سلام

روزگاری نه چندان دور، تمام شهر و مسائل آن را با مقیاس خودرو طراحی و ارزیابی می‌کردند. در اوج آن تفکرات، خیابان‌ها هرچه عریض‌تر، معتبرتر و عمارت‌ها هرچه بلندتر، بهتر بود.

موطن این تفکر، قاعدتا، کشورهایی بودند که در اوج شکوفایی صنعت خودرو بودند و بخش مهمی از جامعه با اشتغال در این صنعت ارتزاق می‌کرد. شهرهای بزرگ آمریکا و کانادا، نماد و نمایش واقعی این تفکر جهانگیر بود. طبعا در کشورهای پیرامونی مثل ایران هم ترکش چنین تفکری وجود داشت و شهرهای تاریخی با برش‌های طولی و عرضی متعدد تبدیل به قطعات منفصل شهری شدند و بسیاری از عادات و مناسبات مفید و موثر محله‌ای از میان رفت.

تمام این اتفاقات در یک بازه زمانی حدود نیم‌قرنی یا کمتر اتفاق افتاد و قیافه و ساختار شهرهای ما به هم ریخت. امروز، دنیا کاملا عوض شده و تفکرات شهرسازی هم تغییر کرده. دوباره، تفکر «توسعه محله‌ای» باب شده و دنیا در پی آن است که به محله و مناسبات آن برگردد.

در طول پنجاه سال گذشته، تجربه قطعات شهری نشان داد که در شهرهای تقسیم‌شده، متاسفانه، نرخ بزه بالا است و آرامش محیطی نزول کرده‌است. به‌همین خاطر دوباره موضوع محله و روابط محله‌ای مورد توجه بزرگان این رشته قرار گرفته‌است. که امر مبارکی است.

در این ارتباط، نظریه تازه‌ای متولد شده که شهر را به سه مقیاس اصلی تقسیم می‌کند: مقیاس پیاده، مقیاس دوچرخه، ومقیاس خودرو. در این نظریه، آرام‌ترین شهر یا محله آن است که با مقیاس پیاده طراحی یا ساماندهی شده‌باشد. در این‌مقیاس، برای‌رفع تمام نیازهای روزانه خانواده لازم نیست سوار دوچرخه یا خودرو شویم و همه واحدهای خدمات محله‌ای در فاصله‌ای محدود از ما قرار دارد و ما می‌توانیم پای پیاده به آن‌ها برسیم. نیازی به وسیله نقلیه نیست.

در مقیاس دوچرخه هم فاصله واحدهای خدماتی از مخاطب و ساکن محله در حدی است که بتوان با دوچرخه به آن رسید. به همین خاطر اماکن و فضاهای عمومی برای استفاده اهالی محله ساخته می‌شوند نه برای شهر. مثلا مدرسه را در حد رفع نیازهای همین محله‌و منطقه می‌سازند، مثلا شش کلاسه، نه برای شهر.

فروشگاه‌ها نیز خصلت شهری ندارند، بنابراین «فروشگاه بزرگ» یا هایپر نیستند. و مواردی از این دست. ملاحظه می‌شود که دنیای پیشرفته صنعتی امروز، با تجربه چند دهه گذشته شهرسازی، دوباره به مقیاس ارتباط انسانی برگشته و چاره کار بزه اجتماعی و خلاف فردی را در افزایش ارتباط و مناسبات چهره‌به‌چهره اهالی باهم می‌داند. این‌جاست که دوباره اهمیت محله و مناسبات محله‌ای نمایان می‌شود.

یک پرسش ساده: ما که تا همین چند دهه پیش در محله‌ها زندگی می‌کردیم و به ناگاه در کوران شهرهای تقسیم‌شده قرار گرفتیم، چه تکلیفی داریم؟ دوباره به محله برگردیم یا راه آزموده دیگران را دوباره بیازماییم؟

نوشته‌ی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۸۸

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx