سلام

کم‌التفاتی و گاه ظلم‌هایی که به محله اودلاجان در چند دهه قبل از انقلاب روا شد، با انقلاب به آخر نرسید. آن جریان‌های فکری هنوز هم زنده بودند و وجود بافت تاریخی در دل شهر را برنمی‌تافتند. اینان لزوما مجری منافع یا علایق مال‌اندوزانه افراد و گروه‌ها نبودند. اصولا تفکرشان با ارزش‌های ملی و تاریخی در یک راستا نبود. حاصل این تفکر، تخریب و تسطیح بازهم بیشتر خانه‌های تاریخی در اودلاجان شد. به‌ویژه در اودلاجان میانی. هنوز پهنه‌ها و لکه‌های خالی و متروک در دل این محله فراوان است. یادگار اعمال تفکری که بافت تاریخی داخل شهر را نه یک ضرورت ذاتی، بلکه حداکثر یک تزیین تلقی می‌کرد. این تفکر با دستاویز قراردادن «توسعه شهری» اقدام به تخریب خانه‌ها و تعریض معابر می‌کرد.

اما، هنوز هم که هنوز است، اودلاجان باقی است. هنوز هم یک محله است و هنوز هم امید در دل هواداران بافت تاریخی را روشن نگه می‌دارد. چرا؟ اودلاجان چگونه توانسته این همه زخم را تحمل کند و از پا نیفتد؟ جوهر دوام و بقای اودلاجان در چیست؟

می‌توان گفت نه تنها اودلاجان، بلکه بسیاری از بافت‌های تاریخی در شهرهای تاریخی ما هنوز زنده هستند. هرچند زخمی هستند. شاید سمنان و بوشهر را بتوان از دو سمت شمال و جنوب کشور مثال آورد. از دو اقلیم متفاوت کشور. ولی هر دو با یک سرشت و جوهر بقا. این جوهر است که برخی از شهرهای تاریخی ما را هنوز زنده نگه‌داشته و بافت مرکزی و تاریخی آن‌ها هنوز نفس می‌کشند.

رمز این است: شهرهای اصیل تاریخی ما «ساخته نشده‌اند»، بلکه «زاده شده‌اند». به این دلیل شهرهایی اندامواره هستند که حداقل در بخش تاریخی خود اجزای آن‌ها باهم ارتباطی عضوانی دارند و همدیگر را حمایت و تغذیه می‌کنند. در چنین ساختار اندامواره، هر محله شهر حکم یک عضو از اندام عمومی شهر را دارد. و عضو را نمی‌شود قطع کرد که اگر چنین شود آن شهر ناقص است. همان‌گونه که دست در یک بدن سالم وظایفی دارد که پا ندارد، در شهر اندامواره هم هر محله نقشی دارد که ویژه خود آن است و اگر آن محله نابود شود، در حقیقت یکی از نقش‌های شهر از بین می‌رود نه فقط کالبد یک محله. بر این اساس، نمی‌توان محله‌ای را تخریب و تسطیح کرد و به جایش محله‌ای دیگر ساخت. چون نقش‌ها باهم فرق دارند. درست مثل آن است که گفته شود چون صورت فلانکس زخمی و نازیبا شده، صورتش را حذف کنیم به جایش یک جفت پای سالم و زیبا بکاریم. شدنی نیست. داستان محله اودلاجان چنین داستانی است. عضوی از اندام شهر است که اصیل و ریشه‌دار است و نقش و ارزش خود را دارد. نمی‌توان آن را تخریب کرد و به‌جایش پردیس شهری ساخت. در اودلاجان باید دنبال درمان زخم‌ها بود نه جراحی تهاجمی و تغییر نقش و کارکرد تاریخی آن.

نوشته‌ی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۷۷

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx