ماهی از سر گنده گردد، نی ز دم!

«س: شما می‌بایستی انتقام از آنان می‌گرفتی نه این‌که با کشتن شاه ملتی را عزادار می‌ساختی. ج: پادشاهی که بعد از ۵۰ سال سلطنت، ملتی را به این صورت مفتضح درآورد و درختی که پس از سالیان دراز ثمره‌اش وکیل‌الدوله، عزیزالسلطان، امین خاقان باشد و این‌گونه اولاد دنی‌زاده رذل که آفت جان‌های جامعه مسلمین‌اند به بار آورد؛ چنین درختی بایستی از ریشه کنده شود. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر خطایی بوده از بالا بوده‌است. س: با این وجود، بازهم فساد به اشخاص مربوط است. شما مردی منطقی و فیلسوف‌منش هستید. این حرف‌های شما درست نیست. شما بایستی برای پاسخ‌های خود دلایل بهتری اقامه نمایید. ج: آن‌ها مدارک مثبتی علیه من ندارند. مدارک آن‌ها نوشته‌هایی است که به زور و اجبار به من تحمیل کرده و در خانه وکیل‌الدوله با سه‌پایه و داغ از زبان من بیرون کشیده، نوشتند. س: شما مردی زیرک هستید و می‌دانید که نباید چنین مدرکی به دست آن‌ها بدهید. به چه بهانه آن‌ها این مدارک را از تو گرفتند؟ ج: من به نایب‌السلطنه گفتم، شما فرزند شاه و دوست و معتمد او هستید. کشتی دولت دارد به صخره می‌خورد. و این سقف روی سر شما خراب خواهدشد و الخ. او سوگند یاد کرد که نیت پاکی دارد و آرزویش فقط اصلاح امور است. سپس پیشنهاد کرد که من نامه‌ای بنویسم به این مضمون که «ای مسلمین و مومنین حقیقی، امتیاز تنباکو داده شده‌است. انحصار شراب داده شده‌است. معادن واگذار شده‌است. در امتیاز قند و شکر و کبریت موافقت به عمل آمده‌است. با این کیفیت ما مسلمین کاملا در دست بیگانگان اسیر خواهیم شد. اکنون که شاه به فکر ملت نیست، کوشش کنید متحد شوید و به دفاع از حقوق خود برخیزید». و قرار شد که آن‌ها این نامه را به شاه نشان دهند و بگویند که آن ‌را در مسجد شاه یافته‌اند. تا باشد که شاه در صدد اصلاح امور برآید. وقتی که من نامه را نوشتم، آن‌ها آن را از من گرفتند و سپس داغ و درفش و سه‌پایه را حاضر آوردند. و مرا با تسمه به سه‌پایه بستند و شروع به بازپرسی از من نمودند که هم‌دستان خود را به آنان معرفی کنم. و محل جلسه آنان را بازنمایم. هرچه گفتم کدام جلسه، کدام هم‌دستان؛ من با همه مردم حشر دارم. به کدام مسلمان می‌توانم خیات کنم؟ اما آنان تلاش می‌کردند مرا به اقرار وادارند. و من دیدم که اکنون موقع جانبازی است. جانبازی در راه شرف، امنیت، سلامتی و زندگانی برادران اسلامی»

«زیر درخت نسترن، اوضاع اجتماعی ایران در زمان قاجاریان؛ حق‌وردی ناصری؛ مرکز نشر سپهر؛ چاپ اول؛ ۱۳۵۵؛ ص ۲۲»

(بخشی از صورت محاکماتِ میرزا رضا کرمانی است از کتابی که نکات زیبایی درباره رهبران جنبش روشنگری ایران دارد)

نسترن
0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx