گزارش مستند آرمانشهر در ریگزار

گزارش مستند آرمانشهر در ریگزار

محمود یارمحمدلو در ابتدای نشستِ پس از نمایش صدوسی‌ونهمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان که اختصاص به مستند«آرمانشهری‌در ریگزار» داشت، به نقل از مهندس محمد بهشتی، ویژگی مهم مستند را چنین خلاصه کرد که «مستند بیشتر با فکر سروکار دارد و فیلم داستانی با احساس. داستان و درام احساس را درگیر می‌کند، ولی مستند مخاطب را با فکر درگیر می‌کند». این حرف‌ها پیش‌درآمدی شد از فخرالدین سیدی درباره چگونگی کلیدخوردن ساخت این مستند بپرسیم. می‌گوید: «فعالیت‌های دکتر کوثر را دنبال می‌کردم. قبل‌ترها، در مطالعات محیط زیستی، خیلی علاقمند بودم پرتره او را بسازم. دقیقا در جریان بودم چه می‌کند. گروه دانش شبکه اول تلویزیون برنامه‌ای را تعریف کرد تحت عنوان «فرزانگان ایران». طرح را به آن‌ها دادم، پذیرفته‌شد

گزارش مستند نواجش

گزارش مستند نواجش

راست می‌گویند «چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد». شهروز توکل، کارگردان مستند «نواجش»که در یکصد و سی‌وششمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد، وقتی از چگونگی ساخته ‌شدن فیلمش می‌گوید، گویی قصه همان بازی‌های چرخ بازیگر را تعریف می‌کند. «چندسال پیش، به درخواست دوستانی از طبرستان، دعوت شدم مستندی با موضوع احمد محسن‌پور بسازم. پیش‌بینی می‌شد بشود در عرض یک‌هفته آن را جمع کنیم. ولی چنین نشد». او به یاد می‌آورد وقتی گفته شده‌بود که احمد محسن‌پور نوازنده‌ای نابینااست، ضمن احترام به دعوت دوستان، تصور می‌کرده «این هم مثل بسیاری مستند های مشابه» خواهدشد که کمی اشک به چشم آورد و کمی مرحبا و تمام.

گزارش مستند آرمانشهر در ریگزار

گزارش مستند عاشیق اصلان طالبی

به نقل از فرهاد ورهرام، در سال‌های هفتاد سده قبل، به ابتکار مدیریت حوزه هنری انقلاب اسلامی، ساخت یک رشته مستند با موضوع آخرین بازماندگان موسیقی اقوام در دستور قرار گرفت با عنوان کلی «آیینه و آواز» که توسط کارگردانان مطرح آن زمان ساخته‌شدند. از جمله این کارگردان‌ها زنده‌یاد محمدرضا مقدسیان بود که با بهره‌گیری از پژوهش‌های محمدرضا درویشی، دو مستند ساخت از جمله «عاشیق اصلان طالبی». این فیلم در یکصد و سی‌وپنجمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان به نمایش درآمد و نظرات متفاوت مخاطبان را به همراه آورد. این فیلم افت‌وخیر زیادی ندارد و در قالب یک داستان‌واره کوتاه، اجازه می‌دهد عاشیق حرف‌های خود را بزند و قطعاتی را با ساز بخواند. در ابتدا با گردش دوربین با خانه معمولی و حتی محقر عاشیق آشنا می‌شویم که او را در حالتی نیمه‌بستری نشان می‌دهد. مردی (احیانا پسرش) می‌آید او را از جا بلند می‌کند و کمکش می‌کند لباس بپوشد و همراه او با تاکسی به محل کارشان بروند که یک قهوه‌خانه کاملامعمولی شهر است با میز و صندلی زواردررفته.