سلام

می‌گویند نهاد خانواده، بستر و اصل و اساس یک جامعه است. این که این حرف چقدر درست است یا نه، کار نداریم، ولی متناظر آن در شهر این می‌شود: «محله بستر اصلی انسجام و توسعه شهر است». این را دیگر نمی‌توان مورد تردید قرارداد. این تجربه‌ای است ‌که جهان در بیش‌از نیم‌قرن قطعه‌بندی شهر و نفی محله، در سده بیستم نهایتا به «توسعه محله‌ای» رسید.

از قبل از جنگ جهانگیر دوم در بسیاری از شهرهای عالم، کم‌کم محله‌ها را با خیابان‌کشی‌های افراطی به هم ریختند و شهر را تبدیل به قطعاتی از ساختمان و خیابان کردند. نتیجه این تقسیم شهر به قطعاتی از ساختمان‌های بین چهار خیابان یا کوچه، افزایش حس بیگانگی به شهر و بزه اجتماعی بود. به ناچار در دهه‌های آخر سده بیستم، دوباره اندیشه «محله‌بندی»و «توسعه محله‌ای»در شهر باب شد و جهان دوباره رو به سنت محله‌بندی شهر آورد.

طرفه آن‌که شهرهای ما حتی در اوج دوره «قطعه‌بندی» شهر، هنوز هم دارای محله‌های تاریخی بودند که کم‌کم نهیب تیغ‌های بولدوزرها را ‌شنیدند. دنیا از تفکر قطعه‌بندی عقب‌نشینی کرد ولی ما دوسه دهه درجا زدیم و اخیرا، کم‌کم به اندیشه محله‌محوری در شهرها رجوع می‌کنیم.

ولی حیف‌که در کوران ‌و هجوم‌ قطعه‌بندی، بسیاری از محله‌های شهرهای ما از بین رفتند. با این حال، هنوز هم امید به احیای محله‌ها وجود دارد. رجوع به محله، اصلا و ابدا ناشی از نگاه حسرت به گذشته نیست. اصولا رجعت به گذشته در هر امر و حرکتی، نوعی واپسگرایی است. اما وقتی صحبت از محله‌محوری در شهرها می‌شود، به‌خاطر مزیت‌هایی است که محله‌ها در آرامش اجتماعی و اجتناب از بزه‌های عمومی دارند. محله‌محوری به عنوان درمان مشکلات مدنی شهرها تبلیغ و اجرا می‌شود، نه به عنوان کندنِ تکه‌ای از موزه تاریخ و چسباندن آن به سیمای شهر. در نظام محله، امنیت پایدار تحقق‌پذیر است. اهالی محله همدیگر را می‌شناسند و این آشنایی دو حاصل مهم دارد.

ولی حیف‌که در کوران ‌و هجوم‌ قطعه‌بندی، بسیاری از محله‌های شهرهای ما از بین رفتند. با این حال، هنوز هم امید به احیای محله‌ها وجود دارد. رجوع به محله، اصلا و ابدا ناشی از نگاه حسرت به گذشته نیست. اصولا رجعت به گذشته در هر امر و حرکتی، نوعی واپسگرایی است. اما وقتی صحبت از محله‌محوری در شهرها می‌شود، به‌خاطر مزیت‌هایی است که محله‌ها در آرامش اجتماعی و اجتناب از بزه‌های عمومی دارند. محله‌محوری به عنوان درمان مشکلات مدنی شهرها تبلیغ و اجرا می‌شود، نه به عنوان کندنِ تکه‌ای از موزه تاریخ و چسباندن آن به سیمای شهر. در نظام محله، امنیت پایدار تحقق‌پذیر است. اهالی محله همدیگر را می‌شناسند و این آشنایی دو حاصل مهم دارد.

یک، آن‌که مزاحم هم نمی‌شوند، دو، آن‌که مانع مزاحمت غریبه‌ها به محله می‌شوند. محله با سازمان منسجم خود، نیازهای روزانه و عمومی اهالی را مرتفع می‌کند و فقط نیازهای صرفا شهری و ملی است که باید در حوزه خارج از محله مرتفع شود. محله به‌دلیل ارتباط‌های چهره‌به‌چهره افراد باهم می‌تواند حفره‌های معاش آدم‌های درمانده را پوشش دهد و به‌اصطلاح، آبروی محله را حفظ کند. محله از فضاهای مشترک خود بهره مناسب می‌گیرد.

در همین محله ما، در روزگاری نه چندان دور، عروسی اهالی محله در حیاط خانه بزرگ‌تر محله برگزار می‌شد و از سنت نذر و احسان برای پوشش کم‌ و کاست‌های محله بهره می‌گرفتند. امروز هم می‌توان نهاد محله را تبدیل به بستر هم‌گرایی و هم‌نوایی کرد. محله‌ها هنوز جوهر و استعداد تبدیل‌شدن به خمیرمایه اتحاد و انسجام ملی و محله‌ای را دارند. توجه کنیم!

بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۱۲۵

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx