سلام

عمارت‌هاشی زیبای زیادی در شهر و به‌ویژه در محله و اطراف آن وجود دارند که تنها و رهاشده هستند.نه یکی، نه دو تا؛ نه ده تا نه صد تا! خیلی! چه شده که ماها این خانه‌ها و عمارت‌های زیبا را رها کرده‌ایم و در «ساختمان»های قوطی‌شکل رایج روزگار می‌گذرانیم. چه شده؟ چه بر ما گذشته؟ اصلا صحبت از ارزش تاریخی و هویت و نشان آبا و اجدادی هم نمی‌کنیم. اصلا به روی خود نمی‌آوریم که این عمارت‌ها ریشه‌های ما هستند. خوب یا بد، ریشه‌وبنیان ما هستند و عاقلانه است که از آن‌ها حفاظت کنیم، چون هیچ موجودی، خواه درخت باشد خواه انسان، بدون ریشه دوام ندارد. می‌خشکد.

با این‌حال، اصلا موضوع ریشه و اصل و نسب را هم کنار می‌گذاریم. ولی آیا لذت بصر و ضیافت چشم را هم می‌شود کنار زد؟ چرا ماها خود را از دیدن و تجربه این زیبایی‌ها، که در قالب عمارت و خانه نمایان شده‌اند، محروم می‌کنیم؟ نکند به زیبایی این‌ها اعتقاد نداریم؟ این‌ها آیا زیباتر ازساختمان‌های‌تجاری‌ساز قوطی‌شکل زیباتر نیستند؟

لابد، برخی‌ها چنین فکر می‌کنند. این‌که این خانه‌ها و عمارت‌ها تنها می‌مانند و رها می‌شوند، ممکن است به دلیل دعوای ورثه باشد. ممکن است به سبب مجهول‌المالک بودنشان باشد. ممکن است در ید قدرت نهادی دولتی گرفتار آمده‌باشند، نهادی که نه نیازی به آن‌‌ دارد نه غم‌شان در سر. ممکن است. همه این موارد ممکن است سبب متروک ماندن این عمارت‌ها باشد. ولی، موضوع، متاسفانه، عمیق‌تر از این حرف‌ها است. ما سلیقه زیبایی‌شناسی‌مان را باخته‌ایم و سلیقه تازه‌ای هم که در شان مقام تاریخی و فرهنگی‌مان باشد به ‌دست نیاورده‌ایم. وگرنه چگونه ممکن است آدمی با دیدن یک خانه یا عمارت زیبا، بی‌خیال، از کنارش رد شود، به‌ویژه اگر آن عمارت و خانه ملک خود او باشد. آیا می‌توان باور کرد کسی از کنار یک جواهر افتاده در کنار معبر، بی‌اعتنا رد شود؟ مگر آن‌که آن جواهر را مفرغ پندارد. در غیر این صورت، مطلقا، امکان ندارد کسی بر گنج و جواهر کنار دست خود بی‌اعتنا باشد. پس باید کمی جدی‌تر بیندیشیم!

اگر بپذیریم بی‌اعتنایی به چنین آثار فاخر و باارزش به دلیل تغییر و افت سلیقه فاخر ایرانی است، پس این پرسش به میان می‌آید «چه شد که سلیقه زیبایی‌شناسی ما افت کرد؟ از کی؟ با چه اتفاقاتی؟» این پرسشی اساسی است. به‌ویژه اگر تاریخ معماری و هنر ایران را مرور کنیم و به این باور برسیم که در طول تاریخ، پیوسته و مستمر، معماری ایران رشد کرده و در هر دوره شگفتی‌های تازه‌ای را خلق کرده و گام‌های تازه‌ای برداشته. این رشد و اعتلا چنان بوده که هرگز هیچ گسستی بین دوره‌های معماری وجودنداشته و زیبایی‌های هر دوره بر دوش ارزش‌های گذشته سوار بوده. جریانی مستمر از خلاقیت و زیبایی. امروز باید این رشته و حلقه را بیابیم و ارزش‌های زیبایی‌شناختی پیشین را به پایه‌های زیبایی امروزی بدل کنیم!

نوشته‌ی بهروز مرباغی
سرمقاله نشریه اردیبهشت اودلاجان شماره ۳۰

0
لطفا اگر نظری دارید برای ما ارسال کنیدx