سلام

شهرسازی و برنامه‌ریزی شهری، به جرات می‌توان گفت، دانش مادر و اصلی در جهان امروز است. بالاخره با هر تنعم یا با هر محدودیت و شدت، مجبوریم در شهر زندگی کنیم. خوب‌و بد زندگی‌ها در همین شهرها اتفاق می‌افتد و بی‌آنکه بدانیم یا بخواهیم که بدانیم، شکل و ساختار شهر بر روح و روان ما اثر می‌گذارد.

ممکن است سبب رشد و شکوفایی ذهن و جان‌مان باشد، یا سبب افسردگی و کدورت. همه ماها، به انحاء مختلف، شهر خود را قضاوت می‌کنیم و به آن واکنش نشان می‌دهیم. گاه این واکنش علمی و کارشناسی است، گاه عامیانه و احساسی. در مورد محله هم همین‌طور است.

بسیار شنیده‌ایم که مثلا می‌گویند «این‌جا دیگر جای زندگی نیست». یا برعکس «کیف دارد زندگی در این‌جا». ممکن است کمی دقیق‌تر بگوییم که مثلا، «این محله یا این شهر، آرامش دارد، حس خوبی دارد». و ممکن است برعکس آن را بگوییم که «این شهر خسته‌کننده است، روح آدم را می‌کشد».

این‌ها، هرچند ساده و به اصطلاح عامیانه، باز هم نشانی از واقعیت دارد. ما در واقعیتِ شهر زندگی می‌کنیم و تاثیرات این شهر را بر روح‌و جان خود حس می‌کنیم. ولی ممکن است نتوانیم این واقعیت را درست بشناسیم. چون، طبق یک اصل علمی، «بودن در واقعیت، به معنای شناختن آن نیست». برای شناختن یک واقعیت باید دانش لازم را داشته‌باشیم. به همین خاطر، در بسیاری موارد تصویری‌که از شهر یا محله‌مان می‌دهیم ممکن است درست و علمی نباشد. طبیعی است. همه که شهرساز یا شهرشناس نیستند.

اگر به تاریخچه وسرشت شهرهای تاریخی‌مان، کمی دقیق‌تر و ریزتر نگاه کنیم، داده‌های بسیار شیرینی نصیب‌مان می‌شود. مثلا ممکن است متوجه شویم که فلان شهر، به اصطلاح، دموکراتیک است یعنی تقسیم نشده به بخش‌های فقیر و غنی یا بخش‌های سفید و خاکستری‌و امثال این‌ها. و درمقابل شهرهایی داریم‌که کاملا متمرکز و متصلب هستند. انگار تنها چیزی که به ما می‌گویند یا می‌دهند، تکلیف و وظیفه است. به ما حق قائل نیستند. نمونه‌های همه انواع شهرها را ما در ایران داریم که انشاالله همه فرصت داشته‌باشیم تا به ریشه و ساختار آن‌ها پی ببریم. ولی پرسش این است دانستن این داده‌ها به چه دردی می‌خورد؟ چه فرقی دارد این‌ها رابدانیم یا ندانیم؟

درست است. ولی آیا خوب نیست هرکدام ما اگر بیمار می‌شویم دلیل و علت آن را بدانیم؟ آیا بهتر نیست چاره درد را هم بدانیم؟ حتما بهتر است. شهر هم چنین موضوعی است. اگر شهر و محله‌مان را خوب بشناسیم، اولا از آن لذت بیشتری می‌بریم و ثانیا متوجه می‌شویم علت خوشایند یا کسل‌کننده بودن شهر در چیست. و جمله معروفی است که «آگاهی، گام اول آزادی است». پس بهتر آن است که شهر و محله‌مان را بشناسیم تا به شناخت درد یا خوشی خود پی ببریم و راه‌های لذت‌بردن از زندگی در شهر را یادبگیریم.

نوشته‌ی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۹۳

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx