/ ما برای نوشیدن شورابههای کویر/ چه خطرها کرده ایم؛ چه خطرها کردهایم/ ما برای خواندن این قصه عشق به خاک/ خون دلها خوردهایم»
مهم آن است که جامعه مدنی و انسانی یک سرزمین در مدار پیشرفت باشد. اگر چنین باشد نباید نگران افت و افول مقطعی بود. به قول معروف، «بالاتر از این زمانه، زمان جاریست». تاریخمان را معتبر بدانیم و در زیر پرچم آن، گردن افراشته و سربلند به پیش برانیم. ایران و ایرانی شایسته بالاترین درجه احترام جهانی است. به آن درجه خواهیم رسید.
، «ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس/ چه سفرها کردهایم!! ما برای بوسیدن خاک سر قلهها/ چه خطرها کردهایم؛ چه خطرها کردهایم/ ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود/ خون دلها خوردهایم/ ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود/ رنج دوران بردهایم/ ما برای بوئیدن بوی گل نسترن چه سفرها کردهایم/ ما برای نوشیدن شورابههای کویر/ چه خطرها کرده ایم؛ چه خطرها کردهایم/ ما برای خواندن این قصه عشق به خاک/ خون دلها خوردهایم»
مهم آن است که جامعه مدنی و انسانی یک سرزمین در مدار پیشرفت باشد. اگر چنین باشد نباید نگران افت و افول مقطعی بود. به قول معروف، «بالاتر از این زمانه، زمان جاریست». تاریخمان را معتبر بدانیم و در زیر پرچم آن، گردن افراشته و سربلند به پیش برانیم. ایران و ایرانی شایسته بالاترین درجه احترام جهانی است. به آن درجه خواهیم رسید.
«پس از هر سفر به ساحت مقدس کرمان، به عمارت قدیمی کنسولگری برمیگشتیم. در کنسولگری، معمولا، غذای روزانه را خودمان تهیه میکردیم و یا میپختیم. یک بار نیز شام را در منزل دکتر وایلد صرف کردیم. در آن شب گرچه صحبتها حول محور بیمارستان و بیماریهای مختلف دور میزد، ولی پیتر و دوستش «جورج اوری» که الکتریسین بیمارستان بود، اطلاعات مفیدی در رابطه با قناتهای ایران بهما دادند. با وجودیکه دکتر وایلد از بسیاری از امراض کشورهای آسیایی رنج میبرد، معتقد بود که ساعت کار در بیمارستان کرمان بیشتر از ساعات کار بیمارستانهای لندن نیست، شرایط کار نیز دشوارتر از لندن نمیباشد.
وقتی در ژانویه ۱۹۱۵ نیروهای ترکیه تبریز را گرفتند، مقامات محلی با تشریفات از آنها استقبال کردند. علت این امر تنها احساس همراهی با ترکها نبود، بلکه ظاهرا بیشتر ترس از آنها بود. ترس ایرانیان از نظامیان ترک بیاساس نبود. ترکها پس از ورود به آذربایجان سبعانه دست به توقیف مسیحیانی که با قشون روس نرفتهبودند، زدند.