سلام

روزگاری، برای بسیاری‌ها، بی‌خیالِ فکر و اندیشه بودن، نوعی تفاخر بود. کاری به غم‌و غصه دیگران نداشتند و تمام تلاش و کوشش‌شان این بود که گلیم خود را از آب بیرون بکشند، والسلام. الان هم هستند کسانی که چنین فکر می‌کنند و در آینده نیز چنین خواهدبود. اما آن‌چه که نسبت به قبل، کمی، تغییر کرده، درصد و تعداد مردمانی است که غم دیگران را هم دارند. نه که به فکر خویشتن نباشند، که هستند؛ ولی در و همسایه را هم در نظر دارند و حواس‌شان به حوادث و رویدادهای محله و شهر نیز هست. این، اتفاق مبارکی است. ولی کافی نیست. این هم‌نوایی و هم‌بستگی باید تشویق و ترغیب شود. هر روز بیش از روز قبل مردم باید غم دیگران را داشته‌باشند. اما چگونه؟ چه راه‌هایی برای گسترش روحیه غم‌خوارگی مردم وجود دارد و چگونه مردم می‌توانند و تشویق ‌شوند که رفتارهای مدنی و اجتماعی و در جهت ارتقای منزلت و احترام دیگران داشته‌باشند؟
محله، فی‌نفسه، بستری مناسب برای این حرکت است. ساختار مدنی و تاریخی محله‌ها زمینه مناسبی برای هم‌افزایی توان‌های اهالی باهم و ارتقای حس احترام متقابل دارد و باید از آن استفاده شود.
اما، هر محله‌ای، به‌صرفِ محله‌بودن، کافی نیست تا بستری برای هم‌افزایی نیروها شود. محله باید هویت اجتماعی و فرهنگی خود را داشته‌باشد و این هویت چنان نیرومند و با ارزش باشد که اهالی محله خود را به نام آن معرفی کنند و از ساکن آن محله بودن احساس غبن نکنند. مردم محله اگر احساس خوشایند و افتخارآمیز از محله داشته‌باشند، می‌توان انتظار داشت که محله بستری برای ارتقای منزلت ساکنان شود.

حال پرسش این است که محله چگونه می‌تواند موجب افتخار اهالی شود و برای آنان حس تعلق مکان ایجاد کند؟
در محله‌های تاریخی، علاوه بر مناسبات قومی و قبیله‌ای یا شغلی و حرفه‌ای که اهالی یک محله داستند، ساختارهایی سنتی و تاریخی نیز وجود داشت که خود را در قالب هیئت‌های مذهبی یا نهادهای مدنی نشان می‌داد. اهالی محل از یک سو به بزرگی و وسعت دسته‌های عزاداری‌شان می‌بالیدند از سوی دیگر به نهادهایی چون صندوق‌های قرض‌الحسنه که سبب انسجام حقوقی و معیشتی اهالی بود افختار می‌کردند. انجمن‌های صنفی و مدنی هم در محله‌ها بودند مثل انجمن اخوت یا عیاران و لوطیان. امروز، عموما، این نهادها کم‌رنگ شده‌اند. بنابراین باید نهادهای امروزی و مدرن جای آن‌ها را بگیرند تا محله بتواند هویت خود را بیابد. پرسش این‌است، آیا نهادی مثل «سرای محله» یا شورایاری محله توانسته جایگزین نهادهای نیرومند قدیمی شود و باری از دوش محله بردارد؟ آیا اهالی محله این نهادها را جدی می‌گیرند و در حیات و ممات آن‌ها نقش و حضور واقعی دارند؟ حاصل کار چیست؟ اگر حاصلی ندارد، دلیلش چیست؟ چه باید کرد تا مردم به کمک هم بیایند؟

نوشته‌ی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۴۹

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx