حیاط کوچک دانشکده ادبیات!

«. . .  وقتی مقداری جلوتر بیاییم، مثلا بیاییم سال ۳۹ یا ۴۰، در این سال‌ها اوج فعالیت دانشجویی است و دیگر مساله حضور آقای خمینی هم مطرح می‌شود. سازمان‌های اسلامی خلاصه می‌شدند در نهضت آزادی. آقای بازرگان که طیف وسیعی از بچه‌های مسلمان دنبالش بودند و خود مهندس بازرگان هم، علاوه بر آن مساله، اتوریته داشت. . . .شاید سال ۳۹ بود که همه می‌رفتیم در دانشکده فنی و بازرگان هم می‌آمد و صحبت می‌کرد. بازرگان شیوه خودش را داشت. خیلی محافظه‌کار بود و در این جلسات، که همه ذوق و شوق شنیدن مسائل سیاسی را داشتند، اشاره‌های کوچکی می‌کرد و بیشتر راجع به مسائل شرعی صحبت می‌کرد. توده‌ای‌ها هم در دانشگاه بودند، ولی آشکار نبودند. جبهه ملی داشت شکل می‌گرفت و بزرگانی مثل بنی‌صدر، حبیبی و برلیان، که زمان شاه اعدامش کردند، در دانشگاه بودند. آن چیزی که مورد توافق نهضت آزادی بود، این بود که پشت جبهه ملی باشند. در واقع جبهه ملی داشت شکل می‌گرفت تا سرکوب سال ۱۳۴۰٫ اگر به دانشکده ادبیات تشریف آورده‌باشید، حیاط کوچکی داشت که وسطش یک حوض بود. آن موقع اصلا نمازخواندن رسم نبود، ولی بنی‌صدر تنها کسی بود که می‌رفت سر آن حوض وضو می‌گرفت و در آن حیاط کوچک نماز می‌خواند. این خاطره را از بنی‌صدر داشتم. بنی‌صدر بعدها که رئیس جمهور شد، این خصلت را نشان داد. خیلی خودمحور بود. حبیبی خیلی مداخله نمی‌کرد و آدم آرامی بود. سالن عمومی دانشکده ادبیات چندتا ستون داشت. حسن حبیبی همیشه دستش را می‌زد پشت سرش و به ستون‌ها تکیه می‌داد. همه بچه‌ها برایش حرف درآورده بودند که حبیبی مواظب است این ستون‌ها نریزد! ولی بنی‌صدر نه، خیلی فعال و پرسروصدا بود. در واقع تا قبل از سال ۱۳۴۰ و محوریت آقای خمینی، این تصور وجود داشت که انگار نظام هم بدش نمی‌آمد که دوباره جبهه ملی بیاید و یک مقدار فضا باز شود؛ ولی از سال ۴۲ که ماجرای پانزده خرداد پیش آمد، تقریبا همه به این نتیجه رسیدند که آینده حاکمیت اگر قرار است تغییر کند، محوریتش روحانیت شیعه خواهدبود.»

هارون یشایایی؛ به روایت ناصر فکوهی؛ انتشارات گهگاه؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۱؛ ص ۲۴

(هارون یشایایی، از تهیه‌کنندگان بزرگ سینمای ایران است که مدتی هم رئیس انجمن کلیمیان ایران بود.)

az-amagh
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx