سلام

یکی ازاندیشه‌سازان سده بیست، از فرانسه، دهه‌ها پیش، در گفتگویی اعلام کردکه «ما نمی‌توانیم کاری برای طبقات فرودست کنیم. چرا؟ چون نه زبان مشترک با آن‌ها داریم و نه مکان مشترک». منظورش این بود که جماعت منورالفکر اگر به فکر پایین شهر و طبقات فرودست است، بهتر است در کنار آن‌ها زندگی کند تا دردها و مسائل آنان را به صورت واقعی و نه مجازی درک کند و درد و مشکل آنان تبدیل به حس زیرپوستی خودش شود. این مثال می‌تواند در خصوص بافت‌های تاریخی کشور نیز صادق باشد. امروز، خوشبختانه، تعریف و تمجید از بافت‌ها و خانه‌های تاریخی چنان رایج و شایع شده که حتی در حد تقدس و ستایش هم پیش رفته‌است. خوشبختانه، یکی از نشانه‌های روشنفکری و ترقی‌خواهی، در میان اقشار زیادی از مردم جامعه، ستایش ظرایف و ویژگی‌های بافت‌های تاریخی است و گاه تا آنجا پیش می‌روندکه کاهگل، خشت و آجر تبدیل به آیه‌های قدسی زیبایی‌شناسی می‌شود. ولی به‌گفته شاعر ارجمند «سرشارم از خیال/ ولی این کفاف نیست». برای اثبات ارادت به بافت تاریخی باید کار و زندگی را ببریم آنجا. باید در این بافت و با مردم آن‌جا زندگی کرد تا احکام و گزاره‌های ما از بافت تاریخی و الزامات مرمت و احیای آن‌جا شکل واقعی به‌خود بگیرد و از حرف‌های بدون پشتوانه به احکام عملی تبدیل شود. باز به قول همان شاعر ارجمند، «تا این غزل شبیه غزل‌های من شود/ چیزی شبیه عطر حضور شما کم است». برای این‌که خدمت به بافت تاریخی از حوزه حرف به عمل درآید، عطر حضور تک‌تک ما لازم است تا هم خودمان تکلیف‌مان را روشن کنیم، هم اهالی بافت‌های تاریخی باور کنند که حرف‌های ما قابل تحقق و واقعی است. تنها با چنین روشی است که می‌توان گام واقعی در ارتقای منزلت زیستی بافت تاریخی برداشت.

این حکم از آن‌جا آمده که به باور بسیاری از دلسوختگان معماری و شهرسازی، یکی از اصلی‌ترین و جدی‌ترین دلایل افول بافت‌های تاریخی کوچ ساکنان و اهالی اصیل آن‌ها از بافت تاریخی است. این کوچ دلایل بسیاری دارد که تشریح آن، طبعا در حوصله این مختصر نیست. اما، کاملا مشهود و محسوس است که رفتن این خانواده‌ها از بافت تاریخی بزرگ‌ترین ضربه را به احترام و منزلت آن زد. اینک، آرزوی برگشتن آنان به بافت تاریخی، تقریبا و به احتمال زیاد، آرزوی تحقق‌پذیر نیست. بسیار بعید است آنان دوباره به بافت تاریخی برگردند مگر آن‌که این بافت همان منزلت سابق خود را بازیابد و فضا برای زندگی فاخر و امروزی فراهم شود. بنابراین، در غیاب آن خانواده‌ها و افراد، گروه‌های مرجع اجتماعی می‌توانند کار و زندگی خود را به بافت تاریخی بیاورند و جای خالی آن اهالی کوچ‌کرده را با شان اجتماعی خود پر کنند. اگر چنین شود، در افق نه چندان دور، می‌توان انتظار داشت که بخشی از اهالی دوباره به بافت برگردند.

نوشته‌ی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۷۳

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx