در محله، امنیت نخستین شاخصه است که معمولا به صورت امنیت از درون است نه به کمک نیروها و عوامل خارج از محله. اما علاوه بر نهادهای اجتماعی و فرهنگی در محله، یک موضوع مهم دیگر هم هست که هم نیاز محله است هم ملات انسجام آن. و این چیزی نیست جز نیازهای روزانه محلهکه باید در درون محله تامین شوند.
یکی از مهمترین پایههای امنیت درونزا در محلههای تاریخی ما، نحوه ارتباط آدمهای محله باهم بود. این نوع ارتباط را باید شناخت و نقاط منفی و مثبت آنرا تحلیل و راهحلی برای امروز پیشنهاد کرد. دو ویژگی مهم در محلههای تاریخی ما موجد امنیت بودند. نخست، شاخت اهالی از همدیگر و اشنایی تقریبا کامل ساکنان باهم؛ دوم، ترکیب طبقاتی اهالی یک محله. به عبارتی دیگر، در یک محله تاریخی تمام اقشار و طبقات اجتماعی را میشد دید. از بازرگان و صنعتگر تا میراب و رعیت. معمولا رسم بر این بود که توانهای این اقشار در محله همدیگر را تکمیل میکرد. به این خاطر، از اینکه در یک محله فقیر بیخانمان وجود داشتهباشد سبب وهن اهالی بود و حتما راهی برای خانهدار شدن طرف پیدا میشد. در این بستر طبقاتی است که شاهد ازدواج دختر اوستاکار با شاگرد مغازه هستیم و تلاش همسایهها برای پیداکردن همسر برای جوانهای همسایه و غیره.
از اینها بالاتر، همگنی و همکاری اهالی برای نگهداشت داراییهای محله است.
تجربه تکهتکه کردن شهر و تقسیم آن به قطعات (پارسل شهری) پس از چند دهه شکست خورد. شهرسازی غرب که طلایهدار این مشرب شهری بود، زودتر از بقیه عالم متوجه این شکست شد و رو به نظریه «توسعه محلهای» آورد. بازگشتی به سازمان فضایی قبلی. در ایرانِ ما، موضوع کمی بغرنجتر و دراماتیکتر است. در روزگاری که در غرب شروع به قطعهبندی شهرها کردند، در بسیاری از شهرهای ایران هنوز سازمان محلهای برقرار بود و شهرها، به ویزه شهرهای تاریخی تکهتکه نشدهبودند. صحبت از سالهای پنجاه و شصت است. وقتی غرب شروع به اصلاح روش شهرسازی خود کرد، ما در میانه تکهتکه کردن شهرهایمان بودیم. خیابانکشیهای بی سرانجام و نیندیشیده سالهای شصت در بوشهر، سمنان، کاشان و شیراز و بسیاری از شهرهای دیگر، یادگار آن مشرب است.
حالکه دنیا و سپس ایران دوباره به سازمان محلهای شهرها برگشته، چه باید بکنیم که این تجربه تبدیل به رونوشتبرداری کالبدی از تجربه سده پیش نشود؟ باید بپذیریم که نه تنها جهان تغییر کرده، ایران نیز متحول شده. ساختار خانواده و جامعه بهکلی عوض شده و دیگر نمیتوان مثل صدسال یا حتی پنجاه سال پیش زندگی کرد. پس سازمان محله هم نمیتواند مثل سازمان محلههای قبل باشد.
اما جوهر محله و مزیتهای آن را باید شناخت و با ترجمه کالبدی جدید وارد سازمان کالبدی و اجتماعی شهر کرد.
محله به جایی گفته میشود که اهالی آن در یک انسجام درونی و محکم، تبدیل به یک جامعه شدهاند. محله یک مجموعه از آدمها و ساختمانها نیست. محله یک جامعه است. اگر جامعه نباشد، هویت ندارد، امنیت ندارد و توسعهای نخواهدداشت. فقط ممکن است رشد کند. کوچک یا بزرگ شود ولی توسعه پیدا نمیکند و عمق نمییابد.
محله اگر خواهان امنیت پایدار است، باید از درون خود و با مشارکت تکتک اعضای خود این ایمنی را ایجاد کند. اما چگونه؟ آیا با وعظ و خطابه میتوان امنیت محله را تامین کرد؟ آیا میتوان سارق را با پند و ارشاد به راه راست آورد؟
پاسخ مثبت نیست. سلولهای محله باید سالم باشند.