گزارش مستند ایران سرای من است

گزارش مستند ایران سرای من است

نمایش فیلم «ایران سرای من است»از پرویز کیمیاوی در صدوپنجاهمین شب‌فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، نقطه ختم خوبی برای پایان شب‌های فیلم سال ۱۴۰۳ بود. اثری برجسته در سینمای سوررئال که متاسفانه فرصت اکران عمومی نیافت و موجب خسران بسیاری در حوزه اقتصادی و فرهنگی شد. باور عمومی اهالی سینمای مستند بر این است که اگر در سال‌های قبل از انقلاب حضور فریدون رهنما و هم‌فکرانش موجب اعتلای سینما بود، در سال‌ های پس از انقلاب حضور مدیران میانی خوشفکر در دستگاه‌های متولی سینما در سال‌های شصت و هفتاد سده گذشته موجب رونق و امیدواری بود. هرچند با مصیبت‌ها و نامرادی‌های فراوان. فیلم «ایران سرای من است» محصول سال ۱۳۷۳ است. مجوز ساخت گرفت ولی فرصت اکران عمومی پیدا نکرد. به عقیده فرهاد ورهرام، «این فیلم در میان پنج فیلم برتر سینمای ایران در این ژانر است که بعد از انقلاب ساخته‌شد».

مغول‌ها

مغول‌ها

به نوشته رشیدالدین، غازان ضمن سخنرانی برای شخصیت‌های برجسته مغول، هدف خود مبنی بر اصلاح دستگاه اداری ایلخانان را توجیه کرد. گمان می‌رود وی چنین گفته‌باشد: «من جانب رعیت تاریک نمی‌دارم. اگر مصلحت است تا همه را غارت کنم بر این کار از من قادرتر کسی نیست، به‌اتفاق بغارتیم؛ لیکن اگر منبعد تغار و آش توقع دارید و التماس نمایید، با شما خطاب عنیف کنم و باید که شما اندیشه کنید که چون بر رعایا زیادتی کنید و گاو و تخم و غله‌ها بخورانید، من‌بعد چه خواهیدکرد». تا این‌جا مطلب عبارت است از دعوت به عقل سلیم. اما غازان در ادامه می‌گوید: «و آن‌چه شما ایشان را زن و بچه می‌زنید و می‌رنجانید، اندیشه باید کرد که زنان و فرزندان نزد ما عزیزاند و جگرگوشه از آن ایشان هم‌چنین باشد و ایشان نیز آدمیانند.». عبارت‌های اخیر احتمالا برای اغلب مغولان تازگی داشته‌است، و حتی اگر غازان به واقع این مطالب را گفته‌باشد، بعید به نظر می‌رسد که بیش از تاثیری گذرا، نقشی بر جای گذاشته‌باشد.

زندگی و احوال ایرانیان

زندگی و احوال ایرانیان

تهران، پایتخت ایران، «شهر سایه خدا»، «تختِ شاه خدایان» نامیده می‌شود. با آن‌که در دشت‌های مجاور آن مثل سایر شهرهای بزرگ ویرانه‌های زیادی وجود دارد، تهران در اواخر قرن گذشته از گمنامی به درآمد. در اولین نوشته‌ها از دهی سخن رفته با کلبه‌های زیرزمینی که به منظور فرار از گرمای هوا یا حملات غارتگران ساخته شده‌بود. آغا محمدخان بنیانگذار سلسله قاجار آن را به پایتختی برگزید. بی‌تردید، علت انتخاب این محل نزدیکی‌اش به مازندران، مقر ایل خود او، یعنی قاجار بود. اینک تهران مرکز سیاسی آسیای مرکزی تلقی می‌شود. هیات‌های نمایندگان انگلستان، فرانسه، روسیه، آلمان، اتریش، هلند، ترکیه/عثمانی و ایالات متحد آمریکا از سوی دولت‌هایشان در تهران حضور دارند و طرح‌های سیاسی‌شان را دنبال می‌کنند. در عرض یک قرن، جمعیت آن از پانزده هزار نفر به دویست‌هزار نفر رسیده است.

شعبده بازیگری

شعبده بازیگری

«بازیگری همان‌طور که از نامش برمی‌آید، شغلی است که مبنایش بازی است. مثل بازیکنان فوتبال، که شغل‌شان «بازی»کردن است. «بازی» هم همان کاری است که استادش کودکان هستند. من به عنوان بازیگر برای «بازی» همان تعاریف کودکانه را دارم. بازیگرهای ما و فوتبالیست‌ها و کودکان در ذات یگانه‌اند. اصلا «زندگی» بازی است: یک بازی بزرگ و پیچیده. هرکسی بازیچه‌ای دارد. اگر از کودک بازیچه‌هایش را بگیریم، یعنی «بازی»اش را بگیریم، دق می‌کند. اگر از بازیگر هم«بازی» را بگیریم، دق می‌کند. مثل چند نفری که دق کردند. بعضی از بازیگران‌مان که چندسال پیش کسب و کار دیگر و لذت دیگری داشتند از روزی که پای‌شان به ورطه «بازی» باز شد و چند فیلم «بازی» کردند و به شهرت رسیدند، دیگر برای‌شان کسب و کار گذشته و آن فعالیت‌های گذشته جذابیت خود را از دست دادند و امروز بازیگرند. . . و به همان کودک «بازی»گوش تبدیل شده‌اند. وای به حال آنانی که از خیلی سال پیش بازیگر بودند. وای به حال آنانی که با یک عالمه آرزو در صف «بازی» ایستاده‌ و منتظرند. ما «بازی» می‌کنیم و خیل بزرگی از تماشاگران را به تماشای «بازی» فرامی‌خوانیم. مثل فوتبال که این همه تماشاگر دارد و با همه وجود «بازی» را تماشا می‌کنند و تئاتر و سینما که این‌همه تماشاگر دارد و با همه وجود «بازی» ما را تماشا می‌کنند. در تئاتر بدون تماشاگر هم«بازی» شکل می‌گیرد، اما سرد و بی‌روح خواهدبود و در سینما اصلا «بازی» بدون تماشاگر اتفاق می‌افتد. تماشاگر می‌داند که به دیدن «بازی» می‌رود. اسم بازیگران را هم می‌داند. پول می‌دهد، بلیت می‌خرد، وقت می‌گذارد که بنشیند و ببیند که این بار چه «بازی»ای تدارک دیده شده. تماشاگر با آگاهی به تماشای «بازی» می‌آید. قرارداد نانوشته‌ای میان «بازی»گر و تماشاگر وجود دارد که کسی نمی‌داند کی و کجا و چه‌گونه تدوین شده و هیچ‌جا هم آموزش داده نشده. گویا همان‌قدر که شیرخوردن نوزاد از سینه مادر فطری و غریزی است، قراردادهای میان تماشاگر و بازیگر هم فطری و غریزی است. کودک «بازی» می‌کند. چادر سرش می‌کند و می‌شود مامان! بشقاب خالی را به طرف ما تعارف می‌کند! می‌شود بشقاب پر از غذا! یک چوب دستش می‌گیرد می‌شود سرباز! به ما نشانه می‌رود و با دهان صدای شلیک درمی‌آورد و ما خیلی ساده به زمین می‌غلتیم و هزار جور . . .»

حقوق جهان در ایران باستان

حقوق جهان در ایران باستان

از میان ساسانیان که با برانداختن حکومت پادشاهی تیره‌ای (فدراتیو) اشکانی بزرگ‌ترین ستم‌ها را در تاریخ ایران کردند و ستم‌های پسین‌شان به ایرانیان در شاهنامه یا دیگر نامه‌های ایرانی آمده‌است، تنها همین بهرام گور است که نشانه‌ای از پادشاهی دوره کیانیان به شمار می‌رود؛ و در پهلوانی و رای و خرد و مردم‌داری و کشورداری و بزم و رزم سرآمد بود. مردم در زمان او رامش هنگام کیانی را داشتند و همه از او به نیکنامی یاد کرده‌اند، و این سخنان نه تنها برای ستایش آن شاه آزادمرد گفته می‌شود، بلکه برای نشان‌دادن نمونه‌ای از زندگی ایرانیان باستان در زمانی نزدیک‌تر نیز شایسته می‌نماید.در یک چنین همداد بزرگ، دستگاه‌های فرماندهی، خویش را پایکار مردمان و مردمان نیز خود را جان‌فشان فرماندهان می‌دانستند و از همه دستاوردهای دیوانی بهره می‌بردند. در این گفتار تنها یک نمونه را یادآور می‌شوم که نمونه‌ای باشد برای همه بهره‌دهی‌ها؛ و آن بهره‌وری همه مردمان ایران از دیوان بَرید (پست و تلگراف) بوده باشد. از دوره کیانیان تا دوره قاجار و پیش‌آمدن «پست بین‌المللی» به شیوه امروز.یونانیان باستان با شگفتی فراوان از پدیده‌ای در ایران یاد می‌کنند که به یاری آن آگهی‌ها از دوردست‌ها (یک روزه از آسیای کوچک به شوش) می‌رسد. یا یک فرمان شاهان به دورترین مرزهای کشور می‌رسد. آن پدیده، آگهی‌رسانی با آتش‌افروزی بر افراز میل‌ها یا برج‌های بلند بود که کنار جاده‌ها ساخته‌ شده‌بود و با نشانه‌های ویژه، آگهی‌ها یا فرمان‌ها را از یک برج به برج پس از آن می‌رساندند، تا به جایی که می‌خواستند برسد. و این شیوه را مادرِ تلگراف‌های امروزی می‌خوانند. در کنار این کار، مردانِ نامه‌بر بر اسبان آماده بودند که نامه‌ها را از یکدیگر می‌گرفتند و به سوی میل پس از آن می‌رساندند و دوری هر دو میل از یکدیگر به اندازه‌ای بود که یک اسب تازه‌نفس بی‌آن‌که در راه بماند، بتواند آن را به تاخت بپیماید! و این راه ۱۵۰۰ گز بود. چون یونانیان به این پدیده در زمان هخامنشیان برخورد کرده‌بودند گمان برده‌اند که در همان زمان نیز پدید آمده‌است و فرهنگنامه‌نویسان جهان نیز پیدایی آن را به زمان هخامنشیان می‌رسانند. اما نگارنده به گواهی‌های کهن‌تر از آن هنگام دست یافته است که یکی از آن‌ها نامه یادگار زریران است که به دبیره پهلوی برجای مانده‌است. . و این سند نشان می‌دهد که دست‌کم در زمانی پیرامون زندگی زرتشت، نزدیک به ۳۵۰۰ سال پیش آگهی‌رسانی با آتش و نیز کار پیک‌ها. . در ایران روایی داشته‌است.»