حظ کردیم و افسوس خوردیم
«روز بعد به بادکوبه رسیدیم. حاج امینالضرب معادل سیصدهزارتومانِ آن وقت نفت خرید و سپس ما را وداع گفته سوی مسکو شتافت. زیرا در آنجا خانه ملکی و مستغلات داشت و همسر روسیاش به انتظار دیدار او بود. شب با راهآهن عازم تفلیس شدیم. در آنجا به زیارت قبر شیخ صنعان معروف که در کوهی واقع است، رفتیم و بعد به تماشای موزه و اماکن تماشایی شهر پرداختیم. شنیدهبودم که گردنه قفقاز از جاهای دیدنی است و بر آن بودم که از آن راه بروم. تصمیم خود را با مستوفیالممالک در میان نهادم و چون او را نیز این فکر خوش آمد، پس از شبی درنگ در تفلیس با کالسکه از راه گردنه آهنگ قفقاز کردیم. طبیعت وحشی و با جبروت و در عین حال مصفای راه مزبور را در جای دیگر ندیدم و در توصیف آن که از نیروی کلکم بیرون است بدین شعر قاآنی اکتفا میورزم: گه به مغاکی ز حد هستی بیرون/ گه به فرازی ز آفرینش برتر. در ورشو مستوفیالممالک و همسفرهایش به مناسبتی چند روز ماندند ولی من و همراهانم به راه ادامه داده، اطریش و آلمان و بلژیک را یکی پس از دیگر پشت سر نهاده، یکسر به پاریس شتافتیم. در کلنی راهآهن دو ساعت توقف کرد. من موقع را مغتنم شمرده برای تماشای شهر پیاده شدم. هنز چند گام در خیابان مقابل ایستگاه پیش نرفتهبودم که سه نفر با کلاههای ایرانی نظرم را جلب کردند و چون نزدیک رفتم آقایان امیرنظام، وکیلالدوله و ناصر همایون را شناختم. پس از روبوسی گفتند که شاه به علت بیماری اتابک اینجا مانده و اکنون مشغول تماشای کلیسای بزرگ و معروف شهر است. من بیدرنگ به کلیسای مزبور شتافته به حضور شاه رسیدم و پس از نیم ساعت مرخص شده به عیادت صدراعظم رفتم و از آنجا به ایستگاه راهآهن. . .»